جمعه ۳۱ فروردين
|
|
درويش غلط كرد،كه حكم ازديگران رانـد
در بندگي اش غيرخدا ،خط كسي خوانـد
درويش كـه ذ
|
|
|
|
|
ترانه(تقدیم به بچه های با وفا)
|
|
|
|
|
مژده ده طرب ما، هم نفسی می آید
ساقیا باده بدار یار و کسی می آید
|
|
|
|
|
دلم میداند چقدر، دوست داری تو مرا
ولی مانده ام چرا ، اینقدر این دل ، جفتک میزند
|
|
|
|
|
پرسه می زند زمستان
در حوالی خیابانهای پاییز...
|
|
|
|
|
من از زاگرس ،نما دِکشورِ ایرانم
من از زرد کوه ،نشانِ شیر مردانم
|
|
|
|
|
آهوی دلم در پی صیاد دوانست
از هجر رخ یار بجان بار گرانست
بشکسته پر از شوق وصالش پر کشد جان
چو
|
|
|
|
|
کشتیِ دل
نا امن است از
دستِ امواجِ موهایت
بگذار
آرام بگیرد این دریایِ طوفانی
آن سرکش موجِ وی
|
|
|
|
|
موج موهای پریشان تو، یعنی دریا
خواب آشفتگی ساحل ما را دیده
|
|
|
|
|
ياوران از جور دنيا ، غصه اي دارم به ياد
دين ومذهب شد ضعيف از جور خلق كج نهاد
|
|
|
|
|
ماه آسمان
یک شب پیدا ویک شب نهان شدی
ای مهربان من ز چه نامهربان شدی
باز در حسرت آ
|
|
|
|
|
پرید طیر جانم تا حبیب اش برسد
پر شکستند ، باش طبیب اش برسد
|
|
|
|
|
صدای هر کسی مثل اثر انگشتش منحصر به فرده
|
|
|
|
|
راه بده من رو به خودت همیشه
منتظرم دروازه قلبت وا شه
|
|
|
|
|
ملاقاتِ خود دردنیایِ پوچی
|
|
|
|
|
آمــدم تا کـه بگــیرم نفـسی
شـوق دیـدار تو آمـد به سـرم
|
|
|
|
|
حضرت عالیجناب عشق پیدا میکند، پیدا
پیدا کن مرا
|
|
|
|
|
نمیبینی چرا در روزگارم باد و بوران را
|
|
|
|
|
برای از تو سرودن بهانهها دارم
در آتش دل خود عاشقانهها دارم...
|
|
|
|
|
یکی را دوست داشتم دستم نرسید
جدایی، سر آمد زورم نرسید...
|
|
|
|
|
شد وقت رفتن و ابر بهاری ام
|
|
|
|
|
من فقط با تو فقط پیش تو معنا داشتم
با تو که بودم در آغوش خدا جا داشتم
سهمم از این زندگی پاییز طو
|
|
|
|
|
چه کسی بهتر از تو ابراعیل؟!
که برای من از زهرمار
حتی کمتر از سیانور آب می خورد
|
|
|
|
|
دیگر برای هیچ کس
گریه نمی کنم
حتی برای خودم
...
|
|
|
|
|
ما درختان سوختهٔ جنگل سوخته
یکی شدیم با خارهای آتش پرست
نه انکار میتوان کرد نه حاشا
لقمهٔ زبا
|
|
|
|
|
شرط عروج آدم است
سمفونیِ پر نشاط اپرا....
|
|
|
|
|
ای قاب رخت زینت پرواره ی دیوار
کمتر دل تنگ من دیوانه بیازار
|
|
|
|
|
سکوت من
صبرش زیاد بود
در خود جان داد...
|
|
|
|
|
ننگ بر آن ناکسی که قلب یاران را شکست
|
|
|
|
|
دلم به بودنت خوش است
ای آفتاب راه من
|
|
|
|
|
اي ديوِ ستـم شعار بغداد
از جور و ستم ،فزون زِ شدّاد2
از نسل و نـژاد
|
|
|
|
|
یاد آن شبها بخیر
آن شبِ رؤیاها
آن هبوطِ شادی
شادیِ رؤیاها
|
|
|
|
|
شاعران وصفِ رخِ ماه می کنند
ولی
من شاعرِ چشمانِ تو شده ام
یا شاید شاعرِ لبخندت
|
|
|
|
|
بروی گل وسبزه ها آنچنان
زند سایه بان تاک
با دلبری
گل سرخ با آن همه راز ورمز
|
|
|
|
|
شاید نگفتم که نفس هایت مرا دلیل بودن است
گر نباشی مرا چه بهانه به زندگانیست
همه فصل های من پاییز
|
|
|
|
|
ما لاله ها را به دستهای پیاده رو بدهکاریم
|
|
|
|
|
بی اختیار به تو فکر می کنم
|
|
|
|
|
دنیایم از رنگین ترین ها پاک شد رفت
|
|
|
|
|
کمی یاد تو را باز تماشا بکنم ..
|
|
|
|
|
در مدح و ثناء حضرت مهدی (عج)
|
|
|
|
|
دنیامون زیباست
اما
بهارو نمیشه دید
آسمون آفتابی
اما
پرواز دو پرنده رو
نمیشه دید
|
|
|
|
|
روی دنیای خیالات من اینگونه نرقصید
|
|
|
|
|
من دلم پیش تو و فاصله ها بسیار است...
|
|
|
|
|
هر که دل می بندد اینجا بر سراب زندگی
بیشتر غم می خورد از پیچ و تاب زندگی
|
|
|
|
|
در های وهوی باران ماییم و شعر یاران
با چه زبان بگویم فریاد سربداران
از دست رفته گان را راهی دگر
|
|
|
|
|
باد را گویم بشو طوفان به سر حد توان
تا بچرخاند ز چرخ این فلک را ، آن چ
|
|
|
|
|
سیب
نه ارزش داشت آن سیبی که خوردی
|
|
|
|
|
دریا ز صخرهها، ماه از زمین غمین/بستان ز سردیِ دوران شده حزین
|
|
|
|
|
وقتی که چشمانت به قلب من شبیخون زد
احساس کردم خاکریز سینه گلگون شد
|
|
|
|
|
شوری از شرم به پهنای دو عالم دارد
چشم مستی که هزاران دل خرّم دارد
|
|
|
|
|
«آری» نروید از دل تلخ جواب «نه»
او در درون این نی خالی شکر نداشت
|
|
|
|
|
اشهد و انّ که غیر از یار معبودی نبود
بعد هر تکبیر این را من شهادت می کنم
|
|
|
|
|
شده نصف جهان بی اوو و خشکه
شده زاینده رود مثل کویره
|
|
|
|
|
منتخب از کتاب "آوای هجران"...
|
|
|
|
|
سروش های 6 تا 8 جامعه ی کبیره
|
|
|
|
|
آی غزال غزلم
سر شیدا شدنت واله و حیران شده ام
گوشه پیرهنت سوسن و ریحان شده ام
|
|
|
|
|
چہ کند بادل خودآنکه زعشق لبریز است
دفترخاطره اش پرزتودرپاییز است
درهوایی که زجادوی زمان منقلب اس
|
|
|
|
|
ای قلم درد مرا واضح و عریان بنویس
جمله ای با غم سنگین و فراوان بنویس
|
|
|
|
|
خاطرت باشد به آخر آنکه بشکست عهد تو بودی
ما رفیق خط پایان و رفیق نیمه راه ما تو بودی
خاطرت باشد
|
|
|
|
|
شناسنامه خطوط سیاه لازم داشت
|
|
|
|
|
دل گرفتار و ندارد نفسی فکر فرار
یکسره بر قل و زنجیر تو ایمان دارد
خبرت هست چرا میل اسارت دارد؟
|
|
|
|
|
رسیده وقت تنهای و دستی مهربان بهتر
|
|
|
|
|
چرا نشانیم آن بی نشان ز خاطر برد
|
|
|
|
|
چه خوشحالم ، تو رو من دارم ،دیگه چی کم دارم ، همسر جذابم
زیبا مثل الماسی، خوبه روم حساسی،نکنی با
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |