شنبه ۲۰ ارديبهشت
|
دفاتر شعر احمد جوهری دَرو
آخرین اشعار ناب احمد جوهری دَرو
|
تو را گر دلی پس تو صاحب دلی که مه پیکرش، رخ به سان گلی
ز مهرش همه کام در کار دل تو نقطه ولی اوست پرگار دل
ز عیشت بدان سان تو شادان شوی زوالش محالی ز امکان شوی
دریغا که روزان نماند بهین خوشی کوته و تلخ باشد قرین
به روزی که هجرش کند خشک نای کز آن دوریاش مرگ خواهی به جای
غروبی که زردش به زردت برد ز سرخیش جانت ز خون افسرد
به صحرا رو ای یار پاکیزه روی برون شکوه ها تا کز آن گریه روی
در آن خلوت خاموش از نور ماه که جنبندگان را به خوابی پناه
بسی زجه با حال بیمار کن ملک را از آن دوریش جار کن
اگر چشم جوشید بر دیدهات بدان پاک کن روح رنجیدهات
دمی کز نفس رفت کی آمدن اجل کرده را باز کی آمدن
به هر جنبشی غایتی بر قرار که هر همرهی عاقبت رهسپار
اگر تنگ شد سینه بر یادها چو تنگی که ماهی ندارد هوا
بیافشان ز سر آن سیه سایه موی به بر کن همه تار بر یاد اوی
ببافان همه تار بر تار را همی یاد کن، یاد بر یار را
کلاهی بدین فاش را ساز کن ز اندوه روحت کمر باز کن
کلهخود کن جمله آن گیسوان پراکنده کن سر ز هر غیر از آن
درخت تو خواهی به بستان رسد به برگش بباید زمستان رسد
تو درس زمان را کنون درس دار و زین تجربت هرگز اندُه مدار
پس از تاسیان کی برآید همی بد! این بدترش، پس چه باشد غمی!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آمدید