چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
|
|
یک عمر بر روی زمین
با گردش ایام
هرشب ستاره چیدم و
هر روز ناکامی
|
|
|
|
|
نه نیما گویم نه کلاسیک
فقط گویم شعرهای رمانتیک
که آیند بداهه سمتم چون بالستیک
ندارم هیچ چاره و تا
|
|
|
|
|
قسم میخورم.به آرامشِ بی نظیرِ تو....
و هرکس که قلبش شکسته است...
و دیده هایِ دردناک و بی تاب من..
|
|
|
|
|
پشت این دیوار سنگی ادم ها شادند و غمگین
|
|
|
|
|
دوستت دارم ،،،
(تمام قد)
♥
"عشق"
نیاز به اثبات ندارد؛
--باور کن!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
رفیق لاله داغ است این دل
سرای اشک و آه گرم دارم
ببارم در دیا ر لالهِ عشق
بدشت دیده ابر ِنرم دارم
|
|
|
|
|
باعث حال خرابم شده ای
هستی و مثل سرابم شده ای
بی تو با خاطره هایت مستم
درِ دل را به خدا هم ب
|
|
|
|
|
باور نداری دیدهی بارانیام را
|
|
|
|
|
به دشتهای رنگارنگ آینده بگو
باد مارا با خود برده است
تا بار دیگر روزی
چون دانههای وحشی شقایقه
|
|
|
|
|
سوسن شال می بافد ان هم در تابستان!
داود گل می فروشد ان هم در قبرستان!
|
|
|
|
|
خدا کند بِپَرَد آخر از سرم هوشم
برای بار نخست است، باده می نوشم
عزا؟ نه، خواسته ام حرمتِ تو حفظ
|
|
|
|
|
زمین را میبینم آسمان را میبینم
|
|
|
|
|
گربه در حال رژّه رفتن بود، موش در حال گریه در سوراخ
|
|
|
|
|
رباعی
اسرار نهان بر همگان ، فاش نکن
بشناس و سخن به این و آن ، فاش نکن
|
|
|
|
|
اوغروخ عکسو گجه گوندوز باسیرام باغریما وای
عکسیوی زوم ایلرم گوزلرع باخ وای ددع وای
|
|
|
|
|
هر روز
به مادرم می اندیشم،،،
هنوز هم نمی داند
اندک جهازش را
کجای جهان بچیند؟!
سعید_فلاحی
|
|
|
|
|
میان شهر قلب هایی که هزاران مرده دارد
آرام و خاموش به آواز غم گوش می دهم
|
|
|
|
|
یار در آغوش مرا می فشرد گر غزل نیمرسی داشتم
|
|
|
|
|
تاری بزن
تاری بزن که نغمه جانانه ام کند
آواره ام نموده و دیوانه ام کند
با شور و حال نم نم باران
|
|
|
|
|
درد بسیاراست وآه درد اشنایی نیست نیست
ناله ها سرمی دهیم وهم صدایی نیست نیست
مردمان روی گنجیم و
|
|
|
|
|
به کار عشق بکوشید و فکر غم نکنید
به غصه شبهه در این کار محترم نکنید
|
|
|
|
|
بعد زیبایی یک روزقشنگ
وسط کوچه دلها که برایت شده تنگ
چشم زیبای توباخاطرمارفته به جنگ
وبه رگبا
|
|
|
|
|
عشق ، شاید حسِّ یک طعمِ غریب
در دهانِ آشنای زندگی ،
یک مسیر تازه و
بسیار شورانگیز و زیبا
در
|
|
|
|
|
به تمنای تو ای یار،چه هاا دید، دل ِ زار و…..
|
|
|
|
|
تو را که با ، چشمانِ دلم می بینم
ازخجالت ، سر به زیر اندازم
|
|
|
|
|
درد را از هر طرف بخوانی درد است🍁🍁
|
|
|
|
|
میهنم ایران ما .تنهایی..564
میهن ایران ما بودی کسی یاری نکرد
سینه ات از واژه خیس و گریه ات کا
|
|
|
|
|
بی شک
تمام ذهن مرا فتح میکنی
ای از هزار هزار ......
|
|
|
|
|
آغوش تو که باشد دگر هیچ بهانه ای..
|
|
|
|
|
بخار شد دل تنها و سایه دار نشد
کسی به درد شقایق، چرا دچار نشد
|
|
|
|
|
بر شانه ام غم دنیا سنگینی می کند / ذکر مصیبتی است که جگر ، پاره می کند ...
|
|
|
|
|
به تو پیوستن را.
سال ها بر سر سجاده دعا می کردم.
|
|
|
|
|
مادرم سواد ندارد ولی میخواند محبت را
چشمانش ضعیف شد ولی میبیند عشق فرزندانش را
مادرم چون قدیم توا
|
|
|
|
|
دیرزمانیست که دلم بد گرفته
درونم آشفته وقلبم از جایش در رفته
همه وجودم یخبندان چون زمستان گشته
شب
|
|
|
|
|
کاش میرفتم ، با ریزه به ریزه ی اعمال
گام به گام ، به ولای علی
|
|
|
|
|
سهم مان خار از این مزرعه ی گل شده است
|
|
|
|
|
پخش و پلا است نگاهم این روزها
به دنبال ردی، نگاهی آشنا می گردد
|
|
|
|
|
سرفه ها قفل شده
در بیخ گلو
قلب ها مالامال از غم
|
|
|
|
|
این چه فرّی در جهانی ، رو فنا
|
|
|
|
|
لحظه لحظه خاطراتم می شود روزی کتاب
گر بگویم داستانم را ازین شهر عذاب
|
|
|
|
|
من هنوز در محاسبه دوست داشتنت مانده ام....
|
|
|
|
|
شبیه قاصدکی که به دست طوفان است
|
|
|
|
|
ای صوفی ، ای خموش
لعنت بر تو
|
|
|
|
|
عشق شاید دختری از خطه ی شیراز باشد
|
|
|
|
|
دنیای من از یک چهاردیواری ساده
منو سمت دره باز هل میده
دو تا دست سرم زده در صف
به چهاردیواری تو
|
|
|
|
|
به ماهِ خیالت بگو تا سحر
بتابد به دنیای من بیشتر
|
|
|
|
|
یکی گفت پیری با فرزند خویش
|
|
|
|
|
می نشینم قلم بدست
تا بیایی
|
|
|
|
|
گفتم مه لقایم در حسن بی مثالت آب حیات دیده ام
گفت من هم یک. آسمانی عشق از روح ماهت دیده ام
گفت
|
|
|
|
|
بعضی وقت ها
دوست دارم فریاد سر دهم
|
|
|
|
|
این منم ...
با هزار او...
|
|
|
|
|
با دلی سرگشته گاهی ، یاد یاران می کنم
|
|
|
|
|
پسرَم گریه نَکن مادرِ تو آب شده
نگرانی به دلِ مادرت افتاده و بی خواب شده
|
|
|
|
|
دوستان این دلِ سوزانِ مرا یار شوید
بر غمم یا جگرِ سوخته غمخوار شوید
|
|
|
|
|
در طول زندگیم به این اندازه سرخورده و اندوهگین نه شده بودم و ...
|
|
|
|
|
حال این هندسه ها باز ....
|
|
|
|
|
قهوه شاید مزه دلتنگی است . .
|
|
|
|
|
خـوب می دانم چـرا خـودکار می لرزد به خود
بنـد بنــدم بعـد از ایـن اقـرار می لرزد به خود
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۱۳ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |