پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت
|
|
تاری بزن
تاری بزن که نغمه جانانه ام کند
آواره ام نموده و دیوانه ام کند
با شور و حال نم نم باران
|
|
|
|
|
درد بسیاراست وآه درد اشنایی نیست نیست
ناله ها سرمی دهیم وهم صدایی نیست نیست
مردمان روی گنجیم و
|
|
|
|
|
به کار عشق بکوشید و فکر غم نکنید
به غصه شبهه در این کار محترم نکنید
|
|
|
|
|
بعد زیبایی یک روزقشنگ
وسط کوچه دلها که برایت شده تنگ
چشم زیبای توباخاطرمارفته به جنگ
وبه رگبا
|
|
|
|
|
عشق ، شاید حسِّ یک طعمِ غریب
در دهانِ آشنای زندگی ،
یک مسیر تازه و
بسیار شورانگیز و زیبا
در
|
|
|
|
|
به تمنای تو ای یار،چه هاا دید، دل ِ زار و…..
|
|
|
|
|
تو را که با ، چشمانِ دلم می بینم
ازخجالت ، سر به زیر اندازم
|
|
|
|
|
درد را از هر طرف بخوانی درد است🍁🍁
|
|
|
|
|
میهنم ایران ما .تنهایی..564
میهن ایران ما بودی کسی یاری نکرد
سینه ات از واژه خیس و گریه ات کا
|
|
|
|
|
بی شک
تمام ذهن مرا فتح میکنی
ای از هزار هزار ......
|
|
|
|
|
آغوش تو که باشد دگر هیچ بهانه ای..
|
|
|
|
|
بخار شد دل تنها و سایه دار نشد
کسی به درد شقایق، چرا دچار نشد
|
|
|
|
|
بر شانه ام غم دنیا سنگینی می کند / ذکر مصیبتی است که جگر ، پاره می کند ...
|
|
|
|
|
به تو پیوستن را.
سال ها بر سر سجاده دعا می کردم.
|
|
|
|
|
مادرم سواد ندارد ولی میخواند محبت را
چشمانش ضعیف شد ولی میبیند عشق فرزندانش را
مادرم چون قدیم توا
|
|
|
|
|
دیرزمانیست که دلم بد گرفته
درونم آشفته وقلبم از جایش در رفته
همه وجودم یخبندان چون زمستان گشته
شب
|
|
|
|
|
کاش میرفتم ، با ریزه به ریزه ی اعمال
گام به گام ، به ولای علی
|
|
|
|
|
سهم مان خار از این مزرعه ی گل شده است
|
|
|
|
|
پخش و پلا است نگاهم این روزها
به دنبال ردی، نگاهی آشنا می گردد
|
|
|
|
|
سرفه ها قفل شده
در بیخ گلو
قلب ها مالامال از غم
|
|
|
|
|
این چه فرّی در جهانی ، رو فنا
|
|
|
|
|
لحظه لحظه خاطراتم می شود روزی کتاب
گر بگویم داستانم را ازین شهر عذاب
|
|
|
|
|
من هنوز در محاسبه دوست داشتنت مانده ام....
|
|
|
|
|
شبیه قاصدکی که به دست طوفان است
|
|
|
|
|
ای صوفی ، ای خموش
لعنت بر تو
|
|
|
|
|
عشق شاید دختری از خطه ی شیراز باشد
|
|
|
|
|
دنیای من از یک چهاردیواری ساده
منو سمت دره باز هل میده
دو تا دست سرم زده در صف
به چهاردیواری تو
|
|
|
|
|
به ماهِ خیالت بگو تا سحر
بتابد به دنیای من بیشتر
|
|
|
|
|
یکی گفت پیری با فرزند خویش
|
|
|
|
|
می نشینم قلم بدست
تا بیایی
|
|
|
|
|
گفتم مه لقایم در حسن بی مثالت آب حیات دیده ام
گفت من هم یک. آسمانی عشق از روح ماهت دیده ام
گفت
|
|
|
|
|
بعضی وقت ها
دوست دارم فریاد سر دهم
|
|
|
|
|
این منم ...
با هزار او...
|
|
|
|
|
با دلی سرگشته گاهی ، یاد یاران می کنم
|
|
|
|
|
پسرَم گریه نَکن مادرِ تو آب شده
نگرانی به دلِ مادرت افتاده و بی خواب شده
|
|
|
|
|
دوستان این دلِ سوزانِ مرا یار شوید
بر غمم یا جگرِ سوخته غمخوار شوید
|
|
|
|
|
در طول زندگیم به این اندازه سرخورده و اندوهگین نه شده بودم و ...
|
|
|
|
|
حال این هندسه ها باز ....
|
|
|
|
|
قهوه شاید مزه دلتنگی است . .
|
|
|
|
|
خـوب می دانم چـرا خـودکار می لرزد به خود
بنـد بنــدم بعـد از ایـن اقـرار می لرزد به خود
|
|
|
|
|
هر عهد محکمی که به سوگند بسته ام / تنها به یک اشاره ی چشمش شکسته ام
|
|
|
|
|
من از تبارِ غم و... دخترانِ کمسالم
برای کشتنِ روحم، کمی زمان بدهید
|
|
|
|
|
یکی با اراده ،
به خاک می ساید ، همی پیشانی
یکی بی اراده ،
او را ، بر خاک کشان می بینی
می کشان
|
|
|
|
|
به اندیشکده ذهنم رجوع میکنم از درد بی خردی
که در دانشکده عاشقی چرا دلم خریداری نداشتی
حتی کرم ابری
|
|
|
|
|
من به دنبال رگ گمشده ام میگردم
|
|
|
|
|
با عشق اگر بر سر پیمان شده باشی
|
|
|
|
|
مهلت بده؛ ای زندگی، فرزند خوانده را !
این آدم از خود گریز خانه رانده را !
بگذار تا تنها شود، آ
|
|
|
|
|
هیچ نشانی از آینده ای بهتر
هیچ نشانی از آینده ای زیبا نیست
به همین خاطرست که وقتی به من مینگری
د
|
|
|
|
|
نشستم من همانجایی که شالِ سبزِ زیبایی سرت کردم
|
|
|
|
|
خوشا مستانه آوازه قناری را
|
|
|
|
|
دلم پاشویه بر تاب و تب توست...
|
|
|
|
|
مهدی جان...
بعد از این همه داغ...
برای تسلای مادرت چه کنیم؟
|
|
|
|
|
ایزد سرشت آب و گِلم را به مهر تو
مهرت دلیل خلقت حق ، مرتضی علی
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۷۹ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |