پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
|
|
بی سر و بی پا و سامانم نمیدانم کی ام
من یکی از صد هزارانم نمیدانم کی ام
|
|
|
|
|
همراهی شاعر با لیلی و مجنون
|
|
|
|
|
مثنوی عاشقانه از رسول چهارمحالی
|
|
|
|
|
شب به تنهائی طعم تو را می دهد
سحر ، عطر تنت همین.
|
|
|
|
|
خنده ی نگاهت؛ کفن پوش زبانم
|
|
|
|
|
از زیر برف ها
برگ های نارنجی..
|
|
|
|
|
حرص وطمع..جامعه شناسی
حرص است زهرمکتب خود خواهی وخود بينى
درحرص وطمع خواهی چون نیست شکوفایی
|
|
|
|
|
....مرد بود.....
سیر که نگاهش کنی
ته ته چهراش
زرد بود
خودش میگفت
تو کوچه ها شب گرد بود
ولی به
|
|
|
|
|
گر کشیدی شکل باروت در شبیه زبح تفنگ
|
|
|
|
|
تنفس ام مشکل شده دراینهمه بی نفَسی
|
|
|
|
|
امشب به یاد وخاطرت ساز میزنم
مضراب شکسته دلم راچه بیتاب میزنم
|
|
|
|
|
موجِ سنگینِ بلا می آید از هر سمت سو
|
|
|
|
|
از پاریز در خت ها زیباتر
چشم های هیز من است
|
|
|
|
|
سرگذشتت را به آسمان بگو
به ابر سفید گسترده شده در آبی بیکران
به نور تابیده از میان ابرها بر زم
|
|
|
|
|
دیریست کویر دل ما را وطنی نیست
از خانه بدوشان غمِ گور و کفنی نیست
با هجرتِ باران به رهِ کاخ نشینان
|
|
|
|
|
مدارا کن کمی جانا که هستم من صبورت
|
|
|
|
|
این شعر سپاس از خالق است که در موقع نا امیدی بدو پناه میبرم و از او کمک می طلبم
|
|
|
|
|
غمی را اینچنین بغض گلو حس میکنم امشب
دلم را بسته چون راز مگو حس میکنم امشب
|
|
|
|
|
دیده ام هر گذر از بهر تو جوینده شود
نارو پودم همه جوینده و پوینده شود
رقص زیبای خیال تو شب آید به
|
|
|
|
|
تا ک مویت میخورد خم بیشتر
از دل من میبرد غم بیشتر...
|
|
|
|
|
پاییز خبر داشت که این شیوه باغ است
|
|
|
|
|
جنگ را پشت سر گذاشتیم
اما هنوز
گلوله ها، ردپایی داغ از خود
میان کلمات
در ردیف های شعر
در م
|
|
|
|
|
مثل پاییزم پرازدلشوره های رنگ رنگ!🍂🍁
|
|
|
|
|
تا در این شهرِ وفا، دهکدهای نامرد است
بهتر آن است که ما هم ز وفا، دور شویم
|
|
|
|
|
بر من دیوانه چون رحمت نمی آید صنم
رحم بر عالم کن و موی پریشانت بپوش
مدعی بر ما مدارا چون نمیدا
|
|
|
|
|
ترسی ندارد ای دل ، این ظلمت شبانه
کز ماه گُر گرفته ، آتش کشد زبانه
|
|
|
|
|
رویای من به وسعت دل بیکرانه باش
|
|
|
|
|
ترانه و آهنگ از قدرت الله حاجی پور
نام اثر میومیومیومیام یا گربه ها عاشق میشوند
خودمو دارم بوس م
|
|
|
|
|
پیله و زندان شده عادات ما
رهزن خوشحالی و احوال ما
این چنین زندان شدن در هر عمل
میستاند
|
|
|
|
|
آیه های کوثر و تطهیر و تغییر در کتاب
پیش ما با ادعای حفظ انجیر! آمدی؟
|
|
|
|
|
رد شد از باور بزرگیِ دشت
طفل بینای پیش روی کوه
|
|
|
|
|
درج کنید نام مرا در صف اول حروف...
|
|
|
|
|
در قالب یک شعر منظم باشیم
|
|
|
|
|
...قصه شاه پریون.....
تو قصه ها یکی میخواد دوباره شاه پری بشه
می خواد سوار اسب سفید یه مرد آهنی
|
|
|
|
|
چشمهای تو پاییزند
در برگ ریز این خیابانها
چه
|
|
|
|
|
با کلمات ، بازی میکنم
همانگونه که دنیا ،
مرا به بازی گرفته
|
|
|
|
|
سیر چشمی با خودش گنج قناعت آورد ..
|
|
|
|
|
تو بری حال دلم بد میشه
بیخ گوشم هی خطر رد میشه
ضربان قلب من میدونم
بعد تو یه خط ممتد میشه
تو اگه
|
|
|
|
|
وقتی دلم خیلی میگیرد پناه به جنگل و دریا و کوه و دشت میزنم. و آیت شعر را در کنار دریا سرودم چون بی
|
|
|
|
|
تمام سازها فریادت می زنند
|
|
|
|
|
از پوستم نام تو می ترواد
از چشمانم عشقت سرازیر است
نبضم با یادت میزند
با پاهای تو راه می روم
در
|
|
|
|
|
خسته ام از زندگی هر بار یادم میرود
لای لایِ مادر بیمار یادم می رود ؟
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
هزار و یک ورق از قصه را به باد سپرد
در این میان وَرَقی مانده را به یاد سپرد
تمام حسرت بر باد رفته
|
|
|
|
|
بنده ی کوی تو ام ، بنده نوازی میکنی ؟
|
|
|
|
|
ما گر گوشه نشینی میکنیم از غرور
|
|
|
|
|
ملتمسانه خویش را
بر دوش می کشم...
|
|
|
|
|
همیشه خواب خواهم تا تو را در خواب بینم
|
|
|
|
|
ما شهیدان بی نشان بودیم
در تن این زمانه جان بودیم
|
|
|
|
|
دیری است که بر آینه زنگار نشسته
ز اندوه گلِ یاس ، دل شمع شکسته
|
|
|
|
|
از تو زیباتر ندیدم عشق جان
|
|
|
|
|
ای بت من در گذر ، از من تقصیر کار
|
|
|
|
|
ای عشق زعامتت مبارک بادا
این جامه به قامتت مبارک بادا
|
|
|
|
|
قول دادم به دلم از تو شکایت نکنم
|
|
|
|
|
همدمی جز تو ندارم، قصه این است
تا که بنشیند کنارم، قصه این است
قطره قطره اشک خونین نوشم و باز
|
|
|
|
|
جز عاشق خود خواسته دیوانه کسی نیست...
|
|
|
|
|
پنهان شده ام در خود ابهام فراوانم
خواننده ی خاموشم در خواب پریشانم
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۳۹ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |