پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت
|
|
شب تا برساند قدح خیره سرش را
روز از لب سیاره سوارِ دلِ بیدل
|
|
|
|
|
که عاصی است درخت
از دردهای آلوده به شعر..
این اندام های مرده ی بی وزن..
|
|
|
|
|
یلدای من!
دختر چهار فصل دودمانم
|
|
|
|
|
عاشقِ دیوانه را بیراهه بردن مشکل است
مست اگر خنجر ببندد در نهانش بزدل است
|
|
|
|
|
شبی یلدا شبی جشن و ترانه
غزل پر کن به گوشه های خانه
لبان سرخ تو چون هندوانه
بیا جانا ببر گردو
|
|
|
|
|
فقط عطرپیراهنت کافی است
که هرعابری راغزلخوان کند!
|
|
|
|
|
همیشه می خواستم قهرمان باشم...
|
|
|
|
|
گوش فرا ده معشوقم
آواز شب یلدا در شهر می شنوی
|
|
|
|
|
آذر که عاشقانه کوچ می کند
|
|
|
|
|
باز نوا...
باز نغمه....
باز صدای پای باد....
|
|
|
|
|
یار می خواهد مرا اما خودش را بیشتر
می گذارد هرقدم پا را ازآن هم پیشتر
مرهمی از او نمی بینم که
|
|
|
|
|
گفته بودی که کنم پر هم دنیایت را
خالی از غم بکنم آن دل تنهایت را
|
|
|
|
|
باز کن در را که یلدا پشت در جا مانده است
عاشقی در کنج خلوت باز تنها مانده است
آمدی جانم به قربانت
|
|
|
|
|
وای من ای وای من اینجا چه شد بعد از پدر
(شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)
|
|
|
|
|
آن هنگام که به تو فکر می کنم
هنگامه ی سبزی ست !
مگر تو از کدام سبو عشق نوشیده ای ؟
|
|
|
|
|
سرحدجنون
فریاداز آن غمزۀ ابروی کمانت
چشمان سیاه و لبِ گلبوسه پرانت
گیسوی پریشان تو
|
|
|
|
|
آهای چشمون رنگی&&همه میگن قشنگی
همه عاشقو شیدا&&سرت میشه چه جنگی
......
|
|
|
|
|
به جبهه مجروحی داشت زجر می کشید
|
|
|
|
|
شعرهایت یک پیام است
با هزاران شاخ وبرگ
مثل جنگل در صبحگاهان
|
|
|
|
|
نمی یابم در حصار تن
آزادی را
|
|
|
|
|
وفا زِ چرخ مجو ، چرخ كينه كردار است
طريق گردش آن ، خون آدمي خوار است
|
|
|
|
|
کسی به اندازه ای باد نگران افتادن برگی نبود
|
|
|
|
|
از آن همه تکرار
دوستت دارم ها
یک عکس مانده
به جا...!!!
|
|
|
|
|
برگشت تو را ببیند
غروب سکته کرد
|
|
|
|
|
طبق طبق
کودک بی لباس گرم ، گرسنه
زیر پل خیابونای، تشنه
|
|
|
|
|
دلم میخواست
از تمام دنیا
تنها پنجره ای داشتم
رو به طلوع خورشید
و سفره ای به وسعت
رویاهای رنگین
|
|
|
|
|
طاقت دل به سر آمد!
یادگاریهایت را جمع کردهام...
|
|
|
|
|
خدایِ خوبیها
خدایی که خوب ترین ها را همنشین من قرار داد تا مرا بیشتر در کنار خود نگه دارد چرا که می
|
|
|
|
|
نقش زخمِ عمیق بر دلِ حیدر
همگی ماتمی است در غمِ مادر
|
|
|
|
|
به پاس قدردانی از پاکبان های غیور و زحمتکش
|
|
|
|
|
من شاعرم و قافیه ی شعرهایم باشد زیبا چشمان تو
ای من به قربان خنده و اخلاق و ایمان تو
|
|
|
|
|
تو کجایی که دلم پوچ شد از نبودنت
|
|
|
|
|
چون کام عاشقان به غم دوست بر گرفت
آه از نهاد سینه و داغ از جگر گرفت
|
|
|
|
|
بر عطر تحسین آمدی
با حمد و یاسین آمدی
|
|
|
|
|
دلم انگور می خواهد ولی از جنس اندیشه
|
|
|
|
|
خیال میکردم که دنیا
پر از عشق و مهربانیست
ولی هر قدر که میگذره
میبینم
جهان آبستنِ حادثه های تلخِ
|
|
|
|
|
تاریکی مطلق سبب وهم و گمان است
|
|
|
|
|
غریب کوچه های مدینه تنها مانده با دیوار
گمانم آمده وقت خوش دیدار با دلدار
|
|
|
|
|
رباعی
امروز مدینه غرق ماتم شده است
آری ز جهان عشق خدا کم شده است
الحق که فقط فاطمه در فاطمه
|
|
|
|
|
می زند باران نم نم عاشقانه نازنین
می کند گم غصه هایم را ماهرانه نازنین
همصدا گشتم ...
|
|
|
|
|
مردی شبیه پائیز همراه با خیابان ...
|
|
|
|
|
توای خورشیدِسرمای زمستانم
بتاب ازلابلای پیکرِزخمیِ ایوانم...
|
|
|
|
|
بادبادکی
به دستم
بادبادکی به دستت ،
آسمان را
به سخره گرفته ایم!
ما رنگ
ننگین رنگین کمان را
|
|
|
|
|
ایکاش ، منهم شراب بودم
تا ز مستی ،
یکریز خراب بودم
|
|
|
|
|
دمی آه، دمی سوز، سینه مان چاک
خُدو عالمیم مطرود، نی کنیم پاک
|
|
|
|
|
گرچه تيرش سينه ام رامي شكافد چون كنم
چاره اي نَبوَد بـجز اين سينه را عريان كنم
چاره
|
|
|
|
|
مثل ابری که ندارد هنر باریدن
|
|
|
|
|
دستان ما
یا
درحال گم کردن یکدیگر
هستند
یا
درحال کوتاه شدن
یا
درحال تلف شدن
|
|
|
|
|
روزگاری قلب و جان چون بهاری داشتم
حال دائم با خوشی ماندگاری داشتم
چشم من چون چشم عاشق پیشه ی وار
|
|
|
|
|
چشم تو آن رخ زیباترین مروارید
به نگاهت مرا کرد دورترین جزیره تبعید
آه دو خم ابروی تو اخ غمزه اخم
|
|
|
|
|
پرسشی دارم بگوئیدم که آیا شعر چیست ؟
شورو حالی از درون، آکنده ا ز احساس؟
|
|
|
|
|
حسین از بهر زینب بی قرار است
فراق از چه جایی انتظار است
|
|
|
|
|
آب از سر ام هم گذشته ولی همچنان؛
بی آبِ روی ماندم و در نِکبَت ام چرا!؟
ع.موسوی
|
|
|
|
|
خرقه و تسبيح شيخ گرچه به ظاهر نكوست
بي عملان كي رَوَند رو به ره كوي دوست
چشم بصيرت
|
|
|
|
|
نتوان نام تو برد، بر حسنت زجه نزد
|
|
|
|
|
بوسید
چادرم را
گلهایش
از خجالت
رو گرفتند
|
|
|
|
|
ای یوسف خوشنام ما
چون میروی از کام ما
ای برشکسته جام ما
چون رفتی از دامان ما
ای سوز ما ای سا
|
|
|
|
|
شبی که از تو ندارد نشانه، یلدائی است
|
|
|
|
|
کلامی نمی دوزم ،
از دستنبند فشرده به دست
|
|
|
|
|
قوی عاشق در پی عمری سکوت سرد و تلخ
عشق ها می سازد از تصویر آوایی که نیست
زهرا مهدوی راد
|
|
|
|
|
مجموعه تناقضات عالم به من رسید
ارثیه ای ز پدرم آدم، برای پور
|
|
|
|
|
آن روز که
نگاهمان بهم گره خورد
ابروانت با صد شعبده
جان از تن من برد
الماس دلم را
از قفس سین
|
|
|
|
|
امید به وصال که میتوان آدمی را در سختی مسیر همچنان پابرجا نگاه داشت در پیکره این شعر نمود بارزی دارد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۲۰ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |