يکشنبه ۲۹ تير
|
|
ترسم آن است که در خُفتِه بمیرم…
|
|
|
|
|
در مورد شراب و جدایی ها آن است.
|
|
|
|
|
قصه ی پایان شما را برموهای دخترک شهر بافت..
|
|
|
|
|
در بحبوحه زمانه ای ناهمساز
هر چند صف غصه شده دور و دراز
|
|
|
|
|
ای همیشه نام تو در اوج ای ایران من
|
|
|
|
|
الهى بشکند دستی که روزی
بکارد بذرِ فقر و کینه توزی
|
|
|
|
|
هر کجا باشم کنم جان را فدای میهنم
|
|
|
|
|
شبیه برگ پاییزی، ز دستت افتادم،
نمیدانم کجا رفتی، کجا جا ماندَم…
صدای پایت آرام است، اما
هنوزم
|
|
|
|
|
نگر بر کائنات ای دل چه اسراری در آن پنهان
که هر ذره هزاران راز برون آرد ز خود پنهان
|
|
|
|
|
قصه عشق حسین است برآید از دل
هر که گوید غزلش تازه و ناب است هنوز
|
|
|
|
|
من در تعارضم
با جهانی که صدای آفرینش را نمیشنود
|
|
|
|
|
یاربّ، خالق گُرگ ها و گُل ها
شبیهِ عُشّاق تنها
یامنّ، به حقِّ منّ،
نذر کردم عاشق شوم
غم ها را ا
|
|
|
|
|
در دوردستها
شاید که گلی
خشکیده به باغی
باران را به انتظار نشسته است
در گوشه دیگرش اما
سخت میب
|
|
|
|
|
در دلم مانده بگویم عاشقت هستم هنوز
با تمام دوری و درد، از تو میترسم هنوز
با صدای خندههایت زنده
|
|
|
|
|
در حسرت یک قاب ، چو فرشیم و چه راز است!
|
|
|
|
|
شعر کودکانه شهادت حضرت علی اصغر (ع)
|
|
|
|
|
کیست این زن که به دامن سر بی تن دارد
در دلش خیمه ای از ماتم و شیون دارد
این چه سری ست،چه ع
|
|
|
|
|
در ادامه بیتی از آن را نمایان می کنم
|
|
|
|
|
واعظی با سخنهای شیرین و شور
پشت لبخند او موج تزویر و زور
|
|
|
|
|
تو شهد ناباز چشمه رازی
گوارای وجودی جان می امیزی
و شیرینتر از واژهای که هنوز آفریده نشده است.
|
|
|
|
|
در آسمان پر زد/
هرچند از زخمش/
خون روی بالش بود
...
|
|
|
|
|
با من فریبا می شوی سرمست و حیران می شوی
|
|
|
|
|
جغد گفت : آخ جون ، شب درهمین حوالی ست
|
|
|
|
|
ای که رفتی و ندیدی، من ز تو چه ها کشیدم
کَس نگفت تورا عزیزم،چه زمانه آه کشیدم؟
|
|
|
|
|
کدام کلمه در گلویت بریده شد
که شمشیر
زمان را شکافت
تا از افق خون بچکد
که در برهنه ی آفتاب
|
|
|
|
|
چنان موشک زند ایران که شیطان چهره بگشاید
به دادِ بچّه ی منفورِ نامشروعِ خود آید
|
|
|
|
|
ماه خنجری ست
بی نگاه
چسبیده به قابِ «دوستت دارم»
|
|
|
|
|
آنجا که واژگان به نهایت می رسند
تو آغاز می شوی
|
|
|
|
|
یار مرا با تو چه شد ؟ میل سخن نمیکنی
ای گل صد رنگ ربیع ، رخ به چمن نمیکنی
.
می گذرد در پی هم ، رو
|
|
|
|
|
نمیدانم دلِ تنها کجا باید بیاساید
که هر سو سایهای از درد و داغی ناگهان آید
|
|
|
|
|
دردم و دردم و درد
زردم و زردم و زرد
سردم و سردم و سرد
|
|
|
|
|
هرچه دارم از تو دارم یا حسین (ع)
چون تویی دار و ندارم یا حسین
|
|
|
|
|
شمع فکر کشتنِ پروانه را در سر نداشت
گر نمی افزود بر آتش ز سوداییِ عشق
|
|
|
|
|
دقیقا آنجایی که یقه ،
پیراهنت را
تمام می کرد
"هَپروت"
آغاز می شد
|
|
|
|
|
غمگین ترین شابیت ها موهای دختر
|
|
|
|
|
تو یکی نه ای, هزاری
فقط نی+چه می+گوید را
دریا...
|
|
|
|
|
ما و امید همخانه ....
عاشق نمایی و دلت ز عشق ...
|
|
|
|
|
مثلِ
عرض اندامِ جنگده ها
در آسمان ابی و زیبا..
|
|
|
|
|
از مرز دلیران و از قطعه شیرانیم
هستیم همه با هم،مانند یک جانیم
|
|
|
|
|
مَرامش بخشش و احسان دلیل و منطقش قرآن
هجومش تندر و توفان شدید و سخت و رعد آسا
|
|
|
|
|
بادی وزید
شاخه ای لرزید
برگی خمید
|
|
|
|
|
و ای سرزمینِ صبورِ بلند
که از بغضهایت، شقایق شکفت
بمان تا بمانم، که بینام تو
نیارزد به یک آه،
|
|
|
|
|
عشق ما مرز نداشت
دل ما درز نداشت
عشق ما حرف نداشت
دل ما ترس نداشت...
|
|
|
|
|
بگذار سبک گردد این اندوه به باران
که این حبسِ گلویت، قفسِ روحِِ نگاهیست
|
|
|
|
|
مرغکی آمد به دنبال جواب
پیش دانا نامی چون افراسیاب
|
|
|
|
|
ای خدا آنگونه که باید جهان مطلوب نیست
خندهها مثلِ زمانِ کودکی مرغوب نیست...
|
|
|
|
|
من که شب تا سحر از دست تو می نالیدم
|
|
|
|
|
روشن شد و زیبا شد ویرانه ی ما امشب
|
|
|
|
|
نسیم عابرِ دشت ِ کبود عاشق شد
شمیم موی تو را تا ربود، عاشق شد
|
|
|
|
|
دلم مانند لب ها ی تو تنگ است
مثال لاله ای داغم کـــــــــجایی
به باغ عشقت اندر انتــــــــظارم
کج
|
|
|
|
|
تـشـنـه و سـیـرابِ سَـرابـم ، کــویــر !
پــایِ رســیــدن ، نــرســیــدم ؛ بَــسِــه
|
|
|
|
|
............................
|
|
|
|
|
چقدر زلف تو و شانه به هم می آیند
|
|
|
|
|
از واژههای پر از درد،
از بغضی که گلویم را چنگ میزند،
بیزارم.
از نگاه سرد این مر
|
|
|
|
|
دیدی دعای روشن من مستجاب شد؟/
دیدی که در زمین و زمان انقلاب شد؟
...
|
|
|
|
|
چقدر بیکس و تنهاست آسمان وطن
|
|
|
|
|
نمیدانی غمت با قب بیمارم چها کرد
|
|
|
|
|
همه ش گریه ،
همه ش گریه
آخه این چه وضعشه ؟
|
|
|
|
|
و صبح شد
شبهایی بود
که خیال میکردم
دیگر هیچوقت صبح نمیشود…
از درد
زرد میشدم،
کنج تنها
|
|
|
|
|
با تندی و اهانت ارزش های تو را خورد میکنند و خود را پاک و تو را نجس جلوه میکنند
|
|
|
|
|
محرم و جمعه
دوباره اول ماه محرم و جمعه
هوای ابری و باران نم نم و جمعه
|
|
|
|
|
درود و عرض ادب
من که می دانم شبی هجران به پایان می رسد
وقت میعاد و زمان وصل جانان می رسد
خ
|
|
|
|
|
«به نام خداوند جان و خرد ، کزین برتر اندیشه بر نگذرد»
|
|
|
|
|
صبح سیاه و ترس دار به کول من سوار شد
خدا مگر خدا نبود که ظلم برقرار شد
دلی دگر نمانده در جناح چپ س
|
|
|
مجموع ۱۳۲۷۲۷ پست فعال در ۱۶۶۰ صفحه |