سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
|
|
در جهانی چنین غم آلوده
میانِ آدمهای تمیز و ژولیده
|
|
|
|
|
کعبه گشته غرقِ نور و مکه سرشارِ سُرور
شور و شادی در قُریش و بر جهان بارانِ نور
پُر شده
|
|
|
|
|
روز باریدن شادیست فضیلت دارد
|
|
|
|
|
کاش ادمایی که همه جوره کنارتون بودن و پشتتون بودن رو راحت فراموش نکنید،
|
|
|
|
|
به دنیا آمده خاتم که نوری بر زمین باشد
|
|
|
|
|
سهم من بار دگر دیدهی بارانی شد
|
|
|
|
|
دمیده است خدا در وجودت نجابت را
خلاصه کرده لب به لب در تو لطافت را
|
|
|
|
|
کاش بودی که بدونِ تو پُر از غم شده ام
بی تو انگارْ که متروکــه وُ مُبهم شده ام
نیستی،سخت شده بی ت
|
|
|
|
|
ابر
شما عبارت "ابر شما عبارت "ابر ببار ا ..." را انتخاب کرده اید ، جستجو در فرهنگ لغت برای یک کلمه
|
|
|
|
|
باران تمام طول شب را تا اذان می زد
|
|
|
|
|
خبر از من نمی گیری ولی حال دلم خوبه
|
|
|
|
|
باغمان برگ و بَرش ریخته اَکبیر شده
|
|
|
|
|
نفرین به نسل ما شده تا عمر ما هدر شود هر کینه توزی های شان، از آرزوها پر کشند
|
|
|
|
|
به گوش های ، قریه های دنیا ،
فرو کرده بودند یکریز،
که با یه گل که ، بهارنمیشه
ولی میشه
|
|
|
|
|
با قلبی حرمان چشمان گریان..
|
|
|
|
|
دل من توُ سینه لرزید ، وقتی چشمام چشاتو دید
گفتم از تو باغ رویا ، فقط این گل رو باید چید
|
|
|
|
|
من از زندگی فقط عشق را فهمیدم
هرچه به زیانم بود را پسندیدم
|
|
|
|
|
وی نیز نقشی کشیده
به یاری دست خویش
بشکل مار
با طرفداران بی شمار
|
|
|
|
|
دیدنت را میخواهم بر دریا
بر آن کرانه که زندگیست سرتاسر...
|
|
|
|
|
میلاد پیامبر
از لطف خداوند رحمان و ودود
آمد پیامبری چون محمد به وجود
|
|
|
|
|
آخرین حلقه وصل محمّد او نگین خاتم است
|
|
|
|
|
من عاشق چشمانتم، یک خال پشت دست توست
|
|
|
|
|
بهترین بنده ی درگاه ز درگاه آمد
|
|
|
|
|
تنها شده در غُربتِ شهری نگران
با یک چمدان ظلمت و کابُوسِ زمان
آوار شد از هر طرفی غم به دلش
انگار
|
|
|
|
|
من آن برگِ پاییزیِ بی کسم.
که دنیا مرا زرد و زایل نخواست .
|
|
|
|
|
خاطر خوبان
ای دل ار خاطر خوبان دلارا داری
ساعتی صبر که خلقی به بلا واداری
هیچ آتش نفروزد دل شورید
|
|
|
|
|
هنوز هر جمعه تو بامم
بطور حتم بی وقفه
که باشم هم مسیر تو
ببینم تو رو هردفعه
|
|
|
|
|
حد زنند برجثه تقصیر مستی هر زمان، با مباهات
برعهده گیرم جرم خویش که من مست چشمان توام
|
|
|
|
|
پدر
آن لحظه ی زیبای نگاهت آغازم بود
لبخند پر از مهر و وفایت نازم بود
با هزار شوق مرا در
|
|
|
|
|
هستی ای دختر زیبا،گل گلخانه ی من
توشدی روشنی ی محفل کاشانه ی من
قلب پر مهر تو چون آیه ی نورانی عشق
|
|
|
|
|
ساز تو دارد این دلم
شعروغزل بهانه است
|
|
|
|
|
گربه ای دیدم در شکار موش
می رفت پاورچین و خموش
موش بس که چاق و چله بود
کار گربه را آسان می نمود
|
|
|
|
|
از ازل در دل نگاهی می طپد همچون نسیم
آتش جان گر بگیرد از نوایی بس بسیم
|
|
|
|
|
من بودم و حبیب به شبهایِ بی شکیب ...
|
|
|
|
|
تو که قانون عهد و خوندی میدونی
|
|
|
|
|
محکم بغل کن دوستدارت را در آغوشت
آری منم آن یاد از خاطر فراموشت
دیدی گلستان میشود این خانه برگر
|
|
|
|
|
گرگ درونم زوزه میکشید
.............
.....
.....
|
|
|
|
|
همپالکی ماه
یک عمر به دنبال تو گشتم خبرت بود؟
اوضاع من دلشده مدِّ نظرت بود؟!
دیدار تو رویاست ول
|
|
|
|
|
چنان برده است دوری تو طاقت از همه دلها
که در ماندیم چون کشتی که درمانده است در گل ها
|
|
|
|
|
گفتم: ز عشق تو ، عمرم تباه شد
تا کی فغان کنم؟
از روی مرحمت ، مَحرَم بدان مرا
گفتا: نشانه ای ، ب
|
|
|
|
|
مثل متهمی در انتظار اعدام
|
|
|
|
|
شبیه سروهای یخ زده
در قلب بهمن
مانده در آوار
برفی زمستان
در دل سرد بیابان ها
|
|
|
|
|
چه کسی هست که در راه تو قربان نشود ؟
کافری هست که پیش تو مسلمان نشود ؟!
|
|
|
|
|
ای خدا نمی دانم ، من طریق سبحانی
لیک صحبتم باشد ، در طريق عرفاني
تا
|
|
|
|
|
افسانه نام دلبران دارد عشق
سرسبزی باغ و بوستان دارد عشق
|
|
|
|
|
مثل باران ، برکت ، ز آسمان می بارید
|
|
|
|
|
زمانی این قرار زندگانی کام شیرین است که انسانی ترین اخلاق در ما بهترین است
|
|
|
|
|
باور نمی کردم مرا روزی برانی
باور نمی کردم نباشی یک زمانی
باور نمی کردم دلت از سنگ باشد
یا سنگ سو
|
|
|
|
|
هر چه کردم عشق بارانت کنم، قسمت نشد
|
|
|
|
|
مهر شب را شب نوازان بیدار آگهند
|
|
|
|
|
ای رئیس مذهب شیعه سلام اولسون سنه
|
|
|
|
|
پاییز می خشکد تماماً حس و حالش
شرمنده شد برگی ندارد در نهالش
|
|
|
|
|
در سکون حیاتیم ودر خموشی...
|
|
|
|
|
بی تو فال حافظ و اشعار آرامم نکرد
کنج دنج خانه و دیوار آرامم نکرد
|
|
|
|
|
باران میبارید
نور شدم
از چشمهایم آتش می ریخت
و قلبم در حسرت و افسوس می سوخت
در ظلمات قلبت
|
|
|
|
|
آن فيض ولطف خودكه بگفتي شنفته ام
آن فيض ولطف تو به دل خود نهفته ام
بر آن اميـد و ف
|
|
|
|
|
حریف غم نخواهد شد دل من
خصوصا اینکه دورست خوشگل من
|
|
|
|
|
تو میدانی خدا مشت است ای مشتی
|
|
|
|
|
بمــــا نند ام دلی در سینه داری
چرا بی دست و پا دل را شکستی؟
چـــــرا کشتی محبت را صفا را
|
|
|
|
|
اینجا پریشان مردمش
خورشید می فروشند
بی هیچ...
|
|
|
|
|
بگذار در غم تنهای های خودم بمیرم
بگذار در این خانه ی تاریک
در حسرت فردا بمیرم
آخرین سکوت بر لب
م
|
|
|
|
|
دردِ خاطره ها...
آنکه از هرگوشه ی این شهر،
درقلبم خاطره ای کاشت...
|
|
|
|
|
در سکوت مطلق شب ،دخترک گوشه ای کلاف آرزوهایش را می بافت ،میگفت که روزی این طناب مرا از چاه بیرون خوا
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۸۷ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |