سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
که تنها تر صدایم کن که تنها تر منم ...
|
|
|
|
|
زمستان به درازا کشیده شده است...
|
|
|
|
|
امروز شبش اگر چه طولانی تر
|
|
|
|
|
چون شهد عسل بر دهنم می افتد...
|
|
|
|
|
پُـک مـیـزدم و شـعــر سـرازیـر مـیشـد
" بـا هـر نـخ سـیـگار ؛ سـرودم بـیتـی "
|
|
|
|
|
حسرت شیطنتی رفت ، پریزاد آمد
ساکن باطن دل عشق پری کرد جواب
|
|
|
|
|
عشق پدرانه...
مستعفیض دعا امن یجیب
|
|
|
|
|
باده ای نوش آفرین هر شب به ساغر داشتم .....
|
|
|
|
|
هنگامه ی سکوت ،
یکی در وقتِ رضاست ،
یکی درجوابِ ابلهان
یعنی وقتش دردوجاست
|
|
|
|
|
*گذر عمرآیینه رامحتاج خاکسترکند*
|
|
|
|
|
حرف پيامبـر ، زِ قل الـروح بـود
نكتـه گفتـار تـو مقصـود بـود
گف
|
|
|
|
|
نقاش زندگیم
رنگ بپاش به این روزها
قرمز و زرد و طلایی
بر فرش قرمز دلم
قدم بگذار
قدمهایی از جنس
|
|
|
|
|
خون بود و اتمام نفس میگفت در بانگ جرس
دریاب آخر همنفس این میهن بیمار را
|
|
|
|
|
این مرد کم ثمر
با پای نیمه جان
|
|
|
|
|
وطن ! جان من حالت این روزها چطوراست؟
|
|
|
|
|
دستم در دست کسی ست که بیدست
|
|
|
|
|
شنید م ناله مرغی که طوفان بر سر امد
زمین از خوردن ادم به شکل پیکر امد
|
|
|
|
|
در چهره من ماتم یک عمر فریب است افسوس که من در وطن خویش غریب است
|
|
|
|
|
در کنج نشستم، بغل از دور مرا کشت
از صورت مهتابی تو، نور مرا کشت...
|
|
|
|
|
گفتم ای مرغ سحر درد دلی با ما کن
چیست انچه منو تو در پی ان میگردیم
|
|
|
|
|
نظری به خویش کن تا ته قصه را بخوانی
|
|
|
|
|
باز امشب پرسه در بازار هم یاری نکرد
در فراموشیّ درد دوریش کاری نکرد
|
|
|
|
|
شعر سروش در
ایران، افغانستان، تاجیکستان و....
|
|
|
|
|
می شود روزی بیایی ، همدم و یارم شوی؟
سر بگیرد آشنایی و تو غمخوارم شوی؟
می شود گاهی برایم باز طنا
|
|
|
|
|
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
|
|
|
|
|
چرخ روزگار چرخی است طویل و آدمی شکار آن.
استوار در صبح و ظهر و شامگاهان.
|
|
|
|
|
ای عشق مگو با من از این درد، که دیوانه شدم
از غُصه و ماتَم فِراغش، آخر بیمار شدم
گفتی شیرینی این د
|
|
|
|
|
مُردهام
و این همه اشک را
جمع میکنم تا برای آخرین بار
...
|
|
|
|
|
صبح
یخبندانِ مناید
در تمنای ردپا
آه
ای قاصدکان دمبریده
ای برفکان بادآورده
اخگرکرفکوهی
|
|
|
|
|
گلِ سرخی که دادی عطر گیسویِ تو را دارد
|
|
|
|
|
رها کنگیسوانت را به روی شانه ها امشب
|
|
|
|
|
پیوند بزن
من و فاصله را
خسته از این راه درازم..!
|
|
|
|
|
چه فرداها که می دیدم برای خویشتن در خواب
|
|
|
|
|
التماس
بیا ! یکدم ببینیم آن قدّ و بالای رعنا را
که تا سیراب سازیم از نگه، چشم تماشا را
قشنگیت
|
|
|
|
|
چشمان تو دروازه های یک شب یلدا
شعر نگاهت تازه های یک شب یلدا
در امتداد گیسوانت شب تبلور یافت...
|
|
|
|
|
منم اسیر درخیابانی ،
پُر از شلیک های کور
دیگر انگار فاصله ای نیست مرا ،
تا سنگ نوشته ی گور
|
|
|
|
|
شب است
و حلقه ی ماه
در گوشواره ی دختر پاییز مانده است
شب بلندی است
به ارتقای درخت کاج و زمین
ب
|
|
|
|
|
اگـر كار دولت عدالـت بُـوَد
صواب است ، ملت به راحت بُـوَد
اگـر
|
|
|
|
|
وصف بودن و نبودنت مانند وصف بهار و پاییز است.
ولی من هر دو را دوست دارم.!
هم بودن بهاریت را،وهم نب
|
|
|
|
|
باز هم روزی شد از آن روزها
|
|
|
|
|
می خواهم دست های پینه بسته ی ماهیگیر، پر از رزق باشد
|
|
|
|
|
گر رو به رو شوم به خدا گویمش عیان
آه ای خدا ببین وطنم درد میکند
|
|
|
|
|
امشبم روی مبل خوابیدی
زیر سقف اتاق مدفونم
باز تا صبح بالشم خیسه
باز مثل همیشه داغونم
|
|
|
|
|
شب به بیداری تو مسموم است
|
|
|
|
|
در مورد تصنیف و دکلمه های ماندگار
|
|
|
|
|
زندگیمان جز سرابی بیش نیست
خام وگس چون طعم خرمالوی نارس
حس غربت راببین اندر دل مرغ هوا
در میان
|
|
|
|
|
در زمانی که تمامشهر شیدا بوده است
در وجود من فقط یک غم هویدابوده است
|
|
|
|
|
دوست داشتنت،
شعریست بلند...
|
|
|
|
|
من به شوق دیدنت اینگونه هوشیارم هنوز
ور نه این شب های سرد دیوانه می خواهد چکار
|
|
|
|
|
به یلدا می سپارم اخرین برگ بهارت را
|
|
|
|
|
غروبِ که،
در شهرم ریشه میدواند؛
بذرِ خیالت را میپاشم...
***
|
|
|
|
|
تا خداوند در وجودت جوهر از دریا کشید
در کنار حسرت من عشق هم آمد پدید
*
از همان روزی که دیدم چشم م
|
|
|
|
|
صبح آمد و بی نصیب از روی تو ایم
|
|
|
|
|
اولین روز دی است...
چند قدم تا نفس سبز بهارت راه است...
لحظه وصل چقدر کوتاه است...
سبزی عاطفه از
|
|
|
|
|
به یلدا خنده ای بر لب دوا کن
بساط عاشقی در دل روا کن
به یاقوت اناری در شب مهر
تو بگشا لعل لبهایت
|
|
|
|
|
دیوار های کوچه ها رنگ عزا گرفت
با نام فاطمه بغض هایشان هم، جلا گرفت
|
|
|
|
|
کنار کش
پرده ها را
مهمان کن
به وسعت پنجره ها
ابرها را
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۶۲ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |