دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
گم شدمدر کوچه ای خلوت ندارم آشنایی
خسته ام همچون سرابی که ندارد انتهایی
|
|
|
|
|
یغما
***
آمدی امید فردا داده ای
هم زدنیا هم ز عقبا داده ای
کرده ای سرمستم از نجوای خود
لیک جسم
|
|
|
|
|
من درون قلب تو همچون خزی پیچیده ام من برای هم صدایی، نبض خود برچیده ام
|
|
|
|
|
سفر دراز کردهای دلم تو را ندیده است خواب خوش بودن تو از سر من پریده است
|
|
|
|
|
اگرچه با دل ما کرد جفا جوانی یار
وفا نمی کند این روزگار هم به نگار
|
|
|
|
|
آفرين بـر شيعيان ، صد آفرين بـر آن علي(ع)
رهبـرس بر مسلمين ، فرمانده در فرما
|
|
|
|
|
در توقفِ ممتدی ، درآن خیابانِ تنگ ،
داشت همه جا را دود می گرفت
داشت همه جا را ،
صدای سرسام آورِ
|
|
|
|
|
اگرقلبم به قلبت عشق بازه
دگر کاردلم را پاک سازه
محبت ناگهان درکوی و برزن
میفته توی قلب مردو ه
|
|
|
|
|
چه بی رحمانه است انتظار وقتی نمی دانم هوای دلت این روزها با من است یا نه
وقتی هوای دل من ابری ست و
|
|
|
|
|
خواستن تو
نه شب
که بلوری
آنسوتر از رویاهاست...
|
|
|
|
|
نازنین رعنا شوریده و شیدای من
سپهر بویه سایه بخت و همای من
|
|
|
|
|
فصل خوبیست که عاشق بشوم ؛ رویایی
|
|
|
|
|
خیال انگیز وپُر راز و
نیازی
به جام زهر غم
شهد وشرابی
|
|
|
|
|
هر گلی کز خاک راهت سر برون می آورد
ارمغان بر عاشقان ، شور جنون می آورد
|
|
|
|
|
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی تا چند
تا چند ورق خواهد خورد؟
|
|
|
|
|
من ندانسته چرا بهانه دستت دادم
از چشمِ قشنگِ تو زمین افتادم
|
|
|
|
|
ای بسا چشم که بازند و به خواب آلوده
چه زبانها که خموشند و خطاب آلوده
|
|
|
|
|
چرا بیگانهایم نسبت به تاریخ
|
|
|
|
|
به آغاز ستایش کنم بر کردگار
که بنوشت تقدیر ما در روزگار
|
|
|
|
|
من بیشتر از تو به غم عشق دچارم
|
|
|
|
|
آن آتش خانه خراب، بر زیر خاکستر منم
|
|
|
|
|
زنها مثل شبهای زمستان ...
|
|
|
|
|
با خیال آمدنت،
--چندیست،
خیالاتی شدهام!!!
سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
|
|
|
|
|
مهر آمدهست وُ،
دارم کوچههای شهر را
مشق میکنم...
|
|
|
|
|
میروم جایی نباشد اسم و نامی از بشر
زندگی کردن میان آدمیزاد اشتباهِ اشتباه
|
|
|
|
|
و درختی تنها وسط صحرا بود
|
|
|
|
|
به مناسبت روز جهانی نابینایان
در چمــن پــژمـردن گلهای نــاز
جـوشــش گلهای صحرایی نگــر ...
|
|
|
|
|
زدم به هستی ام آتش ، شرار می دانی ؟
به آبرو زده ام بی گدار ، می فهمی ؟
|
|
|
|
|
کوچِ چلچله...
با چلچله کوچیدی
|
|
|
|
|
آری،خدا را دیده ای ما را نمیبینی
|
|
|
|
|
دلم خون شد از این هجران ، بیا ای وارث حیدر...
|
|
|
|
|
ما در ره توحيد به اميـد ظهـوريـم
بر آمدن حضرت حجت(عج)پي نوريـم
ما منتظر حجت
|
|
|
|
|
نازنینم جرعه ای عشق مرا نوشم ده
|
|
|
|
|
تو را خط زدم آنچنان که گویی هیچ وقت نبودی
تو را و خیال باطلت را
خیالی باطل که نامت را در گوشه ذهن
|
|
|
|
|
تاج گذاری امام زمان
بدمید در سور که عید غدیر ثانی ست
عیدآمدن شهنشاه وسفیر مهر بانی ست
مژد
|
|
|
|
|
بهترینم تو مرا یاد نداری اما
رد احساس مرا خاطره ها هم دیدند
|
|
|
|
|
من به یاد لب و چشمان تو شب بیدارم...
|
|
|
|
|
سـر کـوچـه بـه دیـوار کـاهـگـلـی تـکـیه داده ام
و همـچنـان بـه انـتـظـار آمـدنـت ایـستـاده ام.
|
|
|
|
|
رباعی
از ارض و سما نور هدایت آید
هم حجت هم جشن ولایت آید
|
|
|
|
|
هزار دل به یکی عشوه گر به دست آری
چه سود ! چون نتوانی یکی نگه داری
|
|
|
|
|
ای دوستان ای همرهان ، این راه ، راهِ محنت است
دل های اهل کاروان ، افسرده و بی حرمت است
من مانده
|
|
|
|
|
کمی با من مدارا کن...
جهان بر شانه های من...
نوازش های دست کوچکت را...
غریبانه بدهکار است...
کمی
|
|
|
|
|
چشمم همه ایام به در ماند و نیامد
مهمان به سرای من ودلشاد شدن را
|
|
|
|
|
آمدی پای تو کَرنا میزند ، نغمه ای از شورِ خارا میزند
|
|
|
|
|
او بر نگشت و ماند قصه نا تمام
یک دختری در عشق مردی رهگذر
|
|
|
|
|
من بودم و زندانیِ افکارِ خراب...
جهلِ خودمحوری و تشنه آب...
با نگاهِ تو به خود آمده ام...
|
|
|
|
|
ندید روی تو را و مرا ملامت کرد
همان که گفت: قضاوت نکن... قضاوت کرد
سیاهراه پر از پیچ و تاب زلف ت
|
|
|
|
|
دلتنگ یعنی من که در خود جان سپردم
|
|
|
|
|
دیگر از ظاهر پرستان خسته ام
از سجود بت پرستان خسته ام
|
|
|
|
|
یک نفرشعرِمرامی فهمد...
اوکسی نیست ،بجزسایهٔ سرگردانم
|
|
|
|
|
چه خوش است صبح وسحر، مستی وخواب..
|
|
|
|
|
بگو تا چند موج دیگر، باید اوج بگیرد، سرکوبیِ ساحلِ احساسم؟
|
|
|
|
|
ساعت سه ی ظهر است عمو برق چرا رفت؟
مردک ز حرارت به ابالفضل پزیدیم
|
|
|
|
|
قلبم ترک خورد
شعرم پخش زمین شد
به کمای بی برگشت رفتم...
|
|
|
|
|
نیا باران نیا اینجا زمین است
به جای گل تو باغچه بمب و مین است
|
|
|
|
|
ساز زنبوری و آن صدای نابش
لیو لیو ... لَ لَ ... لیو
|
|
|
|
|
سرزمین خیالم
انتهای قصه ی سپیدِ
عشقی ست ماندگار
آنجا که دلدادگیِ نسیم و رقصِ پروانه های مست
|
|
|
|
|
اي بشر خيره سر2 ،خيره سري تا به كي
كبر و غرور و دغل ، كينه وري تا به كي
در
|
|
|
|
|
مکتب عشق
*******
در مکتب تو ما همه شاگردانیم
خورشید توئی دور تو در گردانیم
تو رخ بنما و چهره م
|
|
|
|
|
کو به کو زِ کوی یاران خسته ام
|
|
|
|
|
روز هایی که ابد گونه میگذرند.
|
|
|
|
|
کی گفته بود آرام باش و درد را دریاب؟
|
|
|
|
|
ازترس هوسبازان این شهر
او مردانه لباس، پوشیده است
|
|
|
|
|
من همان
زنی هستم
شاعر
که ایستاده برای شعرهایم می میرم...
|
|
|
|
|
هرچند با ستاره ها نیز همنشین بودم جویای حال زنده ها هم در زمین بودم
|
|
|
|
|
من نمی دانم کجا مسکن گزیدی مولا؟
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |