دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
از درون خورده و از بیرون مردهایم
از درون آشفته از بیرون افسردهایم
خستهایم و شکستهایم و گسست
|
|
|
|
|
خواهی خواند
دوباره شعر مرا عاشقانه خواهی خواند
|
|
|
|
|
خنده ام می گیرد
از این واژه ی.. آزادی!؟
|
|
|
|
|
ماهمه
بی واهمه
دامنه ی یک فراغتیم
|
|
|
|
|
گاه می رقصـیـد بـا هـــر رقـص بــاد
گاه می خنـــدیـــد از دل شـادِ شـاد
دسـت خورشـــیـد
|
|
|
|
|
لب هایم نشیند پشت دستت با وقار
|
|
|
|
|
خورشيد خداي آفتابگردان
و
تو
خداي خداي آفتابگردان
كافرم، به كفري چنين تابان!
|
|
|
|
|
ستارههای آسمان
در شب
ببین که چگونه
دور از هم
نظارهگر یکدیگرند
|
|
|
|
|
هر كس به صدق دل به خدا معتقـد شود
حكمـي براي آن زِ خـدا منعقـد شود
ثرو
|
|
|
|
|
یک درختِ پُر شاخ و برگ و تنومند ، ولی تنها
روی تپه ای ، قرنها
|
|
|
|
|
همه عمر چشم به در، در انتظار توام به خیال دروغ
|
|
|
|
|
راهبندان دلت در پی آوار من است
من به این عشق چه امید محالی دارم
|
|
|
|
|
تنهاترین تنها منم بی برگ و بارم
|
|
|
|
|
با صدای بلند میگویم من لرم
|
|
|
|
|
چند وقتی است هوای غزلم بارانیست
آسمان کلماتم همه شب بارانیست
|
|
|
|
|
این سوالم را بپرس از خود اگر فرصت شود:
تو چه کردی که "منِ سر به هوا" شاعر شد؟!
ع.موسوی
|
|
|
|
|
می خواستم که باشم سرباز روی ماهی
سربار گشتم اما در بار پادشاهی
|
|
|
|
|
قلبِ من آیینهٔ اهل نیاز
قلب ِمن تک سجدهٔ وقت نماز....
|
|
|
|
|
زمستانی که شاید
سرد وپر برف است و بارانی
پر از خیر وبرکت
در فصل های آتی
|
|
|
|
|
نیازی نیست بدانی که جهان را
|
|
|
|
|
چقد خوبه که تو هستی
تووی غم ، توو شب سختی
کنارت تازه فهمیدم
چیه معنای خوشبختی
|
|
|
|
|
تو خواب هم میدَوَم ، اما مثه بیداری رو جامم .
سراسر شعله ی سوزنده ی از ریشه می خوامم.
|
|
|
|
|
آب از سر غم هایم گذشته است
|
|
|
|
|
در آتش غمها گرفتارم نکن ای عشق
|
|
|
|
|
تا تو با مایی در باغ تبسم بسته نیست
|
|
|
|
|
دارم من اگر چند نفر عشق مجازی
|
|
|
|
|
سالروز حضرت فاطمه
سیه پوش آسمان و اهل زمین است
سالروز هجر یار امیر المومنین ا
|
|
|
|
|
حالِ بیمارِ دلم را دید و رفت
|
|
|
|
|
محو توام ای همهی صبر و شکیبایی ا م
بهر تو این سینه تپد، ای همه زیبائی ام
|
|
|
|
|
ایکاش که همکار شریفم باشی
|
|
|
|
|
از طبیعت عطر ها بر جان تو بنهاده اند
|
|
|
|
|
كلاه سروريِ سروران ، كلاه من است
طريق علم و هدايت ،بَرين1 كلاه من است
من اين
|
|
|
|
|
اتوبوسی پُر از مسافر،
ایستاد و، کودکی پیاده شد
|
|
|
|
|
چیزی در من
شکسته بود
چونان کلبهای
در گردباد
|
|
|
|
|
به خدایی که مرا یاد تو می اندازد...
لب گشایم به سخن قافیه دل میبازد
|
|
|
|
|
آن ڪه روزی گفــت تا پـایـان عمرم با تواَم
از جهان ڪوچک من یک شبی کوچید و رفت
هیبه قلبم وعدهها دا
|
|
|
|
|
تا قلم در دست می گیرم
نوزاد شعر من
بی وقفه می گرید
وقتی ژان والژان قهرمان
برای تکه ای نان دزد
|
|
|
|
|
آرامـش صـبـح نــثـار گـلـرویـان بـاد
تاج زر نیکـبخـتـی سـر خـوبـان بـاد
هـر ثـانـیـه روزگار مـهـ
|
|
|
|
|
فاز سنگینی است با عشق لب دریا باشی
|
|
|
|
|
جز عشق تو مادر به جهان یاور نیست
معشوقه هزاران و یکی مادر نیست
صد گوهر رخشان به قدم افشانند
آ
|
|
|
|
|
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
|
|
|
|
|
چه فراوان دلها که خداوند آفریدست
همان بس فقط در عاشقی اند یک دست
دِلِ نیکوست ، همان ذاتی که زیباس
|
|
|
|
|
ای بینهایت!
--وقتی ندارمت،
قلبم خلائیست
پُر ناشدنی!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
اصالتم،
--کوههای زاگرس...
|
|
|
|
|
زندگی آب روان است خودت می دانی
|
|
|
|
|
کور گردد هر که چشمش یار من را بنگرد...
|
|
|
|
|
ممنوعه بود عشقش مرا اما ...
|
|
|
|
|
آنچنان افسرده حالم که مپرس احوال دل
|
|
|
|
|
وصل تو
******************
شدم چو مرغ بال و پر شکسته ای
فتاده ام ز اوج و بی نشان شدم
|
|
|
|
|
این صدای قلب تو باشد به گوشم در طنین
|
|
|
|
|
زمستان است که ا ز آن اعماق
زیبا یش بهار آید....
|
|
|
|
|
گفت عاشق بر گلی مست بویم چون تو را
گفت گل آرام بیا شم من می برد هوش تو را
گفت عاشق مشک ح
|
|
|
|
|
اینهمه خستگی و رخوتِ بی اندازه
|
|
|
|
|
مثل قبل از لحظه اعدام دکتر فاطمی
کودتا کردند آن دلشوره های دائمی
|
|
|
|
|
خلوت یار
****
شبی را بوده ام بیدار و هوشیار
به نجوا تا سحر در خلوت یار
|
|
|
|
|
زمین چون می دهی برباد این سان خانمانم را
نه خاکسـتــر که دیگــر دود کردی دودمانم را ....
|
|
|
|
|
چه کسی می گوید
باران قشنگ است؟
من که در باران حسی جز تنهایی ندیدم..!!!
|
|
|
|
|
غمگین حال و ناسزا گویان شوم، خود زنی را هم چنین
صبح و ظهر و عصر و شب ، گویم سخن ها را به کین
|
|
|
|
|
صدای پتک از دور می آید
به خود می آیم
و آن پتک ها را بر سر خود می بینم
|
|
|
|
|
تلخ است طعم جانم از بی وفایی تو
|
|
|
|
|
قراربود ما زندگی کنیم تا زنده باشیم
|
|
|
|
|
لب برچید و گریه کرد
حس قشنگی کہ خنده کرد
|
|
|
|
|
گفتا: بگو دروغی، در یاد ما بماند
گفتم: به این بزرگی، خندد به ما، بماند
اشکم بریزد از این، چشمم که
|
|
|
|
|
ایستاده بود
در انقباض شانه های آب
آندم که ساقه ترد خیالش را
بر لایه های غریب رستن
آهسته هل میداد
|
|
|
|
|
حضرت پاییز، سلام
دیشب در پس کوچه های برگ ریزان، مهمانی برپا بود
حضرت پاییز
شنیده ام ملکه فصل ها
|
|
|
|
|
کمی از حزن دوری کن
جهان جز می نمی ارزد
کمی بر موی دلبر چنگ
جهان جز وی نمی ارزد
نباشد بهتر ا
|
|
|
|
|
اگر یک شب از اینجا بی خبر رفتم حلالم کن
خداحافظ رفیق من که نشنیدی سلامم را
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |