دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
روزگاری حسرت باران نبود
تشنگی هرجاغم یاران نبود
آسمان مهرش همیشه یاربود
درکنار ما دغل کاران نبود
|
|
|
|
|
نمیدانی چقدر سخت است
که جوشد درد عشق اما !
نه دلداری به پایت هست
نه دل را کرده ای مهمان
|
|
|
|
|
در این غبار غم مرا صدا نمیزند کسی
|
|
|
|
|
جدایی ما
سوژه نقاشی شد
که هزاران چشم به آن می نگرند
تا اند
|
|
|
|
|
وصال دوست شربتی است که عاشقان بایستی مدام لبالب در کشند ودر راه دوست چه سختی ها و ناملایمات را بر جا
|
|
|
|
|
در تخت مخملین خودت آرمیده ای
|
|
|
|
|
من پر از دلتنگی ام از جنس خاموشی...
|
|
|
|
|
گوشه چشم من از عشق چرا خوار شده
مطرب و ساقی و میخانه پدیدار شده
|
|
|
|
|
با انگشتانم می بینم
با چشمانم نقاشی می کنم
با لب هایم گوش.
..
|
|
|
|
|
خطّه ای سرسبز و زیبا در جهان
وصف آن هرگز نگنجد در بیان
دشت ودامانش همیشه پُر ز گل
گلشن
|
|
|
|
|
قرار بود به ماه عسل برویم
|
|
|
|
|
رقص قلم و سکوت و رویا جانا
با مزه ی تلخِ کافئین می چسبد...
|
|
|
|
|
گفت هوای دور کردن،مگسای مزاحمه
|
|
|
|
|
عشق...،
مرا آموخت،
چشمهایم فقط تورا،بلد باشند...
|
|
|
|
|
در آن سوی خیابان
کودکان در مانده ای را
می بینم
در سطل های زباله سر گردان
|
|
|
|
|
در سرانجامی که بهرم ساختی
جای خوشحالیش کو ؟
|
|
|
|
|
اشک آمد و در گوشه ی چشمم بنِشست
فهمیدم از او ، که این دلم باز شکست
آیم به سراغِ دل ، ببینم چ
|
|
|
|
|
اي آدميان ، گويمتان امـروز صلاحي1
اصلاح بشـر مي بُوَد آثار ا
|
|
|
|
|
رفته ام از یادها هان دل فراموشم مکن
|
|
|
|
|
در این شهر خراب ،
وای به حال آنکه می فهمد کجاست
|
|
|
|
|
دورها با درد ها در نوردیدند راه
رد شد از دیوار ها دربدر ها مثل آه
|
|
|
|
|
وجودم از تکان های لبان تو بسی پیغام می گیرد
که در کنج به خلوت بی تو هم سرسام می گیرد
|
|
|
|
|
آنجا که مترسک شده دلداده ی زاغی
چشمان کسی در پی نانی،نگران است
|
|
|
|
|
آسمان امروز با قلبم تبانی میکند
|
|
|
|
|
نه کس ز بهر تو یارم، نه یار کس من هم
نه دوست غیر تو دارم کسی، نه دشمنم
|
|
|
|
|
وا لشکه زرد تورنه هات بستی تو بالم
طاقت ز مندیرت گذشت، بنیر به حالم
تیف تیف بارون ایزنه، واس اگر
|
|
|
|
|
سالها در قلب خود یکدم تو را حس می کنم
قلب خود را از خودم گویا جدا حس می کنم
می تپد گهگاه قلبم،
|
|
|
|
|
ما مثله دوتا فاخته ایم
یه عشقِ حقی
نه شعار
مثله پرواز عاشقانه ی
پروانه ها
|
|
|
|
|
میشه بزاری تو باهام یه قرار
قلبمو از توی سینم تو درار
|
|
|
|
|
رسیدی از در و یک دم به سوی من نظر کردی
ز خورشید نگاهت شامگاهم را سحر کردی
|
|
|
|
|
"من عاشق شعرم که تو را شعر به من داد"
|
|
|
|
|
قلبم فشرده میشود در حجـمِ یک قـفـس
سنگین شده دوباره نفـس پشتِ هر نـفس
رشـــدِ عجیبِ خـــاطره
|
|
|
|
|
علی شد بر دو عالم سر و سرور
|
|
|
|
|
عشق بازی در محضر عطف تو خوش
مکتب بنده پروری با ناز تو خوش
عاشقان دانستند که ره پیمای دل شدند
|
|
|
|
|
مخواه از تو نگویم که تو قرار دلی
مخواه این که نباشم شبی دعاگویت
|
|
|
|
|
تقدیم به شهدای مدافع سلامت
|
|
|
|
|
جمله می گفتی که او یارِ تو نیست.
گر بمیری هم هدف یادِ تو نیست.
|
|
|
|
|
سیه چشمی کمان ابرو، کمند گیسو، شرابی لب
مرا دل در رُبوده است و بیفکنده به تاب و تب
|
|
|
|
|
سایه روشن :
صورتگر من ، نقشه ی جانم توبکش
نقاش تویی ، نقش جهانم توبکش
|
|
|
|
|
کنار پنجره بنشین ببین شکوه خزان را
|
|
|
|
|
انتظار خوب ست با این همه درد و رنج
پای کوب ست چون عیان شود رخ گنج
زمین مزین به وصل ست آسمان بیقرا
|
|
|
|
|
سروشی در مکتب ادبی نورگرایی
|
|
|
|
|
ما پُر از مَکریم و نیرنگیم باز
ما دو روییم و پُر از رنگیم باز...
|
|
|
|
|
منم کوروش تمدن ساز عالم
به قاموس بشر منشور بالم
خدارا شکر دردلها مقیمم
شده حسرت جوانان را وصالم
|
|
|
|
|
من نفس میخواهم و یک بیت شعر
|
|
|
|
|
آب به لانه ی مورچه ها افتاد
|
|
|
|
|
شعری که در دل خود تکریم کرده بودم
با اوّلین نگاهت تقدیم کرده بودم
|
|
|
|
|
سر را دگر از پیله برون آورم که چه؟
|
|
|
|
|
چرا؟
ماندهام در کار این گردون چرا؟
علم در دوران ما کم رنگ شد
علم در دوران ما بازیچه شد
با تعص
|
|
|
|
|
عشق و ز تو آموختم ایران شکوفایم...
|
|
|
|
|
دنيا كمى آرام تر
آخر كجا با اين شتاب
افتاده زير پاى تو
دل هاى بى حد و حساب
|
|
|
|
|
آسمان شد با نگاهم لانه چشمان من در زمین آسان نباشد زندگی، زندان من
|
|
|
|
|
خوردی عسل نوش جانت نه جُستی حال ما
|
|
|
|
|
اي آنكه با چنين زحماتت ، بِدر شوي
بايد قبول ملت ، نيكو نظـر شوي
|
|
|
|
|
اگر گم شدی به درونِ قایقی ،
در دریایی
|
|
|
|
|
بگرد هم شویم با مهر
در این دنیای وانفسا
که جز مهر ومحبت
زانسان ها چیز دیگری باقی نمی ماند
|
|
|
|
|
آی!
بانوی رنگ!
با قلمموی شبگرد
و جعبهی نورها
به شفای دروازههای تيره آمدهای!
|
|
|
|
|
ای سفر کرده من امشب به کجایم تو کجا
|
|
|
|
|
سرگذشتِ زندگی مان درد است
سرگذشتِ درد هامان زندگی است
|
|
|
|
|
خـداوندا تـو را من مي پرستـم
زِ صـافـي تـو من دين پَـروَرستـم
ك
|
|
|
|
|
چون به گوش از گریهام آمد صدا
در دل خــویشــــــان بیفتــــــــآد این ندا
|
|
|
|
|
آن طیر پرواز رفته، سوی زمینش جای نیست
|
|
|
|
|
این ماهرویِ صاعقه خو دلبرِ من است ...
|
|
|
|
|
بر سیگاری مراقبه کردم
که سوختن را هدیه ی خدا می پنداشت
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۴۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |