يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
نقّاشیِ عذاب به دیوار زندگی🎨
|
|
|
|
|
چو فردا نباشیم، اکنون چه غم؟/که دلشاد باشیم ،ما دم به دم
|
|
|
|
|
آسمان صاف است و
آفتابیش در میان
با تو گفتم اینجا رازیست
در سینه نهان
می زده و مست و مدهوش
می
|
|
|
|
|
شبیه شعر بود در ذهن خواموش من
کهکشان نوربود در دل پر جوش من
ار غوانی از سر زمین سبز بو
|
|
|
|
|
هر آنکه راه رسیدن به او بیشتر است
دل ها برای تپیدن به او بیشتر است
|
|
|
|
|
رانده از درگاه چشمانت منم شیطان شعر
شعر من شد دوزخ و آتش به دنیا میزنم
|
|
|
|
|
پالتوی پدرم را،،،
سخت در آغوش میفشارم...
***
تو؛
همیشه در منی
|
|
|
|
|
دوباره حوصله ها را صبور می سازم
|
|
|
|
|
شب آمد و به دیده ی تاجر نیامد خواب لب بسته و خموش به جزء نیاز ندارد کار
به هر سو میکند
|
|
|
|
|
شهید امر به معروف و غیرت و اخلاق
چه نسل ها که نشد قصه گویِ الداغی
|
|
|
|
|
جوان نیک و جوان نیکوپسند است
جوان دور از گناه و هر گزند است
|
|
|
|
|
گاهی این عادتِ دیرینه نمایان می شد
به همان تیره گیِ مطلقِ مرگ
که در آن َمسلخِ شکاکِ نگاه آلودش
به
|
|
|
|
|
در مسیر باد هر لحظه رهایم میکنی
|
|
|
|
|
شکوفه های عنابی چه بی چشمداشت در باغند
پراکنده گل و عطری ، صبا را غرقه دریابند
|
|
|
|
|
تا حسرت اوست خانه را نفروشم
|
|
|
|
|
جانا دگر از حسرت دیدار چه گویم
ترسم بمیرم و نبینم
امشب روی تورا
به ماه بنگر ،به ماه
عزیزحسین
|
|
|
|
|
ز هجرانش فغانی در نهادم شعله میسوزد / که هُرمش تیره میسازد رخ رنگین کیهان را
|
|
|
|
|
می سرایم این غزل از زیر خط فقر تا....
|
|
|
|
|
شهر ما از قصّۀ رنگین کمان خالی شده
|
|
|
|
|
ترانهسرا: زهرا حکیمی بافقی، کتاب ترنّم احساس.
آهنگساز و خواننده: مهرداد عزیزیان.
|
|
|
|
|
تویه سینمون یه دردی....داره ریشه میدوونه
داره جونمونو آهسته...به لبها می رسونه
|
|
|
|
|
شب گفتنیها دارم
در دلم چون و چراها دارم
از گل و لاله و گل زار جهان
هیچ دارم ، چه به جز ناله
|
|
|
|
|
دل من چون دلی پر خون و خسته
ولی معشوق در بستان نشسته
|
|
|
|
|
هرگز بیاد آورده ای
غروب سایه ها را
که از پس دیوارها
|
|
|
|
|
اینجا به سوی زندگی یک راهِ باز نیست
سبز است ،چراغ زندگی اما مجاز نیست
|
|
|
|
|
صبح بخیر..19
بیا هرصبح بغل واكن ، مرا در كنج دل جا کن
منم بى بال و پرمرغى،که آن جا لانه می خوا
|
|
|
|
|
عشق راز جاودانی است ،عشق راز زندگی
عشق را پاسخ گوی ،شاید به فریادت رسید!
|
|
|
|
|
هر چه بادا باد امشب دل به دریا میزنم
|
|
|
|
|
وقتی برگ ریزان را دیدم در بهاران ،
گفتم این چه صیغه ای ست ؟
|
|
|
|
|
به زمین سر سبز
به بهشت زیبا
رخ آن جهان را
|
|
|
|
|
هر که را داشت دلم، با دل بیگانه برفت
غم فردای من امروز به میخانه برفت
|
|
|
|
|
تو جاری شو ارس بانو ، جهانم شکل میگیرد
برقص کارون تن زیبا ،منم رقص هوسهایت
|
|
|
|
|
روز به این راحتی
رخ نشان نمی دهد
چشمانت را باز کن
تا منت سر ما بگذارد...
|
|
|
|
|
✍️تصنیف
م.مدهوش❤️🔥
🎧بانو هستی احمدی🕊️
|
|
|
|
|
دیگر تمام شد دههی انقراض عشق!
حالا رسیده است تب اعتراض عشق!
...
|
|
|
|
|
تـا زمـانـی بـدهــد کـوسـه دمـادم جـولان :
تُـنـگ دریــای قـشـنـگـیـسـت بــرای مـاهـی
|
|
|
|
|
شکرم شیرین نیست
نمکی برزخم است.
|
|
|
|
|
خرزهره و مرجان جمم اود کشند
فیکوس و شقایق تب داوود کشند
آن نرگس سمّی و لبم در همه عمر
با هلهله آو
|
|
|
|
|
دلشوره دارم این روزا
میترسم از یادت برم
می ترسم از پا در بیام
من ازتو دل نمی کنم
|
|
|
|
|
جامه ای از غزل بر دوش ...
|
|
|
|
|
را ز این دل را نداند جز خدایم هیچ کس
|
|
|
|
|
اینگونه که میگویند ما شاعریم ،
به سینهی درد در میکوبیم و به ریشهی عشق آب میدهیم
|
|
|
|
|
اتل متل پریدن
تو آسمون دویدن
رفتن به باغ ابرا
|
|
|
|
|
عمق چشمان من همچو گرداب...
|
|
|
|
|
در استقبال از غزل زیبای جناب عزیزیان
|
|
|
|
|
ما ، یکعمره که مِی خوردیم
خیلی شیک ، گیلاس گیلاس
آبِ انگور را با نِی خوردیم
|
|
|
|
|
قصد چاپ این اثر رو در قالب یک کتابچه دارم. تجربه اولم هستش لطفا برای مراحل چاپ راهنمایی فرمایید.ممنو
|
|
|
|
|
حتی دعا دیگر بر این خشکی بیهوده است
در آسمانی که دگر باران نخواهد دید....
|
|
|
|
|
تا بارگاه پلکت ، فوّاره ی فغانم
|
|
|
|
|
باز یلدا شد
شبی تاریک و طولانی
هویدا شد
یلدا آمد که بگوید
عمر کوتاه است
پایان شب سیه
سپید است
|
|
|
|
|
الهه ناز ، حسرت
بنان ، حسرت
آواز تو ، حسرت
|
|
|
|
|
خوشه چین از چشم تو، من مانده ام از دست تو
هر جا روی آنجا روم، من سایه ای از دست تو
|
|
|
|
|
عجایب به معجزات
نفس برید در سایه بی خدایی
در کمال قفلت
در کینه ی ریا
غو طه ور دریا
|
|
|
|
|
منم در سکوتم که فریادهاست
فقط ذات یکتا بگوید چه هاست
|
|
|
|
|
که بدون تو نگاهی
که به این جهان ندارم
|
|
|
|
|
موش تو گنجه
ننه اکبری با جوش گف :
اکبری پس باباد کوش
رفتِس تو گنجه چَن موش
|
|
|
|
|
گر منت دردی گرفت استاد کارش باش خودت
|
|
|
|
|
من شدم صیاد گیسوی رخ مهتاب تو
این هماز لعل لبت در مستی و جادوی توست
|
|
|
|
|
کسی ته دیگ احساسم را مستحق محبت نمی دانست!
|
|
|
|
|
آیا شده که حال دلت خوب نباشد
از تنگدلی وضع تو مطلوب نباشد
|
|
|
|
|
قهوهی ترش من از بُغض تو شیرینتر است
شعرهایم همه غمگین و غمانگیزتر است
نوشدارویی و سهراب ندارد
|
|
|
|
|
هردم مرا چشم امید باشد به غفرانت خدا
|
|
|
|
|
نیمه شب بازچرایادتوافتادم من
خنجر ظلم تودرسینه منجامانده
|
|
|
|
|
تلخ کامیست
که به جز
به شکر
نبرده باشی کامی .
|
|
|
|
|
تو را.....
ای غزل مهر شده بر پیشانی تقویم
فراتر از افق های گذران عمر دوست دارم
|
|
|
|
|
سالهاست که به عشق تو دلداده ام
|
|
|
|
|
نهاده بر طناب ها حکومت تو دارها
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۶۴ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |