شنبه ۶ مرداد
|
|
یک خاطره از دیدهی تو جامانده
بر قلب شکسته ام چو رویا مانده
مانند زلیخا شده ام در این شهر
اکنون
|
|
|
|
|
من نمیدانستم در مسیر کوچه ای بن بستم ....
|
|
|
|
|
تو را دارم کنار خود ، برای من همین کافی است
بتابد شعله ی مهرت چو بر قلبم،یقین کافی است
اگر چه نی
|
|
|
|
|
ای دل مهراس از غم و مشتاق شرر باش
با آه درآمیخته تر، سوخته تر باش
از
|
|
|
|
|
نمی دانم که نادانم و یا عاقل تر از آنم ؟
|
|
|
|
|
عشق ناخلف!!!
پشت پایش همیشه خیر است...
|
|
|
|
|
برو دیگر نخوان در گوش من لالایی ات را عشق
|
|
|
|
|
✒️ترانه سرا
م.مدهوش
آهنگساز: میثم مرزدشتی
خواننده: میثم مرزدشتی
|
|
|
|
|
من کیستم ، که یارم ،
اسمم را با نام خوانْد
|
|
|
|
|
شان چشمان تو آری اجل از اشعار است
|
|
|
|
|
به زیر تیغ جلّادم ، منم آوار ترسیده
|
|
|
|
|
عشق یعنی تو فقط ، گرچه نظر بسیار است
از دل ما نگذر ، گرچه خطر بسیار است
...
☆غزلیات بهار
به
|
|
|
|
|
من آمده ام
تابا ندای سکوت خویش
آیینه دار خلوت آلاله ها شوم
|
|
|
|
|
تضمین
ارنی نگفته دانم که ز دیده ام نهانی
|
|
|
|
|
مگر شود عاشق شوی و عشق خوارت نکند؟
اصلا عشق همین است که عاشق زارت بکند
|
|
|
|
|
آقاجان! (یا صاحب الزمان) بیا، به این درد دیرینه ی فراق پایان ده!
|
|
|
|
|
عصر یک روز آفتابی
عطر چای بابونه
همان لحظه باران بی موقع
ناگهان بارید و رفت و ، من ...
|
|
|
|
|
ای که چیدی به جفاکاری خود این خوان را..
|
|
|
|
|
من که خود میدانم
از پَسِ هر سختی
راحتی هم پیداست
نور امیدِ خدا هم باماست
|
|
|
|
|
هم چون
سربازی در خط مقدم
ودر سر حدات مرزی
حکومت تنت
|
|
|
|
|
یکی را ریگ دادی در بیابان
یکی را زیر کردی در خیابان
یکی را زلزله کشت و یکی رعد
یکی را دوش دادی
|
|
|
|
|
کلاه شریعت را به سادگی بر می دارند.!!
|
|
|
|
|
امشب عددی سوسک از اینور شده رد خانه بهم ریخت
|
|
|
|
|
دیده بگشا
بچش برگ نوری از معرفت جان
به سبزی بر آورده زخاک
|
|
|
|
|
تا کی بکشم حسرت آغوش تو بر دوش
خود رفته منم من ،که شدم پاک فراموش
|
|
|
|
|
دست قصاب تقدیر
بر گلوی دراز ترازو
|
|
|
|
|
گلبرگ به پروانه گفت :
من و بالت چقدر شبیه همیم
|
|
|
|
|
ماروشنی را
در چالِ سینه یِ خود دفن کرده ایم
|
|
|
|
|
عشق یعنی قوس لبهای نگار
لذت هر بوسه از "لبهای یار"
عشق یعنی دیدن لبخند تو
در هجوم غصه های بیش
|
|
|
|
|
میاندیشم که دیگر بار میآید به دست
آن سراب خفته به دشتهای غریب؟
آن هوای تازه آن لحظه ناب آن حس ع
|
|
|
|
|
آنها هم فهمیده اند...
او رفته!
|
|
|
|
|
تنم ار شفا نگیرد صنما ز آفتابت
|
|
|
|
|
چه رازی آسمان شب،چه غوغایی به دل دارد
شب تاریک هر عاشق،حکایتها به خود دارد
|
|
|
|
|
صورتی آمد که صورت ها شکست
جمله سیرت شد همه صورت گسست
|
|
|
|
|
دل بوالهوس دوباره به جنون و تاب افتاد!
|
|
|
|
|
من ب هرشب بودنت در قلبم، عادت کردهام..
|
|
|
|
|
در خانه هیچ مبود ، کس....
جز ...
چای ، تازه دمی که ....
فرش آغشته به خون نوش جان می کرد...
|
|
|
|
|
دلبر شعرم بیا
اینجا هوا گم گشته است
دوری چشمانت مرا
آماج درد ها کرده است
دلبر شعرم نمیدانی
|
|
|
|
|
فانوسکِ تنهاییِ شعرِ پریشانم ببین/ این شعرْ زیبا گشته از نامِ تو ماهورِ نیاز
|
|
|
|
|
خدایا
به آرزوهایم اعتبار ببخش
|
|
|
|
|
نازنینم بس که با موهای خود ور می رود
غیرتم می جوشد و صبر دلم سر می رود
خوب می داند هر از گاهی نگ
|
|
|
|
|
با نام تو زینت دهم این نقل همچون نار را
درمان جانم میشوی؟ درمان بده بیمار را
پیدا و پنهان می شوی
|
|
|
|
|
راست می گفت!
کینه را باید کفن کرد...
|
|
|
|
|
ترس وهراس لحظه های انتظار...
|
|
|
|
|
ای لذت یک خلسه ی بی حاشیه در من
لبریز شده عطر ِتو هر ثانیه در من
مطبوع ترین حس پر از خواهشی اینک
|
|
|
|
|
پسری شاخه گلی را داد به دست دختری
|
|
|
|
|
چشم زیبای تو را آسِ غزل می بینم
|
|
|
|
|
فرق تو با همه این است خریدار منی
من گرفتار و تو هم نیز گرفتار منی
|
|
|
|
|
در این بازار بی مهری، کسی یوسف نمی خواهد
|
|
|
|
|
🌺در این زندگانی دل مست جوی🌺
🌺به مستی دل، غصه ها رو بشوی🌺
|
|
|
|
|
یک لحظه دلم خواست که در کنار تو باشم
بی هیچ دغدغه، همدم و یار تو باشم
عطر نفسهایت پیچیده در هوا
|
|
|
|
|
شده بهار من خزان ، به یاد خنده های تو
|
|
|
|
|
ماه راه دل فریبی خود را
تنها در پنهان شدن پشت ابر ها می داند
|
|
|
|
|
سینه از درد فراغت ، پر ز آه و ناله شد/دیده همچون رنگ سرخ ارغوان و لاله شد
|
|
|
مجموع ۱۲۵۶۱۵ پست فعال در ۱۵۷۱ صفحه |