پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
|
|
همه چيز سرِ جاي خودش هست ، مونيتور ، گوشي تلفن ، پوشه هاي كار، تقويم ...
چيزي كه نيست منم
كه پرت
|
|
|
|
|
می شود با گردش چشمی دلی را شاد کرد
عاشقی را عاشقانه در جهان فریاد کرد
|
|
|
|
|
بین تو عقل شده باز گلاویز دلم
دور ترین لشگر از ولوله لبریز دلم
،،،،،،،،،،،،،،،،،،
آمده بودی که به
|
|
|
|
|
تقدیم به مردم زجرکشیده افغانستان
|
|
|
|
|
دلم دارد هوای دیدن یک ریز باران را
و عطر برگهای پونه و گشنیز و ریحان را
|
|
|
|
|
در تنم یاد تو را روح و رواݩ میدانم
بلبلم بوی تو از فصݪ خزاݩ میدانم
|
|
|
|
|
ســـرتاســرمان چو عنکبوتی !
ریسیــده و کــرده لانه حسرت
خــوردی ؛ همــه را تمـام کردی
پوشیـــد
|
|
|
|
|
ما بمانیم بردر عشاق به عشق
چو به خون غوطه ورست قامت رعنای عشق
ا و. که دیده به نظر زین هنر قب
|
|
|
|
|
🌷🌷🌷🌷کاروان کربلا🌷🌷🌷🌷
وای ببین کودکان همره این کاروان
ریزش اشک روان هم به نهان هم عیان
سلسله ج
|
|
|
|
|
مشتاق به راه ِ هدفش داد سرش را
اینگونه نشان داد به عالم هنرش را
این عهد چه عهدی است که بر خاط
|
|
|
|
|
در واپسین لحظه به دادم می رسی ای عشق
شاید تو هم مثل منی و بی کسی ای عشق
امین احمدی
|
|
|
|
|
تورا من دوست میدارم.....
|
|
|
|
|
من بعد تو سالهاست خانواده تک نفره هستم..
|
|
|
|
|
چالش کردم ولی طفلکی نبضش هنو میزد
|
|
|
|
|
شاید که خدا رهگذرِ گشنه ای گردد و بلرزد.
یا مرغکی که در همه گلزار بچرخد .
|
|
|
|
|
سکوت می کنم
مبادا...
بی کسی بشنود
|
|
|
|
|
به نام خداوندی که انسان را برتری دارد
به خلق زیبا نگاری با نام آدم
داده ام قلم را به دست دل
|
|
|
|
|
یکه شاعرلریمیز اولدوزا بنزددی یاری
مگه یار میندندی اولدوزا بنزددی یاری
|
|
|
|
|
افسوس و افسوس خیالت
شده است همخواب من
هرروز شبُ بهارم خزان
بینوا شبگرد خیالت شده ام
|
|
|
|
|
کافر نکنی بیدلِ بی چاره که عمریست
در لشکر ایمان شده هم بازی دوران
|
|
|
|
|
چقدر بیتاب است دل
از اضطرابِ اینکه ، وقتی دگرنمانده
|
|
|
|
|
کرونا آمد و دزدانه در جان بشر افتاد
|
|
|
|
|
شب و تاریکی عجینند بهم ، نه که به روز
همچو سرما و زمستان که نصیبند به سوز
|
|
|
|
|
نسل ما سوخت نه از جنگ نه از خمپاره
|
|
|
|
|
خوشا روزی که عاشق پر گشاید
چو دل را لحظه ای شادی بباید
که دیبایی ز غم دل را بسوزد
الهی سر خوشی فر
|
|
|
|
|
در امتداد کوچهی دلبستگی ها سروان سبز از کی پرستویی ندارند... در محکمه انسانیت را سر بریدند بی شک که
|
|
|
|
|
آفتابِ پدر؛
وقتی به غروبی وحشی تن داد،
این آرزوهای من بود که-
در پیچ و خم زندگی گم شد.!
|
|
|
|
|
اینان ، معنا ساختند ز هر عنصری
ندانستند که معنا همان «خود » است
|
|
|
|
|
اهل زمینم
اهل محبت هستم و
بی مرز و کینه م
دینم خدا
آئینم خدا
روحم خدایی ست
بیرنگ بیرنگ
|
|
|
|
|
تو که نیستی
مغزم زنی نازا!
|
|
|
|
|
دریغا ای دل تنها
چرا ماندی تو در غمها
دل آرامش اگر خواهی
بزن مُهری تو بر لبها
مگو هر واوی رف
|
|
|
|
|
ما ها نه همانیم که در ظاهرمانیم
|
|
|
|
|
نگران نباش عزیزِ زخم خورده
قسم به نور وُ باده یِ سرخِ ایمان
اینبار نیز رسولِ صبح وُ
خداوندِ سپ
|
|
|
|
|
عاشـقم در طلــبِ بـوســه تَــبَـحُر دارم
انـتــظارِ خــارج از حــدِ تَــصَــوُر دارم
چارهی دردِ م
|
|
|
|
|
حسین مظهر عشق وآزادگی است.
حسین سنبل مرد و مردانگی است.
درآن سرزمین پراز ظلم و کرنش به آن
حسین
|
|
|
|
|
در انتظار روزی هستم که کرونا برود...
|
|
|
|
|
ای نازنین،ای سرزمین،ای غرق در مرداب دین
بر پیکرت خنجر زده،هر ناخلف از راه کین
|
|
|
|
|
چنان کن که در وقت مردن
نباشد کارساز افسوس خوردن
|
|
|
|
|
ما نکته های گمشده در باور خودیم
تصویرِ روحِ زخمی و دردآور خودیم
هرجا نشانه ای ز هویٰ بوده ، بوده
|
|
|
|
|
شادمانی را ز دنیای درون احضار کن
|
|
|
|
|
گداختهتر از تابستان
تندتر از باد
|
|
|
|
|
من زندگی را در خودم انکار کردم...آندم که دیگِ غصهات را بار کردم
|
|
|
|
|
این ره ، به دریا میرود
آن ره ، به جنگل
تو هم مختار
به کدامین میروی ؟
|
|
|
|
|
رباعی
یاسین خدا بدون سر خواهد شد
زهرای بتول بی پسر خواهد شد
انگار افق
|
|
|
|
|
وقتی تو هستی
دنیا چه زیباست
یک حس تازه
چون خواب و رویاست...
|
|
|
|
|
باران
سینه می سوزد بگو باران کجاست
مرهم زخم دلِ نالان کجاست
گریه و اشک شکستن تا به کی
بر
|
|
|
|
|
شکر خدا را که در پناه حسینم
|
|
|
|
|
عزیزم در پی عاشقی پروا نکن ...
|
|
|
|
|
ندانم فکرم چرا کرده بیهوده از زندگی سیرم
شاید چون پر از حس عشق ونرمی واحساسم
یا شاید زخمی که کاشت
|
|
|
|
|
ای که لب تشنه شدی کشته لب آب حسین
سوخت از داغ تو جان همه احباب حسین
|
|
|
|
|
کی به جهان نظر کنی ٫ دل بدهی خطر کنی
موج صدایت برَسَد ٫ زهر دهان شکر کنی
|
|
|
|
|
قایق های چوبی غرق شده زیره سقف دریا
|
|
|
|
|
اي مهر پرتابان من اي جان جانانم حسین
سوز تو شد بر جان من اي جان جانانم حسین
|
|
|
|
|
انتظار صبح دیگر میکشم یک بار دیگر
از فراز آرزوهایی که در دل ماندنی تر
|
|
|
|
|
جهان بر خویش می لرزد....
و شیطان میکُند افسونگری هرشب...
در اینجا آتش و پروانه گمنام است...
و در
|
|
|
|
|
بچگی مان همه در شادی و در چوکَلَکیِ
دلمان شاد به هر بازی و حرفِ الکی
هیچگاه غصه و غم در دلمان راه
|
|
|
|
|
دم فروبستم که هرچه گفتهام بس اندک است
حاش لله که ندارد بحر این غم منتها
|
|
|
|
|
ذولجناح
اسبی رسید و شیهه بکوی حرم کشید
گرد و غبار و واهمه روی حرم کشید
چشمان کودکان که پر از آه و
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۱۳ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |