چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
|
|
وَ ماهی؛
به قلاب پناه برد
|
|
|
|
|
از هرچه چهارشنبه و
چهار مقاله دلتنگم
دلم هوای ِ هرات کرده امیر نصر !
تاریخ ِ بی سامانی این قوم
|
|
|
|
|
تو برای او،
موهایت را میبافی!
من با تو رویاهایم را...
|
|
|
|
|
در چشم بر هم زدنی
می چکد از آسمان
قطره های باران
|
|
|
|
|
ما زندگی رو زندگی کردیم و جنگیدیم
شاید شکست خوردیم ولی هرگزنترسیدیم
|
|
|
|
|
دفتر و ورق زدم خاطرهها قشنگ بودن...روی خط زندگی لحظه ها رنگارنگ بودن....
|
|
|
|
|
تو آمده ای و من شدم ز درد ها فارغ به راحتی ز جنون رفت و من شدم بالغ
|
|
|
|
|
تازه از تنور، درآمده بود بیرون این شعر
که از شدتِ داغی اش ، مغزم سوخت
|
|
|
|
|
كـار بسـي آدمي راه شـرر مي بود
زحمت كارش تمام رو به ضررمي بود
آدم اگرحق نرفت
|
|
|
|
|
به گمانم یاس بوی تو را دزدید
که این گونه زیبا عطر می افشاند...!
|
|
|
|
|
آن زمانی که بی دلیل تنها شدم
خاطره هادر مغزم دوباره متولد شدند
گناهان یکی یکی مقابل من زانو زدند
|
|
|
|
|
با تبر دنبال خود گشتم که تخریبش کنم
گوشه ای دیدم که این ((لات)) از رمق افتاده است
|
|
|
|
|
تو از رفتن نگو هرگز نگو میمیرم از این غم
چشام بارونیه امشب بازم غم داره این چشمم
سزاوار سکوتم بغز
|
|
|
|
|
من همان قماربازم که همیشه باختم من
آنقدر قضا قدر بود که خبر نداشتم من
|
|
|
|
|
صحبت از شعر گذشته دلمان شده حراج
کلاغا خوب می بینند روی آن درخت کاج
|
|
|
|
|
آرزوهایم میان گله گرگی در بیابان مانده است
امیدم روی دریایی میان موج طوفان مانده است
|
|
|
|
|
یک بار دگر عاشق و دیوانهی من باش
|
|
|
|
|
بی هوس...
دوستت دارم...
تنها خودت را برای خودت...
|
|
|
|
|
بعد رفتند
دیگر عاشق نشدم
کوچه ها دیگر شعری نگفتند
خاطراتت در لابه لای روزها
خیالت در گرد خانه
|
|
|
|
|
اینجا که منم کمی هوا دلگیر است
بر دف بزنید ناله وآوازم را
|
|
|
|
|
هیلدا
پریچه ای تو، مرا می بری به رویاها
شکنج گیسوی تو چون نسیم و دریاها
طلوع آذری، ای آفتاب آذ
|
|
|
|
|
دیوار به دیوار
دلتنگ تو هستم که دلم کرده هوایت
شک نیست، مرا میکشد این درد نهایت
تا چ
|
|
|
|
|
ماييم نسل سوخته
چشمان به درها دوخته
نبوده جز زاري و غم
بر خاطر ناشاد ما.........
|
|
|
|
|
گاهی یه نگاهی و دِل و لَرزه و اُفتادَنِ دَر عشق
گاهی همۀ شهر بِگَردی و نَباشد خبر از عشق
|
|
|
|
|
یتیشر بیر زمانی که منه خاطیر دولاسان
بیر بهانه تاپاسان منن اوتور آغلیاسان
من اولنن سورا سن اوز
|
|
|
|
|
مرا رفتی و در آغوشِ دلتنگی رها کردی
چه آسان این دِلِ دیوانه ام را زیرِ پا کردی
|
|
|
|
|
تفنگ را برداشتی
و من گوش هایم را گرفتم
|
|
|
|
|
خود+آی این دیار خواب است
کدخدا نیز خود نقش بر آب است...
برخیز
در ریز
جام دیگری
که به حتم در آن
|
|
|
|
|
عاشورا کربلا حضرت مختار ثقفی
|
|
|
|
|
به یاد آور که آتش شانه هایت را بلرزاند شررهایش به آرامی درونت را بسوزاند
|
|
|
|
|
دریغ از چشم جادویت که بیند یک نظر ما را
به نرگس شِکوه آرم من خُمارین چشم شه
|
|
|
|
|
اگر از غصه هوایت پر شد. غم نگیر!
|
|
|
|
|
ایران نامه . سلسله آل بویه ( پایان دوران قدرت خلافت عباسی )
|
|
|
|
|
آن خدایی که به دختری از روم
شوقِ بَردگی دهد ،
تا مهدی بیاید ،
|
|
|
|
|
قرآن ماكتاب هدايتس نگاه كن ، همرهش برو
اين عهد و شرط پيش من اين جا بُوَد گرو1
|
|
|
|
|
خسته از آهنگ و صوت روزگار
گوش فرمودن به این غوغا چه بود
|
|
|
|
|
اگر فصل دیگر بیاید گلی
نمیروید از باغ رسواییم
چنان درد دوری بجانم زده
که مصداق صد سال تنهاییم
|
|
|
|
|
دردم رهایی از غم این کهنه دار نیست
|
|
|
|
|
سفر آغاز شد اما چه پایانی چه پایانی؟
|
|
|
|
|
پرنده با سه حرف عاشق شد!
پرنده با دو حرف اسیر شد!
|
|
|
|
|
صدای تو در سیاهی شبِ من پیچید
وقتی همهی پیامبران خواب بودند
ملکوت، اینجا طعمِ گس بوسه بود…
|
|
|
|
|
پدر پشتوانه ای به مانند کوه،دماوند و مادرهمچو عشقی بی پایان، به مانند خداوند.
|
|
|
|
|
یا اخا برخیز و زینب را ببین
آمدم دیدار تو در اربعین
شور تو در جان من باشد روان
زائرم در کوی تو
|
|
|
|
|
مرگ پایان نیست
مشق آزادیست
|
|
|
|
|
چادرت از رگ گردن به تو نزدیک تر است
کاش ای کاش که من چادر مشکیت شوم
|
|
|
|
|
دلتنگی شیرین ترین درد دنیاست!
|
|
|
|
|
خوشم که بر زمینی گام بر میدارم
که روزی رده قدم هایت بر آن بوده
|
|
|
|
|
قاصدک حال دلم را تو ببر پیش پری من ندانم تو کجایی که دل از من ببری
|
|
|
|
|
وابستگی ما، از این تشنگی ماست/
دلواپسی ما، زِ بی همّتی ماست/
این حرص و ولع در اثر گشنگی ماست/
از
|
|
|
|
|
تو را چنان که تویی ای محال شورانگیز
تو را شبیه خودم در حصار رویاهام ....
|
|
|
|
|
از عشق خودآزارم
از عشق برافسونم...
|
|
|
|
|
ای نور دوردست ز تاریکی ظلام
ای عشق در دل شب تیره به تو سلام
|
|
|
|
|
در هستی به مستی زیستن کار من
|
|
|
|
|
تقدیم به مردم رنج کشیده افغانستان
|
|
|
|
|
السلام ای انکه اندر راه حق بگذشته ای از روزگار
و جان خود
|
|
|
|
|
ماه گوید نور من در شب شکارت می کند
ماه من امشب به شب شق القمر خواهم کرد
|
|
|
|
|
میخواستم لبخندم را پرداخت کنم...
|
|
|
|
|
سراسرم همه آتش ، سراسرم هم بغض
كبوترانه پرم در هواي كوباني
|
|
|
|
|
دارم اثر از عشق و ز معشوقه خبر نه
این نور امیدست ولیکن که سحر نه
|
|
|
|
|
می شنوم صدای سوختن جیز های گوشت تنم
با جرقههای الکتریسیته یک لنز تو
|
|
|
|
|
جوانـي نوبتـي مي بود و بگذشت
زِ عمرم مدتـي مي بود و بگذشت
شـدم پيـر
|
|
|
|
|
تن تو سرزمین ارزوهای من است
که دانه به دانه به اجابت دلم می رسد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۸۰ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |