سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
هی به پایان نرسان مستی و شیدایی را
|
|
|
|
|
می توانم که بگویم دلِ دیوانه تو در سینه نکوب
یا برای نه فلانی که فلان شخص بکوب؟!
|
|
|
|
|
یا رَسمِ تو آن بوده که باشی و نخواهی ، یا خواستن آنقدر گران بود که رفتی
|
|
|
|
|
میبرد منصور را دلبر پی دیدار عشق
میکند جان از پی جانان روان در کار عشق
|
|
|
|
|
آن انار و پسته و آجیل
شده در چشم مردمان به نخیل
ضعف و فقر و محنت آحاد
|
|
|
|
|
خزان دیدی سر آمد شد فسانه به دفتر برگ بیضاء زد زمانه
خزی که تازیان می زد به گلها ز پـــــا
|
|
|
|
|
چه کسی بر گوش ابرها خطبه باران می خواند؟
|
|
|
|
|
میان شب های همیشه پائیز
عشق و زیبایی است
سلامت را بشنفتم
|
|
|
|
|
ذات را جستند عمری در هزاران دین و سر
کس نشد پیدا کند زین گشته گم را در هنر
|
|
|
|
|
( هر دم رسد ز محبوب یک داستان تازه...! )
|
|
|
|
|
بدیدم تو را در صدف قاب دل
شده بند بندم ز تو باز گل
|
|
|
|
|
مانده ام،تقدیر را باور کنم ،هستی خدا؟
با چنین خلقت مگر افکار را ،بستی خدا
|
|
|
|
|
شب یلدا شبی است که دورِ هم بمانیم
|
|
|
|
|
توی دنیا چی میخوای که به پاهات بریزم...
|
|
|
|
|
به بُـعد ناملايـم هـا ، مـزن سنـگ
بـترس از گـردش، اين چـرخ نيرنگ
به آدم
|
|
|
|
|
در راه بی پایان تو
پُرم ز نعمتهای چون بارانِ تو
|
|
|
|
|
روز میلاد دل تو
روز جیغ یک کوچولو
روزی که تو آمدی و
زدی رنگ سبز به دنیا
تو گذاشتی سر رو سینه
تو
|
|
|
|
|
پای رفتن دارد فتنه های پاییز
|
|
|
|
|
برج ساعت لندن دلم را به ساز عشق تو کوک میکند
|
|
|
|
|
در مورد مجرد ماندن و ازدواج دوستان
|
|
|
|
|
این شب همه گیسوی نگار است و سیاه است
تار است که بس حرف دلش با رخ ماه است
عاشق که دلش در طلب یا
|
|
|
|
|
من که از دور جهان گردش کامل دیدم
عده ای کوزه و باقی همه را گل دیدم
آنکه از عشق و وفا در حد
|
|
|
|
|
ای کاش میشد تو را همچون رویا در واقعیت ببینم
|
|
|
|
|
دستم به سوی آسمان ها
هر لحظه در حال دعا بود
|
|
|
|
|
بنده منم خالق توای
رعیت منم شاه توای
خسته منم نالان منم
نور تویی تابان توای
|
|
|
|
|
مثه پروانهها دور از درختم
به هرکی که رسیدم پیله بستم
تو آینه به خودم شلیک کردم
...
|
|
|
|
|
امشب دلم هوای بغل کرده مادرم
می خواهم از خیال تو شب را به سر برم
|
|
|
|
|
لبهای تو چون پستۀ خندان زیباست
|
|
|
|
|
صدای بی صدای برف آهسته به زمین می خورد.
و یلدا نزدیک خانه ها در میان سرما سرزده می آید.
|
|
|
|
|
تویی که اهل کتابی، وَ یا حساب و کتاب!
چرا مغالطه سازی به جای کشفِ جواب؟
ز خلق عالم و آدم، غرض اگر
|
|
|
|
|
بُلَنـدایِ شبـی در قلبِ تاریخ - بنا بِنهاده رسمِ خوب و شیرین
|
|
|
|
|
سروش های دریاچه ی نیلوفر آبی
|
|
|
|
|
نبض پاییز چه جز اندوه است
|
|
|
|
|
من در این شهری که زالو زده بی خون شدم
|
|
|
|
|
من هم می دانم که لجن زار است دهر
و مسائل کم نیست
و وجود آشفتگی از روی بشر می بارد
اما عجالتا...
|
|
|
|
|
با صدای الهام اسدی عزیز و تنظیم ودود
|
|
|
|
|
ترسم که بیهوشم کنی ترک و فراموشم کنی
افتم زمین با دیدنت، آنگه تو آغوشم کنی
|
|
|
|
|
داغ بر قلب خدا....
دیو در دره مرگ....
سردی از روزنه ها میتابد....
مدتی بیمارم...
گاه در این شب م
|
|
|
|
|
اجتماع نقیض است جمع من و تو
|
|
|
|
|
در لمسِ دردِ پوست، خطا دیدن ...
|
|
|
|
|
خداوندا به شادی وسعادت آورش تو روزگار بند گان ر ا
|
|
|
|
|
السلام علیک یا فاطمة الزهرا(س)
|
|
|
|
|
کهکشان هست دعاگو که نبافد مویش
|
|
|
|
|
بی قرار میشوم
این روزها که باران عکس تو را
به شیشه های مه گرفته
خیال می کشد!
می دانی؟
چه با
|
|
|
|
|
نه میگویم که دلتنگم
نه میگویم غمی دارم
|
|
|
|
|
تن گرفتار نان و آب
روح من اما مشتاق خواب
|
|
|
|
|
توشهر آشوب چشات زندونی نگات منم
حبس ابد ببر برام میله ها رو نمی شکنم
انقدر تو خوبی، ترس من چشم حسو
|
|
|
|
|
بـو به مـشامـم برسـد ، زآن شميـم
رايـحه ات ، از دَم صبـح نسيـم
من ن
|
|
|
|
|
درمیانِ زیباییِ لب هایی ،
چون پسته ی خندون و،
چشم هایی ، همچون بادوم
|
|
|
|
|
می خواستم با تنهایی کنار بیایم
اما دلم با تنهایی کنار نیامد
دلم باتو بودن رامیخواست
اگر اینجا بود
|
|
|
|
|
حنانه را تبدیل کردی عاقبت بر چوب
تو آمدی تا چوب را سازی چو حنانه
|
|
|
|
|
می شکستی به یقین بودی اگر جای من و
|
|
|
|
|
از بانگِ اذان وعده ی دیدار رسیده
اندوهِ کبوتری که از قفس پریده
|
|
|
|
|
اش🍂
اشڪهاي قلم
ای همه ی وجودم
چگونه از تو نسرایم
که تو سطر سطر همه ی
غزل ها وواژه هایم هس
|
|
|
|
|
انار دل که از غصه ترکید..
|
|
|
|
|
میدانی عشق چیست؟+
آری همان لیلای ست که مجنون کم ....
|
|
|
|
|
در برابر تیرهایی که بر من می بارد
|
|
|
|
|
شعر رضوی _ شعر درباره امام رضا (ع)
|
|
|
|
|
امشب شبِ یلداست؛ شبِ شعر و شبِ عشق
|
|
|
|
|
از روشنی و تابش از نور بگو
|
|
|
|
|
با که بگویم که درد است دلم
|
|
|
|
|
در خواب زمستانی خود غرق چنانیم ، هرچند بهار آمده بیدار نگشتیم
|
|
|
|
|
عشق تو روسیه بودو دل من اوکراین بی پناه
حمیـــد
|
|
|
|
|
طفل خردی روی دوش مادرش
بود نالان ، جیغ می زد ونگ ، ونگ
|
|
|
|
|
دلم از نقش رخِ عشق تو بیتاب شده
|
|
|
|
|
در این نگارستان غم تنهاترم مگذار
در انتظارت می نشینم تا که باز آیی
|
|
|
|
|
ما ناطق احكام ، زِ گفتار خداييـم
از گفته شيطان صفتان، دور وجداييـم
بر ذكر
|
|
|
|
|
ای کاروانیان چرا ،
غمینید که دنیایتان برفت ؟
این رهزنِ جسور،
دل را ز من ربود و رفت
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۶۲ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |