جمعه ۱۵ اسفند
اشعار دفتر شعرِ کافه شعر شاعر سجاد محمد شریفی
|
|
😑امتحان 😑
😰در این سرای امتحان کسی دم از امید نمی زند😰
😱در این حجم پر امتحان پرنده تقلب پر نمی زن
|
|
|
|
|
بیامد آن روز تلخ و حزن ویرانه
شده است پرپر بال قاسم دردانه
ز فرط کوه غمی که فرو رسیدبه زمین
شده
|
|
|
|
|
🖤زین پس این گونه مطالب را بخش ارسال مطلب یا پست ارسال کنید > مدیریت سایت
داستان مادر کمر خمیده ام🖤
مادرم داشت خانه را تمیز می کرد
همه چیز خوب بود من هم داشتم با اسباب
|
|
|
|
|
💔می نویسم با رنگ خون عشق آخر و اولم قائن و بس💔
🖤در یک روز سرد پاییزی همه چیز آرام بود، صدای جیر ج
|
|
|
|
|
این همه وهم خیالم همه در خواب بُوَد
رشد بورس و افت ارز و سکه نایاب بُوَد
گر ترامپ برتخت آیدیاکه ب
|
|
|
|
|
_روز ها سپری شد و اما مهدی جان تو نیامدی، شب ها صبح و صبح ها شب شد و تو نیامدی، جوانی ام تباه شد اما
|
|
|
|
|
نوازم ساز و خوانم شعر و آواز/برم از بین انسانهای غماز
زنم آتش کنم گل های مرده/روم آتش زنم گیتی فسر
|
|
|
|
|
گر بدیدی شیر را در جنگلی غرش کنان
حس آرامش بکن آرام شو در آن زمان
گر بدیدی تو شغالی در خفا ناله ک
|
|
|