چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
|
|
در سکوت مطلق شب ،دخترک گوشه ای کلاف آرزوهایش را می بافت ،میگفت که روزی این طناب مرا از چاه بیرون خوا
|
|
|
|
|
کاش اینجاخانهٔ من بود...
دیوارهایش رنگی...
|
|
|
|
|
مـن گلـی پژمـرده هستم در گلـستان غریـب
مــن غــریـبـم در مـیـان آشــنـایـان غــریـب
روی بـیلبـو
|
|
|
|
|
گریه بعد از وصال زیبا نیست
گریه بعد از فراق می چسبد
|
|
|
|
|
تو همانی که مرا در تب خود سوخته ای
|
|
|
|
|
دامِ دل ما بردند از سینه نوا برخواست
بی دام اسیری نیست دربند به یک درخواست
|
|
|
|
|
در نیمه شبی که خواب می دیدم
خوابی که پُر از جنون و دهشت بود...
|
|
|
|
|
بی سبب نیست که بی تو نفسم بندِ بلاست
ای غزل خوانِ دلم با دلِ دیوانه بیا
|
|
|
|
|
سیلاب یک نگاهت شهر دل مرا برد
|
|
|
|
|
لب تو سرخترین سیب درخت
و من آن کودک لجباز و شرور
که ز حسرت به لبت مینگرم
|
|
|
|
|
آرزوتو.عارفانه.عاشقانه.567
آرزو تو عشق تو، هر چه گویم او تویی
هو تو و یا هو تویی ، ذکر تو جادو توی
|
|
|
|
|
نزدیک تر به یارم، از جامه در خیالم
|
|
|
|
|
اگر روزی ز وجودش ، تو بی تاب شدی
تاب را تاب نیاور !
برو طنّازی کن
|
|
|
|
|
شکیبایی نموده دل ولی.......
|
|
|
|
|
در روزگار هر چه تصادف به پا شـود
قسمت به هردل است اگربا خدا شـود
اي روزگار ، اي
|
|
|
|
|
سرما زده شعرهایم را
آهای اهالی دعایی بخوانید
بی بَر نمانم...
|
|
|
|
|
من همانی ام که بی یار و همدم ماندم
|
|
|
|
|
آن روز
من بودم وتو
غروب بود
وتو خسته تراز من
|
|
|
|
|
پايان نور
پايان درخت
پايان منظره از راه میرسد
با انبوه گرسنگان
كه خاكسترها را میكاوند
برای يا
|
|
|
|
|
نازنین مه اختر و گُل پیکر من
لیلی منی یارا، قلبِ لَشکر من
|
|
|
|
|
هر شب از کوچه ی رویایی او می گذرم
گرچه عمری است که او رفته نداده خبرم
|
|
|
|
|
عمر من نیست به فردا به دادم برسید
|
|
|
|
|
جانِ جان از تو چه پنهان؟؟
|
|
|
|
|
در شبی محشر که بر عرش سما بنشسته خال مه تمام
|
|
|
|
|
اعتراف در وقتهای اضافه...
|
|
|
|
|
بلند گشت جیغی ناگهان
سوسک رفته در رختخوابمان
|
|
|
|
|
آرزو دارم ببینم بار دیگر....
|
|
|
|
|
دل من خانه خامی ست خراب
لب من تشنه جامی ست شراب
|
|
|
|
|
جمع کن دیگر از این خانه برو
فکر برگشتن نکن تا زنده ای
هر چه بردی را حلالت میکنم
چونکه میدانم تو ه
|
|
|
|
|
بیا که بی تو دلم تنگ تنگه
بیا که این دل دایم به جنگه
بی تو این زندگی معنا نداره
|
|
|
|
|
ای صوفی ...صبور باش ...این باد ، یاد گرفته است
|
|
|
|
|
باز افتاده به جانم هوس یار امشب
|
|
|
|
|
صد شکر که رفتی و دلم بند دلت نیست...
|
|
|
|
|
یک ماهی مرده به کار من نمی آید
باید خوراک لاشخورها باشد این ماهی
|
|
|
|
|
گنبد دوار آسمان موازیِ حرم توست.
و اقیانوسِ چشم هایت را
کهکشان ها انعکاس می دادند
نام تو که ت
|
|
|
|
|
بی هیچ اِبایی سرِ عشق دعوا کردی
تو،آنجا که دلم نخواست ماوا کردی
|
|
|
|
|
صبحدم دُردانه ای میگفت...
هجرتِ خاکستر از خاک است...
چشم را ناگه گشودم من...
بوی رفتن در فضایِ خ
|
|
|
|
|
فرشتگانِ خدا،
یکی را گم کردهاند...
|
|
|
|
|
یک جهان از طاقتم مبهوت ماند
باز هم فریاد من مسکوت ماند
حزن باران از بهاران سهم من
تا زمستان سرخ
|
|
|
|
|
چشم تو یک غزل ناب ولی ...
|
|
|
|
|
تو از بهشت اومدی و
یه معجزه یه آیتی ...
|
|
|
|
|
غزل برای تو گفتن بهانه می خواهد
سکوت سرد خیالم ترانه می خواهد
|
|
|
|
|
در روزگارم ابر باران خیز میخواهی
|
|
|
|
|
به نام نامی ربِّ جليل و حَىّ و وَدود
خداى جَلَّ جلالَه, وَ شَأنُهُ ُ مَحمود
|
|
|
|
|
انتقاد نمی کنم جناب شهردار
|
|
|
|
|
من پر از دلهرهام
مثل اسپند به آغوشِ.......
|
|
|
|
|
سیر کی باشم همیشه تشنه ی روی تو ام
بَه چه سیلابی ست در عطشانیِ اذکارِ ما
|
|
|
|
|
بخدا آتیش می گیرم که تو بی سرپناهی
غم دل به من بگفتی
|
|
|
|
|
🌸خدیجه مادر ما هست، شکرا
🌸فدای مادرم هستم، شکرا
🌸دلم پر عشق و امید است زین کار
🌸خدایا ش
|
|
|
|
|
دگر آن شب که تمامش مُرده
روز بِشو نیست
دگر بهر یک رهایی ز جهنمی ،
به جهنمِ دگر
جز تپانچه ای ،
|
|
|
|
|
مُنعم و درويش و شاه ،ماتـند1 از تيغ علي(ع)
تيغ كس در راه دين ، نآمد به آن
|
|
|
|
|
مدتی افسرده حالم ، کاش مهمانی بگیرم
|
|
|
|
|
دریای غم
******
دریایی ز غم نشسته در سینه من
درهم شکند همی زغم چهره من
شاید که ز موج آن است،این
|
|
|
|
|
نمیگی بم اما دوسم نداری تو
|
|
|
|
|
سرد نشو خاک ز طُره جان من
لا لا بخواب گسستهِ گُل گلزار من
|
|
|
|
|
رود پر غرور
گذشت روزی رودی بر درختی
بکبر گفتا چرا بی برگ و زردی
بگفتا با تمسخر ز
|
|
|
|
|
دل ناگهان می ایستاد
با نگاهی آتشین ، دل ناگهان می ایستاد
در ملاقاتش خوشی بود و زمان می ایستاد
|
|
|
|
|
حتی اگر
تنهاترین تنها شوم
|
|
|
|
|
صد غاز و لک لک و بَت از شهر ما پریدند
رفتند سمت گرما، جایی ورای پائیز
|
|
|
|
|
بی هنر زمانه
این بی هنر زمانه ی زاهد نما کجا ؟
وان بی وفا نگار سیه چشم ما کجا ؟
|
|
|
|
|
شهر عشق کبوتر های بی جان را بغل کرد
زخمی ترین شهری که انسان را بغل کرد
|
|
|
|
|
من پدر را بیشتر از هرکسی آزار دادم
|
|
|
|
|
با یاد تو من شادم ، دیدار نمی خواهم .
من عاشقِ مسکینم ، دربار نمی خواهم .
|
|
|
|
|
گل که گلشن را مصفا کرده از زیباییش
بر سر موی بلند و تابدارش بهتر است
|
|
|
|
|
چون چشم نداشت چشم را میلی
وز چشم ، قدح شکست و شد سیلی
گفتیم که خوش به هر چه باد امّا
شد قصهٔ م
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۸۸ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |