دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
این صدای قلب تو باشد به گوشم در طنین
|
|
|
|
|
زمستان است که ا ز آن اعماق
زیبا یش بهار آید....
|
|
|
|
|
گفت عاشق بر گلی مست بویم چون تو را
گفت گل آرام بیا شم من می برد هوش تو را
گفت عاشق مشک ح
|
|
|
|
|
اینهمه خستگی و رخوتِ بی اندازه
|
|
|
|
|
مثل قبل از لحظه اعدام دکتر فاطمی
کودتا کردند آن دلشوره های دائمی
|
|
|
|
|
خلوت یار
****
شبی را بوده ام بیدار و هوشیار
به نجوا تا سحر در خلوت یار
|
|
|
|
|
زمین چون می دهی برباد این سان خانمانم را
نه خاکسـتــر که دیگــر دود کردی دودمانم را ....
|
|
|
|
|
چه کسی می گوید
باران قشنگ است؟
من که در باران حسی جز تنهایی ندیدم..!!!
|
|
|
|
|
غمگین حال و ناسزا گویان شوم، خود زنی را هم چنین
صبح و ظهر و عصر و شب ، گویم سخن ها را به کین
|
|
|
|
|
صدای پتک از دور می آید
به خود می آیم
و آن پتک ها را بر سر خود می بینم
|
|
|
|
|
تلخ است طعم جانم از بی وفایی تو
|
|
|
|
|
قراربود ما زندگی کنیم تا زنده باشیم
|
|
|
|
|
لب برچید و گریه کرد
حس قشنگی کہ خنده کرد
|
|
|
|
|
گفتا: بگو دروغی، در یاد ما بماند
گفتم: به این بزرگی، خندد به ما، بماند
اشکم بریزد از این، چشمم که
|
|
|
|
|
ایستاده بود
در انقباض شانه های آب
آندم که ساقه ترد خیالش را
بر لایه های غریب رستن
آهسته هل میداد
|
|
|
|
|
حضرت پاییز، سلام
دیشب در پس کوچه های برگ ریزان، مهمانی برپا بود
حضرت پاییز
شنیده ام ملکه فصل ها
|
|
|
|
|
کمی از حزن دوری کن
جهان جز می نمی ارزد
کمی بر موی دلبر چنگ
جهان جز وی نمی ارزد
نباشد بهتر ا
|
|
|
|
|
اگر یک شب از اینجا بی خبر رفتم حلالم کن
خداحافظ رفیق من که نشنیدی سلامم را
|
|
|
|
|
حالِ من بی تو نِخاشه تو بیو حالِ خِشش بو
بَلبَل و گِرده آماده فکر گرمای تِشش بو
|
|
|
|
|
چشم باران دیده ام را گفته بودم بارها
این تلاقی می رسد روزی بر این دلدار ها
|
|
|
|
|
من ترک عشق حضرت جانان نمی کنم
از مهر او دریغ دل و جان نمی کنم
|
|
|
|
|
آن که باقی باشد در این روزگار
ساقی می گردد و حد عیار
حافظ و سعدی و فردوسی
|
|
|
|
|
حتی« هرگزِ » حرف هایت باز برای من «شاید» دل ام است
|
|
|
|
|
جنگلی فرو رفته در سکوت یک غبار
حیران رد قدم های وحشی بیشه زار
|
|
|
|
|
دیگر اکنون ما و با بی دردی و بی همتی
همتم را پشت شهر قلب مایل گم کنم
|
|
|
|
|
به نام خدا
به تو محتاجم
جسم بی ج
|
|
|
|
|
ای دوست که آشیانه داری // بر بستر نرم خانه داری //
مدفون نشده است در کنارت // فرزند و سرا و غمگسارت
|
|
|
|
|
دارم انگار این جهان را
هم جهانی که در اوست
|
|
|
|
|
تو خود جام شرابی
مثل یک باده مستی
|
|
|
|
|
مقیاس1 مُلک هستی،بر ما نه آن عیان است
بر ما همین بیانس،کین2 هستی اش چنان است
|
|
|
|
|
این چه عادتِ بدی شده برِای بعضیا ،
|
|
|
|
|
خوش آن صباح که دور غنودنم باشد
|
|
|
|
|
به آفتابگردانها که نگاه می کنم
به یاد می آورم که کیستم
زنی از هزاره دور
که عاشق نور بود
|
|
|
|
|
به میثاق توام، دریا نخواهم
ز این شوریدگی بلوا نخواهم
|
|
|
|
|
حُقه پشت حُقه
پیچ و تاب می خورد در خود
دروغ...
|
|
|
|
|
ای محرم اسرار خنده زند گل به سیمای تو
عابد. بوسه طلب به عجز بر تربت خوش بوی تو
ره نشین کوی عش
|
|
|
|
|
قسم به شرم گلستان، به آبروی گلاب
به لحظه ی ملکوتیِ بارش مهتاب
|
|
|
|
|
کفر چون بیداد کرد ایمان دمید
عشق پیدا گشت و مهرآزین دمید
|
|
|
|
|
برای جشن یلدا شهرداری منطقه ۱۲ مشهد سال۹۸
|
|
|
|
|
از ترس جدایی از
منِ خود
بر خیز وبشناس
درون خود را
|
|
|
|
|
همسایه دیوار به دیوار تو ام من
سالهاست که در......
|
|
|
|
|
عمریست که در پی این روزگار درد کشیدم
|
|
|
|
|
با عطر تنت دوباره ویرانم کن
|
|
|
|
|
همدم باد صبا هستی و همزاد گلی
|
|
|
|
|
تا محو نشوی در شب
کجا میبرند ترا بوسیدن سیگارها؟
|
|
|
|
|
ای که دل را میبری حرفی بزن بیصدا دل بردنت ما را ستم
|
|
|
|
|
زمانه مثل معلم برای من و تو بود...
|
|
|
|
|
در این شبها
رثای هتک حرمتها
چه بسیارند...
در این شبها
هوس بازانِ تن بیمار
چه بیدارند...
|
|
|
|
|
« من » که در چله ی سکوتم ...
|
|
|
|
|
زمستان است
زمستان است
آبی آسمان سیاهان است
غبار غم انگیز دور ماهان است
|
|
|
|
|
جانا بیا به سوی چراغ اقتدا کنیم
باید نماز خفتن خود را قضا کنیم
|
|
|
|
|
اَلا اِی ساقیِ کوثَر
کِه خونین است پَهلویَت
بیا بَرگَرد از غُربَت
کِه طِفلان ناگران هَستند
|
|
|
|
|
سرمیکنم با اینهمه بازی
تا سرشود این عمر
|
|
|
|
|
در آتش عشقت خدا مي سوزم از بيچارگي
درمان كه نتوانـم كنم اين درد در آوارگي
دردي بُ
|
|
|
|
|
چه فرقی دارد تقویم امسال با سال بعد، اگر تو نباشی
اگر قرار باشد تا ابد در کوچه های دلتنگی ات جا بما
|
|
|
|
|
سکوتی می کنم از جنس آتش
مرو از دل شوم چون دانه سنگی
|
|
|
|
|
تو
مرا
صدا
می زنی
و
قلبم
جان
برایت
می گذارد...!
|
|
|
|
|
در آستانه ی زادروز شعر سروش
|
|
|
|
|
تازگی ها دل من رو به خطا رفته رفیق
درِ میخانه به امیدِ شفا رفته رفیق
بازهم این دل آشفته به دام
|
|
|
|
|
دل اگر بُرد به شادی به جهان خواهی زی.
|
|
|
|
|
گفتی که بیا هر آنچه هستی ای دوست
|
|
|
|
|
رباعی
این فرش هزار رنگ در خانه ی ما
از جان و جوانیِ شما شد زیبا
در نقش و گل ش نهفته رازی
|
|
|
|
|
گربخواهی یا نخواهی دل را بنامت میکنم
هردم وهرثانیه خودراغلامت میکنم
من سروپارافدای یک کلامت میکن
|
|
|
|
|
حقیرانی تحقیر حقارت محضند
ولی حقیری چو من حقیر معرفت
عمر جوان میگذرد امّا به اتلاف
ما در جوانی
|
|
|
|
|
من نمیدانم خدا دلهای ما را از چه جنسی ساخته است
|
|
|
|
|
دلم ابری هوای کوچه بارانی
|
|
|
|
|
من از سرخوردگیها عقده دارم
یه عمرِ حرفای ناگفته دارم
نبین بالغ شدم با اینهمه سال
بلوغی ناقص و نشک
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۴۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |