شنبه ۱۲ خرداد
|
|
جای شادی در عروسی صحبت ناباب نیست
|
|
|
|
|
ما قصه های تلخ شب و پشت و دشنه را
در سا یة سیا ه درختان دوزخی
آنقدر خوانده ایم و به تکرار خوانده ا
|
|
|
|
|
دل چون شکسته سازم غم روزگار دارد
چه ترانه های محزون که به یادگار دارد
|
|
|
|
|
ویراستار کارم باش !
ای ممتحنِ کارها
|
|
|
|
|
من غافل زنادانی غافل زدنیا بودم
مدهوش یارو بی خبر زهر جا بودم
غافل که یار من در خیالی خام بود
زا
|
|
|
|
|
نمی دانم
آیا تو شبها دورتر میشوی
یا
|
|
|
|
|
هیچ داری یک خبر یک حال و احوالی ز من؟
بی مروت باز کن لب یک کلامی یک سخن
در خیالت خوبم اما نی
|
|
|
|
|
گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سر آید
|
|
|
|
|
مرا از یاد ها بردی، شکستی و زمین خوردی ...
|
|
|
|
|
هر روز در جهان، چند پروانه می افتد در آب، می میرد...
|
|
|
|
|
خانه را ویرانه کردی و وطن می خواستی
|
|
|
|
|
ماه دردامان ابری تیره پنهان مانده بود
چون کویرتشنه ای درسوگ باران مانده بود
|
|
|
|
|
این چه روز است که شب گشته چو روز
این چه شب خواب ربوده چون روز
همه اوقات شده در هم و گم
|
|
|
|
|
چیزی از من مانده در روح تو مثل یک حباب
|
|
|
|
|
.....موج و دریا....
معشوق اگر وفا کند محترم است
از روی وفا جفا کند محترم است
عمریست که معشوق به
|
|
|
|
|
کنارم بودی
و
درد دوری
نزدیک تر
|
|
|
|
|
شب ،سکوت ،افکار،
وهم خیال و رویا
هجوم بی امان دلتنگی
در کشاکش زمان
و تو در میان این همه
فقط خی
|
|
|
|
|
برای تو می نویسم
ای خوب تر از آرامش مطلوبِ من
آدینه ات بخیر
صبح هست
دست جمعه رابگیر
عاشقی را
ا
|
|
|
|
|
شهر تبریز شدم عمق وجودم یخ زد ...
|
|
|
|
|
انگار در این جمعهی دلگیر تنهایی
|
|
|
|
|
محرمان عشق
ما محرمان عشقیم تدبیر کن قضا را
درویش وار به لطفیم در دل صفا را
در کوی می فروشان جا
|
|
|
|
|
پرواز شعر و معنا با ما ادامه دارد
با دوست زندگانی هر جا ادامه دارد
|
|
|
|
|
تو رنج می بینی درون دنیا و،
من درونش تُرنج
|
|
|
|
|
گفته بودی میروی اما نگفتی تا کجا، اما نگفتی تا به کی
|
|
|
|
|
اگربعد از ازدواج دوستم نداشته باشد چه؟
|
|
|
|
|
ویرانه شد شهر خیالی , سینه خالی بگذریم
|
|
|
|
|
واژه بر نمی آید همی
آخر چرا؟
آه سینه حبس گشته
بر نمیآید
چرا؟
رخت دوشینه
مانده بر تن سالها
|
|
|
|
|
( به گندم زار زلف خوشه چینی )
|
|
|
|
|
نوری که عقب میکشد از ظلمتِ این دهر
بی پرده تر از عالم خورشید ندارد
سکنی نگزیند در این دار مکافات
|
|
|
|
|
رازِ سبزِ رستگاری ، دل بدست آوردن ست ..
|
|
|
|
|
چه پاییز عجیبی ریخته در چشمان زیبایت...
|
|
|
|
|
روز سپید
بر میز صبحانه
با ته مانده ى تلخ تکرار
يك فنجان
|
|
|
|
|
نیمه شب که می درخشد اختر و ماه قشنگ
در شکوه روح بخش کهکشان می بینمت
|
|
|
|
|
دیده ی حق بگشا و بنگر که روزگار
نچرخد به جز در دست پروردگار
|
|
|
|
|
زندگی خیلی خوبی داشتم من با شوهرم دست در دست هم کار میکردیم و با بچه ها شاد بودیم و در خانه مان برای
|
|
|
|
|
ای ماه پشت ابر نهانم، شبت بخیر
|
|
|
|
|
باز آوارهی مسیر کوره راهی امشب!
|
|
|
|
|
آمد نشست، قلب مرا آب کرد و رفت
تصویرِ آن مقابله را قاب کرد و رفت
آرامش از سرای خیالم، گرفت و برد
|
|
|
|
|
ای کـاش زنـدگانی فتـوکـپـی بـداشت
روزهای خـوش رفتـه کـپی میشدنـد
|
|
|
|
|
چشم من بر قد رعنای تو جان می افتد
|
|
|
|
|
لحظه ای چند به دیدار نگاهت که مرا کافی نیست
|
|
|
|
|
چون غمزه چشمت غزلی ناب ندیدم
زیباتر از این گوهر نایاب ندیدم
|
|
|
|
|
آن که انگاشته ای حاکم عشق است علیم
حکم آوارگی ات را دو سه امضا زد و رفت
|
|
|
|
|
اگر من عالمــــی دارم در آن عا لم تورا دارم
اگر من بیشتر باشم وگر هم کــــــم تورا دارم
تورا در
|
|
|
|
|
سیاهچالهام
از تو تا تو
تو در توی پنهان
|
|
|
|
|
خوشا آنانکه که ویرایش دهند اشعار خود را
|
|
|
|
|
سر شوریده من هم دگر سامان نمی گیرد
|
|
|
|
|
سوختگان جمع
......سوختگان جمع.......
ما سوختگان جمع ایم پروانه ها هما را
جمعی که گرد شمع اند از س
|
|
|
|
|
گاهی ، حیران میشوم ازخود
این چه کارهایی ست که سرمیزند ازمن ؟
|
|
|
|
|
پنهانی ترین راز پاییز عشق
آن را در کهکشان چشمان تو آوردم بدست
درفصل نارنجی پوشِ پاییز
اینک
|
|
|
|
|
عصر بود و خنکای نسیمی وزین
صدای خش خش برگ های نارنجی
هوای ابری و غروب پر از وهم خورشید
عابران سر
|
|
|
|
|
یالا دستتو بده به من رفیق / من اجازه نمیدم سقوط کنی
|
|
|
|
|
خسته از تکرار و تکرار سراب زندگی
خسته از بیهودگی های کتاب زندگی
|
|
|
|
|
که دنیا رنگی است ای زیبا پسند
|
|
|
|
|
خوشبختیِ من یک خیال و یک توهم ود
|
|
|
|
|
ما سلسه وار از لبه ی تیغ گذشتیم
بستیم دهان را دگر از جیغ گذشتیم
در خواب حماقت به گمان حوصله کردیم
|
|
|
|
|
از بس در این دنیا آسیب دیدم از دوست و آشنا تمام شعر هایم شکفه و شکایت است . اما از هیچ کس کینه ندار
|
|
|
|
|
سپیده سرزدوتابید و بعد خاموشی
چگونه آمدو کی رفت با فراموشی
چطور روز بیاید بدون خورشیدی
ویا که می
|
|
|
مجموع ۱۲۴۴۶۹ پست فعال در ۱۵۵۶ صفحه |