پنجشنبه ۲۷ ارديبهشت
|
|
به چشمانم نگا کردی و رفتی،دلم را مبتلا کردی و رفتی،خرامان آمدی با عشوه و ناز ، ندانستی چه ها کردی و
|
|
|
|
|
سیده نسوان
مکنت و مال تو با سیف علی یکسان است
قوت دینی و عمرت همه در احسان است
نسبت دین خدا ب
|
|
|
|
|
کم زرد بکش بر رخ من حضرت پاییز
|
|
|
|
|
بام شهرو زوزه های درد می دانی که چیست؟
|
|
|
|
|
قشقرقی به راه انداختهاند
گنجشکانِ روی چنار
خمیازه میکشد باغ و چشمانش
آلبالو- گیلاس میچیند
بید
|
|
|
|
|
سینه را به دردش انبان حرف است
مرحم دل را، مهر نازنین دلدار بس
|
|
|
|
|
به نام آنکه ملکش بی کران است
خداوند زمین و آسمان است
|
|
|
|
|
خداوندا چه دين داري،تو دين را واژگون داري
هرآن فردي كه ديندارس،همان را ناتوان داري
|
|
|
|
|
راه گلو را بسته ای
یک غم دل شکسته ای
چه می کنی در دل من؟
با چه امید نشسته ای؟
زین خوارتر کنی مرا
|
|
|
|
|
همه آن عدو و، آن عربده ها ،
راه به جایی نبَرَند
|
|
|
|
|
"دارا " که انار داد به" سارا " نگران است
از غصه ی دردی که دلش با دگران است
اشک اش بچکد از مژه
|
|
|
|
|
شاید کسی در حق شهریور جفا کرده
|
|
|
|
|
سر گشته شد گیسوی من خون در رگم می زد صدا
هر سرنوشتی بی تو را اقبال من عصیان گرفت
|
|
|
|
|
خزان اولدی کوشنین رنگی سارالدی
آغاجلارین یارپاغی تیز تیز آزالدی
|
|
|
|
|
اینقدر درفکر توام
که از تنهایی خود بی خبرم
|
|
|
|
|
وسطِ کشمکشِ عقل و شرافت با عشق
قلب من می ترسد
من به اندازه.....
|
|
|
|
|
حال و هوای مردم ما
یاد باد آن روزگاران قدیم
هرکسی بود در شهری مقیم
دوستی ها بی ریا بود وفهیم
|
|
|
|
|
لبها که به هم آنگاه در شوق رسیدن بود
میبست دو پلکم را یک شرم قشنگ انگار
|
|
|
|
|
به رخسارش نگه کردم سراسر گل تر از گل بود
|
|
|
|
|
آنكه در كل جهان نكته ومعمـا بودش
كار مخفي به بَرَش ،واضح وپيدا بودش
بلكه هر آدمي ا
|
|
|
|
|
دوباره وقت غم و خاطرات غمگین شد
|
|
|
|
|
مهر پاییزی
فصل اول زندگی ست
|
|
|
|
|
از دوریات هر شب پریشانم کجایی
|
|
|
|
|
💞 لحظه ی رویایی دیدار ماست 💞
|
|
|
|
|
باشد که بمیریم و نرنجد که نماندیم
|
|
|
|
|
ز تنگنای زمین دل کجا رهد که زمانه
گرفته چاک رهایی به شیوه ی سگ و دربان
|
|
|
|
|
آئینه ی قلب ما کمی لَک شده است
انسان شریف و پاک اندک شده است
ایمان به زبان چه سود دارد ، مؤمن ؟
و
|
|
|
|
|
در محفله ی عشق دردیست پنهان ،که پاییز ها ندارد آشیانه،
آشیانه ای غریب نزدیک است، که به خود ندیده
|
|
|
|
|
ماه در پرتو نور
شاد از بودن شب
|
|
|
|
|
عمقِ یک نگاه...
اضطراب از فاصله بود...
تپش هایِ قلبِ بیمار....
رد پایِ دکتری ناپیدا را...
تا فص
|
|
|
|
|
روزگاری ماهیان در زیر این دریا و موج
|
|
|
|
|
مسجدت گودال و ذکرت زخم و خون سجاده ات
گر نماز است این، چه بود عمری سجودم قبل تو؟
|
|
|
|
|
هر چه تاب دا د تار گیسو. حلقه. شم. خوش. عجب
در سرا پرده. ی. دل. تار مژ گان خوش. عجب
به دور
|
|
|
|
|
نرو، نرو، پرستوی دلم
این پاییز را با من بمان
شاید بهار دیگر نباشم
|
|
|
|
|
سالگرد دفاع مقدس. هشت سال جنگ بین ایران و عراق
|
|
|
|
|
اعتقادی در جهان ناموازی بودیم
مادو عاشق ،کافر خدای رنگی رنگی
|
|
|
|
|
آنقدر نامه زنم بر قلم خویش کآخر
یا من به زمانه مانم و یا ماند قلمم
|
|
|
|
|
پلان شبانههایم،
دور از تو!
|
|
|
|
|
عاشقانهترین شعرهایم را
در آغوش تو سرودهام
|
|
|
|
|
آزادی
به شهری حیران
نشسته قُمریِ حق بین
با جامه ی خاکی فامِ ستمدیده!
در منظرش
ایام ، همه به
|
|
|
|
|
عشقم نفسم قند و نبات و شکلاتم
ای چشمه ی شیرین لبت آب حیاتم
|
|
|
|
|
تو واژه ی اسم ها
کسی هست که اسمش
وقتی میگم درمونه
بهانه که بگم مهردادس
تو واژه ی اسم ها
کسی هس
|
|
|
|
|
یادم ، غباریست از خاطری پاک شده
|
|
|
|
|
نفسش عطر خوش لاله و شب بوها بود
|
|
|
|
|
از فرط عطش ما همگی تشنه ی آبیم
|
|
|
|
|
دلگیرم…
همچون تابستانی که
کسی از کوچش ملول نیست
تابستانی که هنوز نرفته
مردم برای پاییز می نویسند
|
|
|
|
|
دنیا زیبا نبود
همه چیزش را عوض کردم
|
|
|
|
|
امروز عصربه خود می گفتم
کاش حس بچگی یادم نبود!
نان قندی دردستم نبود
راه بیفتم سرکوره ها
نان
|
|
|
|
|
برخیز که زوّار حُسینت خاکی است
|
|
|
|
|
خیال
دیوانه شدم از این همه در به دری
از قصه اوج، تا ته بی خبری
هی تیغ نزن به التهاب رگ من
|
|
|
|
|
قلبیمی فتح الین هارداسان ای نازلی نگار
سوزومع سوز یازاسان هردن عزیزم نه اولار
|
|
|
|
|
غم مخور، تو ای علمدار!
که چرا آب به خیمه نرسید
روح وجسم ات ، به نیّت وعمل
چقدر، پیروز شده است
|
|
|
|
|
هر مسلمانی ببیند بت چشمان تو را...
قبله را گم میکند،بدجور مستت میشود
|
|
|
|
|
راه توحيد به هر سوي دلـي وا بُوَدش
هر دلـي بر ره آن عزم مهـيّا بودش
آدمـي
|
|
|
|
|
نیم رخ ازچشم و روی یار من
غم به چهره از جسم عذار من
|
|
|
|
|
روزهابی خورشید همچوشبی سرد
دلشوره های روح زخمی وبدنی بی درد
|
|
|
|
|
بیا تا زنده ام چشمان نازت را مگیر از من
|
|
|
|
|
((چشم))
زخمی که زتیر چشمهایت خوردم
انگار هزار بار پایت مردم
|
|
|
|
|
هزار بار خون خودم را عوض نمودم من
|
|
|
|
|
عشق با مهر تو آبستن شود. از تو و خیل تو این گلشن شود
|
|
|
|
|
یاد شهدا
هفته ی دفاع مقدس شدو ما مسروریم
ماهها می گذرد و از یاد شهدا دوریم
چه شده ما را چرا
|
|
|
|
|
گل کرده در نگاهم بیش از بهار پاییز
استاد رنگ باشد با اقتدار پاییز
|
|
|
|
|
نَـیَـفـکــن سـایـهٔ دلــرحـمـی بـیـش از زیـادی ..
درخـت از سایـهٔ دلـسوزیـش اکنـون زغـالـست
فضا
|
|
|
|
|
اگر یک بار خوردی حیله ی کَس
|
|
|
|
|
دیوانه و مدهوش دو عالم منم
خار و ذلیل دو عالم تویی
|
|
|
|
|
به وِی گفتم که این دوری چه حاصل؟
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۱۳ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |