پنجشنبه ۳۰ فروردين
|
|
سلطان عشق و ایمان در کوله ات چه داری
|
|
|
|
|
میله های خبیث
بر صورتم سایه انداخته اند
خطوطی عمودی
صدای .....
|
|
|
|
|
زنده ای حس نکند غیر خودت حالت را
که چسان می شکند دست ِ قضا بالت را
|
|
|
|
|
سلطه ی طالبان ،
یعنی سلطه ی یزید
یعنی تکرار بازهم ، عاشورا
یعنی تکرار بازهم ، شام غریبان
|
|
|
|
|
به بوستان رفتیم برای صرف شامی
سفارش پیتزا دادیم با کمی قارچی
خوردیم ولذت بردیم از دورهمی
نوشیدنی
|
|
|
|
|
من در این خانه به جز درد ندیدم
منتی نیست اگر مردن خود را طلبیدم
|
|
|
|
|
هر تکه از نانی که روزی مان نمی گردد
با لحن گریانی به مهلت سوز می خندد
|
|
|
|
|
به نام خدا
به یاد حضرت عشق و کرامت ؛ اباعبدالله الحسین علیه السلام و
به یاد حضرت وفا و ادب ؛ ابو
|
|
|
|
|
چشمان منتظرم را به
تیک تاک ساعت دوخته ام
وعبور ثانیه ها را که به کندی درگذر است
دعای
|
|
|
|
|
خبرامد امردادت خزان شد
خرد انجا اسیرطالبان شد
بیاهمسایه باتهران بگرییم
که بادجهل در کابل وزان
|
|
|
|
|
گاه بهتر ز سکوت است که طوفان برسد
فصل دلدادگی شیشه و باران برسد
|
|
|
|
|
نیامده
زیباست
امدنت
سحرگاه....
|
|
|
|
|
نگین حلقه عشاق گشته ای براه خدا
به بزم خون وشهادت
چوسرو آزادی
|
|
|
|
|
دُرد شراب و گرمی خورشید ، نیمروز
مستاند پشت صحنه صنادید ، نیمروز
برگی به روی فصل نشست و زمان گذ
|
|
|
|
|
روی بـیلبـورد کمـربنـدی شـهر حـک میکنـم :
رهگـذر خـوش آمـدی بر غـربتـستـان غـریب
|
|
|
|
|
دلواپسی هایم را می نویسم...
|
|
|
|
|
شعله به عرش می زند زمزمه ی عزای تو
|
|
|
|
|
در آشفتگی لفظ چنان نظم درآیی
رندانه ترین شاعر اسما و زمینی
از خاطر ما دور نگردد خم مویت
هر سو نگ
|
|
|
|
|
در شهر بانگ شیون و ناله ی زنان می آید
از گوشه و کنار شهر صدای اذان می آید
به هر جا رسیده ام صدای م
|
|
|
|
|
عاشقان را در عزایت پیر کردی یا حسین
عشق را در کوی خود زنجیر کردی یا حسین
|
|
|
|
|
شعر سخن گفته ی زیبا من ز آن سو به ایمانم بری
شاعری در وادی عشقست مرا ز آن سو به ایمانم بری
تو
|
|
|
|
|
رود کارون .565
کارون
تو گلی که ریشه داری
به میان برف وبارون
فریاد
تو ببین دل مرا خون
چه شد
|
|
|
|
|
چند انسان
همگی سردرگریبان
آرام آرام
اشک می ریختند درآن خیمه ی پُرغم ،
زیرِ سایبان
مُشرف ، به
|
|
|
|
|
هر که در این ره سمایش برند
|
|
|
|
|
روتو برنگردون از ما نکنه قهری خدا
|
|
|
|
|
در خانه ام را بزن
شمعدانی ها روزهاست گل نداده اند...
|
|
|
|
|
خیلی داغون تر از اونم که تو حالمو بفهمی
این ورق برنمیگرده که تو فالمو بفهمی
این ورق برنمیگرد
|
|
|
|
|
به نام خداوندی که دل را آفرید
بیچاره دلم که در این دنیا بپوسید
یک عمر گذشت و با هیچ نجوشید
جز
|
|
|
|
|
واژههای شعر من را باز رسوا کردهای
|
|
|
|
|
بیا گل بوته ما نند م ببینی
شوم دل زنده لبخندم ببینی
بیا غــــــــــم بشکنم آزا د ه باشم
که تا
|
|
|
|
|
ای عشق همواره تو را در دل تمنا می کنم
با تو تمام زندگی خویش معنا می کنم
|
|
|
|
|
دفتر زندگی آدما چند صفحه ایه ؟
کی داره پشت سرهم ورقاشو میشمره؟
کی داره مشقاشو روش مینویسه؟
می د
|
|
|
|
|
بر من نشین تا دست من
آویز بر پیراهنت
یا قفل لب وا میکنی
یا مهر بوسه بر لبت
|
|
|
|
|
زیاد به جلو آمده ایم
زمان باید سالها پیش
در خانه ی مادربزرگ متوقف میشد
کاش در بازی های قایم باشکم
|
|
|
|
|
پیرمردی عاجزم از بس فراقت دیدهام
|
|
|
|
|
چون قناری به قفس زار و پریشان شده اَست.
باغ و بستان همه آماج کلاغان شده اَست.
چَهچَهه بلبل مَستا
|
|
|
|
|
سر سلسلهی مردان ، در حلقهی نامردان
آزاده کم آورده ، دیوانه نمیخواهد
|
|
|
|
|
در جهانی که جنگ عقربه هاست
روضه های حسین قبله نماست
در پی حق کجا روم؟ وقتی
وعده گاه حقیقت عاشو
|
|
|
|
|
کمرم خم شده از دیدن شق القمرت
من به قربان مرامت، تو چرا تا شدهای؟!
|
|
|
|
|
کلافه از آغاز وُ،
انتهای سفرم -
هیچ راهی به تو ختم نشد...
|
|
|
|
|
آغوشت،،،
آخخخ!
متقاعدم میکند،
--بهشت وجود دارد!
|
|
|
|
|
چه است حال احوالات طفل اسیر در بند ظلمت؟
|
|
|
|
|
دیروز،
امروز،،
یا که فردا،،،
فرقی نمیکند
هر زمانی
پر از دلتنگی ست
وقتی نباشی
|
|
|
|
|
راست یا دروغ
اینجا شب نمی شود
|
|
|
|
|
حرفِ تو باشد، صف به صف این واژهها را
|
|
|
|
|
به شقایق سوگند
من صدای خنده ماه را می شنوم
|
|
|
|
|
فرخنده غنی خاک پر از دردِ فغانم
سرگشته و درمانده ز طالب به جهانم
ملا که به فرخنده نظر کرد به مستی
|
|
|
|
|
عجیب قامت شب را که ظهر عاشورا
شکست در عرفات قیام سرخ و سیاه
|
|
|
|
|
داغ لبانم، بر قلبت ماند...
|
|
|
|
|
هر کسی را آرزویی در دل است
دامنت در دست و پایش در گل است
عقل و هوشم دیده را با دل دهم
جان برای
|
|
|
|
|
آدمی از آدمی دل میگیرد نه از خریت جان را
|
|
|
|
|
به میدان رفته میداند شجاعت زنده ماندن نیست
|
|
|
|
|
جان به قربان نگاهی که محبت بلد است
|
|
|
|
|
کربلا بی لطف عباس جوان معنی ندارد
در فراقش خوردن از آب روان معنی ندارد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۵۹ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |