دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
از تو
به توهای تو در تو
به کتاب های شعر
رمان و
فلسفه
نه!
از تو
به ت
|
|
|
|
|
رحم نکنیم
آسمان می گرید
سیل جاری
ویرانی و تباهی
مهر بورزیم
آسمان می گرید
|
|
|
|
|
ارزش از دست رفتهٔ دیروز ما ، کجایی؟
فرجام ناسپاس اخذ بی اعتباریست !!
باید گذشت و زیپ دهان را کشی
|
|
|
|
|
فصل آخر عمرم،
--زمستان نیست!
|
|
|
|
|
کاش هیچ وقت از چشمانم نیوفتی...
|
|
|
|
|
من یک مترسکم،باظاهری خراب
هم داس و همتبر،یکریزآورید
|
|
|
|
|
پروانه شکسته بال سعی در پرواز دارد
|
|
|
|
|
مـن از پاییز و بارانش گذشتم
همچون تویی
که از وصال این عشق گذشتی
نمیدانم
خاطراتت از جانم چه میخ
|
|
|
|
|
در دام پریشانی من
خواهم بنویسی شهادت
در دل و پیشانی من
|
|
|
|
|
*سپید*
تو آن سپید بلندی که میبری دل من را
و آن غزل که به مهرش سرشته ای گِل من را
تو یک قصیده ی
|
|
|
|
|
ساکت شده حتی نفس ساعت دیوار
|
|
|
|
|
در تلاشم کمی از دور خودم دور شوم
شاید این راه نهایی بشود آغازم
|
|
|
|
|
نمیدونم که چشایِ خسته ام
تویِ ذهنِ آیِنه دنبال چیست
روُ غبارِ آیِنه دست میکشم
تا ببینم جز من و آی
|
|
|
|
|
کینه را کاش از سینه شبی پاک کنم
|
|
|
|
|
آدمـي و چرخ به تـدبيـر تـو
جـملگي اش چون هـدف تيـر تـو
اي تـ
|
|
|
|
|
نازِ نفَس ات، مرشدِ این گود
با نامِ علی پُرشده این گود
|
|
|
|
|
نگاهت را فراموشی نباید
عاشقی را که غرور نباید
|
|
|
|
|
تا کی کنم اصرار که ترکم نکنی؟
|
|
|
|
|
ز گندمزار این دنیا به ما نانی نمی آید
|
|
|
|
|
سرزمینی مفتخر با حاکمی بر مسند شاهانه اش
اسوه قانون دنیا شد هزاران سال بر شکرانه اش
|
|
|
|
|
آمد به جهان نورِ خدا مصحفِ ناطق
هادیِ رَهِ هُدی ، سرآمدِ خلایِق
احیاگر مکتب شده و رئیس مذ
|
|
|
|
|
مهربانا از تو می خواهم مرا
آن نمایی آن که هستم گر بلا
|
|
|
|
|
عطر پیچکهای گیسویت مرا
همچنان پروانه بازی می دهد
|
|
|
|
|
” آرزو ” بگو به دلم هنوز…
|
|
|
|
|
میخانه تهی شد از می و نور و صدا
من مست تو و پیاله افتاده جدا...
|
|
|
|
|
اورگیم دای دوزه بیلمیر پمپاژی چوخ چوخ ضعیفدی
اورگیم پارچالانیبدی ساب ساری رنگیم قاچیبدی
|
|
|
|
|
در سرابی سخت سوزان
خفته مردی کو تمام عمر آواره بدی
|
|
|
|
|
شاعر شدم تا از قلم شهدت بریزد ساقی دفتر از شرابت جام گیرد...
|
|
|
|
|
عمریست چشم بسته به راهی خیالی ام
عمرم گذشت و کار دلم نیمه کاره شد
|
|
|
|
|
شاعرو مترجم : محمود شیربازو
The influx of your thoughts
هجوم افکار تو
Have destroyed my army
|
|
|
|
|
خسته ایم
از سیلی باد
در گوش باد
کاش یکی بیاید
|
|
|
|
|
فصل بی بارشی ابر کبود
فصل دود
فصل جولان کلاغان حسود
|
|
|
|
|
تو ای انسانِ از نیکی رمیده
قرابت با بدان را برگزیده
برای زرقِ مال و برقِ دنیا
ز خویشان و رفیقان ،
|
|
|
|
|
نشسته ام به انتظار از انتظار خسته ام
اَز این جهانِ پر ملال و بد بیار خسته ام
قطار عمر هم گذشت اَ
|
|
|
|
|
با موج عشقت غرق دریا کن دلم را
|
|
|
|
|
هر شب این غم بزم ویران دلم سر می زند
|
|
|
|
|
دلبران دل می برند و عاشقان عشق کنند
معشوقان ناز کنند و دل من صبر تا کی؟
|
|
|
|
|
ای شقایق ...مقصد آغوش تو بود ...نمی دانم ...چرا من سر از اینجا درآوردم
|
|
|
|
|
یه بغضی توو صدام گم شد
دلم بی تو ،چه بی تابه
بازم که قلبم تنها شد
شاید کابوسه و خوابه
|
|
|
|
|
حیرانم
سینهکش
پیچاپیچِ رفتن
|
|
|
|
|
تو نگفتی عاشقی بخشیدن است ؟
|
|
|
|
|
هراسانم و در دامان خود پیچیده ام
بس که من زین دنیای ویران رنجیده ام
بی سروسامانم از چنگ مرگ گریخته
|
|
|
|
|
از من تو رنجیدی و رفتی نازنینم
|
|
|
|
|
شاید بکنم حکم که دل یار شود
خشتی که بریدم دل اغیار شود
هر بار دلم بر سر خشتش بزدم
گفتا نشود حکم ک
|
|
|
|
|
دریا سال هاست
مرا از خودش جزر کرده
و حالا
گوسفندان واژگون
...
|
|
|
|
|
زنده برجانم ولیکن مرده از دلتنگیم
|
|
|
|
|
میخواهم
از سکوت، بنویسم...
|
|
|
|
|
گندم ترین بهانه
امشب اسیر ساحت پائیز خود شدم
رسواتر از همیشه گلاویز خود شدم
رنگ جنون به خاطره ها
|
|
|
|
|
نوار قلب من چون رشته کوهست
|
|
|
|
|
از غم دوری شنیدم مو پریشان میکنند
پس چرا با گیسوانت طاق و گنبد ساختی؟
|
|
|
|
|
در کوچه دهان همه ی پنجره ها وا مانده
یعنی تو گذشته ای و چشم غافلم جامانده
|
|
|
|
|
دستی مهربان
-------------------
با انکه می سوزم زغم
در سینه دردی بیش و کم
باوربه لطفش، از یقین
|
|
|
|
|
نصيحت بشنـو از من جاودانـي
مشو عاشق بـر اين دنياي فانـي1
تويي
|
|
|
|
|
چشمِ تو یه جای خوبه
برای زندگی کردن
|
|
|
|
|
طبع شعر
میدانی چرا طبع شعر دارم
چون به مولایم علی مهر دارم
|
|
|
|
|
دل شکستن یک گناه و جرم نا بخشودنیست
|
|
|
|
|
سَلسَبیل و آن چِشمه آب حیاتی دلم تو
|
|
|
|
|
تو را و
بلورِ تنهای قلبت را
به تو وامیگذارم....
|
|
|
|
|
زنی در مانده
در برودت اندوهی درد آلود
با نگاهی سرد ویخزده
وبغض آلود
|
|
|
|
|
تنــــت آویشن شیـــراز و بابــــونه ، لبـــت پونـــه
پر از آرامشــــی ، دکّانِ عطاری تو خـــــوب اس
|
|
|
|
|
تا کی به قرار تو شوم منتظر اما نرسی تا کی به هوای تو بمانم که دلم دادرسی
|
|
|
|
|
اگر چه نیست به کوی تو هم نفس ما را
غمت رها نکند چو شحنه و عسس ما را
|
|
|
|
|
روی دست ام نعش عشق مرده ای جا مانده است
گام های از نفس افتاده ای جا مانده مانده است
|
|
|
|
|
تو!!!!!
حالا هیزم بریز روی خورشید!!!!
که روزی پرنده ای آتش بدست
روی شاخه بنشیند!!!!!
|
|
|
|
|
علف های هرزه گناه هرزه گی چه کسی را بر دوش می کشند!
|
|
|
|
|
خورشیدمتهم به تاری شده است
مهتاب هم انگشت نگاری شده است
ان دزد شریف با قرار قبلی
هنگام نمازشب ف
|
|
|
|
|
بغض غم باز دلم را چه غریبانه شکست
سایه سبز عمویم به تن خاک نشست
میتراکیانی
|
|
|
|
|
خواب بد دیدم خدا خیرش کند
وادی ویرانه را دیرش کند
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۴۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |