جمعه ۲۶ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ شاعر
|
|
ازاین بی پیرایه تر،
که همیشه ،
بسانِ چشمه باشم ؟
|
|
|
|
|
واسه خودم گل می خرم / خودم رو کافه می برم
گوشه ی دلتنگی من / یه بخشِ زندگی من
|
|
|
|
|
در میـکده مهمان شو ، مِی نوش و غـزل خوان شو
چون غـنچه تــــو لب بگشـای ، همصحبت جانان شو
|
|
|
|
|
از زندگی از عشقِ تو ممنونم من
این حالِ بدم را به تو مدیونم من...
|
|
|
|
|
خدا عزت به تو داد و اراده کرد که باشد
مزارت در کنار پنجره فولاد ابراهیم
|
|
|
|
|
در سوگ پدر.
اکنون که سالگرد توست، ای آسمانِ رفته از چشمانم، ای نفسِ بریده از هوای زندگیم، چه بگ
|
|
|
|
|
میروم گاهی کنار پنجره
چشم می دوزم به راه بی حوصله
|
|
|
|
|
یه روز توی خیابون / دلم رو بردی آسون
شدم برات یه مجنون / که میخوادت فراوون
جلوت اومدم گفتم / که
|
|
|
|
|
من آن سیاره بودم، ز جمع هشت یار
که خود را دیدم از هر سو، نگاروار..
|
|
|
|
|
دستم ،واژه بی روح و بی جان!
دستت واژه سرد و زمستانی !
|
|
|
|
|
آدمی تا دَمش گرم دَم او است، نفهمد
که چگونه سرد شود همه دَم و همه او
|
|
|
|
|
درد تو جا نمیشود در تن و روح و جان من
|
|
|
|
|
دیگر کسی به رودِ خروشان، نمیرود
دریادلی، به چالشِ طوفان، نمیرود...
|
|
|
|
|
مشو غرّه بر تیغِ تیزی کزان
تو بیجان کُنی جان ، شوی کامران
|
|
|
|
|
کم مانده در آغوش تو دیوانه شود ماه
|
|
|
|
|
عجیب چشمان تو تسکین جان است
|
|
|
|
|
تقدیم به سایه ی خودم ، سایه اسم دختر نیست بلکه سایه ی هر نفر منظور است
|
|
|
|
|
سالها بدنبال عشقی ام ،
موهوم
|
|
|
|
|
روزی دلم تنگ بود
دل تنگی که همیشگی بود
در خلوت خویش
کسی صدایم زد
مادرم بود
|
|
|
|
|
زندگی، مجموعه ای از تضادها هست. زندگی، مانند اعداد مثبت و منفی هست. اگر روزی شاد هستی، فردایش غمگینی
|
|
|
|
|
موهای پریشان به کمر افتاده
آتش ز شرارت به جگر افتاده
|
|
|
|
|
افتاده ام در یه باریکه
دنیایم دراین درز،
چقدر تاریکه
|
|
|
|
|
نورِ دانش، جهان را شد دلیل
سایهاش اما کند شب را اصیل
چو حرمت نورش افزون کنیم ما
آن را در کام ظلم
|
|
|
|
|
ای گل ناز که در ناز نداری همتا
|
|
|
|
|
تصورکن ، سِیلی اومده زجنسِ تگرگ ،
|
|
|
|
|
در آغوش نیستی مرا باز نواز، این مرده که با تو گوید راز.
روح در زندگی خاموش و بیصداست ، در مرگ نوای
|
|
|
|
|
من نه آنم که شما میدانید
هم نه آنم که خودم میجویم
|
|
|
|
|
درمحفل رنگینی ،
آمد به میان لاله
|
|
|
|
|
اگر روزی شادی بر من چیره شود،
گمان مبر که زخمهایم التیام یافتهاند؛
زخمهایم بسیار گسترده و عمیق
|
|
|
|
|
به روزی که هجرش کند خشک نای
کزان دوریاش مرگ خواهی به جای
به صحرا رو ای یار پاکیزه روی
برون شکو
|
|
|
|
|
مینویسم برای فرداها کشورم مردم نجیبی داشت
|
|
|
|
|
تو را می بینم و نیستی کنارم
|
|
|
|
|
رفتم چهارشنبه بازار ، خودم دنبال سبزی و گوجه ، سایه ام اما افتاده روی کتاب های شعر . منم بهم برخورد
|
|
|
|
|
فکرنمیکردم یه روزی بیفتیم ،
به دست دژخیم
|
|
|
|
|
عاقبت از عشق تو مجنون صحرا می شوم
میکشم دست ازخودم همچون زلیخامیشوم
|
|
|
|
|
می پرسی چرا همیشه غمگینم؟
|
|
|
|
|
کاش میشد تا تو را همچون کتابی در بغل
یاکه چون انگشتری در دست خویش
|
|
|
|
|
به نام عشق می زد تیغ بر من
|
|
|
|
|
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: هر کس مرا با دورى راه زیارت کند و از راه دور به زیارت من آید در روز قیا
|
|
|
|
|
اهل تمنا شده ام جمله نیاز و خواهشم
دیده به وقتدیدنت باز خمار روی توست
شعر تویی شرر تویی جمله جان
|
|
|
|
|
به کجا میبری ام اِی عشق !
دراین کهکشان که ،
جایی را بلد نیستم
|
|
|
|
|
نقطهء ایهام را از من ربود
|
|
|
|
|
می نویسم برای یادگاری
تا بماند در دلم به ماندگاری
|
|
|
|
|
چو سلطان بود غافل لات نادان
|
|
|
|
|
عشق یعنی خنده های ناب تو
دیدن و بوسیدن سیراب تو
|
|
|
|
|
ببخشید متن شعر رو جای توضیحات شعر عوضی داده بودم
|
|
|
|
|
سپاست من بگویم ای معلم
تویی داناترین دانای عالم
|
|
|
|
|
نشان را از چه پرسی ای رفیقم؟!
تو خود را بین جواهر در عقیقم
من از دردت سخن گویم زیادی
غلیظی در دَ
|
|
|
|
|
ای دل از که بیزاری بازخم که میسازی
با یاد که دم سازی تو کودک دل بازی
|
|
|
|
|
امیدوارم
صبح فردا
ساحل را صید کنم
|
|
|
|
|
حاجی !
چرا نیمه برهنه شده به کافه دخترت ؟
|
|
|
|
|
زخمی است دلم مرح آن نیست به جز شعر
|
|
|
|
|
موجِ مَواج خروشان تنت
مست دیدار منم من که دلم
|
|
|
|
|
چون نبودی من به خود گفتم بمیر
عشق پایان بود تنها در مسیر
|
|
|
|
|
پِدَرَم گُفت که خورشید و ...
|
|
|
|
|
تیتر
اول روزنامه ها شده ام!!
وقتی با چمدان بسته ی
خاطراتم...
در جاده ی بی
انتهای
خیالت... می ر
|
|
|
|
|
سلام ای جان پس ای مهربانتر از مهر
سلطان جان حضرتپدر
|
|
|
مجموع ۲۸۸۴۸ پست فعال در ۳۶۱ صفحه |