جمعه ۳۱ فروردين
اشعار دفتر شعرِ شاعر
|
|
امسال ،
سال نهنگ است
همه آبها آماده ،
داخل هَوَنگ است
|
|
|
|
|
شراب خواب هم آخر به داد من نرسید
|
|
|
|
|
الستی عهد و پیمان از پدر بود
|
|
|
|
|
عمر گرانمایه ما چه زود دیر میشود
جوانی میگذرد و آدمی پیر میشود
فرقی ندارد شاه باشی یا گدا
وقتش که
|
|
|
|
|
تو نیستی و
ماتم سراییست دنیا ...
|
|
|
|
|
همه زندگیم را ازدست داده ام
ازچه می ترسانی ام ؟
|
|
|
|
|
بهاری بود در فصل زمستان، نگارم چون گلی اندر نیستان
|
|
|
|
|
تو زندونت گرفتارم
به رفتن تو محکومم
به جرمی که نکردمُ
گناهی که نمی دونم.
|
|
|
|
|
نگاه تو ست
یا
ادامه ی آفتاب
که
از آینه می ریزد
|
|
|
|
|
از توبه های هرشبه خستهام
از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام
|
|
|
|
|
شبی در بسترم آرام؛ در فکرت فرو رفتم
|
|
|
|
|
خیلی سال و ماه گذشته
دل تو رو نبرده از یاد
قصه ی تو جور دیگس
آه از عشق اول ای داد
|
|
|
|
|
باز زمستون بازم بارون و برفش
یادش بخیر میگفت مَرده و حرفش
|
|
|
|
|
رو خودم کار می کنم قوی بشم
اسمتو زیر لبم ذکر نکنم
با خودم عهد می کنم از شنبه صبح
پا شدم دیگه بهت
|
|
|
|
|
باز داره میرسه لحظه ی خوب دیدار
بیا با هر قدمت فاصله ها رو بردار
|
|
|
|
|
سیگار شاکی بود سوزاندی سرش را
|
|
|
|
|
ببر زخم خورده ، انتقام را هَوار میزند
|
|
|
|
|
دستم بگیر ای روح بیکران
یادم بکن تو ای یار مهربان
ترسم ز رنج دوریت ز خویش
نزدیکتر شو و گرما بده ب
|
|
|
|
|
آسوده بخواب ای پسر زال ایل
|
|
|
|
|
ازفردوسی گذشتم و، رفتم بسوی حافظ
|
|
|
|
|
ای بی تو دل تنگم شبگرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم در یورش باران ها
|
|
|
|
|
حالِ بس خوشی ست ،
به میانه ی ،
نغمه ی تار و نِی
|
|
|
|
|
یکی می¬رود کلمه بیاورد
کسی که جمله ها را خوب تلفظ نمی¬کند
کسی شبیه لبخندِ معاصر که
درمیدانِ عصر
|
|
|
|
|
غم داشت نقاب شادمانی زده بود
پیری که خودش را به جوانی زده بود
|
|
|
|
|
گوشت به دهان شیخ بد کیش مده
|
|
|
|
|
کفایت کان دُر نابم پدر بود
|
|
|
|
|
ماجرایم را که گفتم ،
لک لک بازهم ، حاجی شد
|
|
|
|
|
مرا دیرینه زخمی میدهد آزار
نه از نوعی که بر روی تنی آزرده و مجروح،
نه از جنسی که برهم میزند آسایش
|
|
|
|
|
تو اسمت رمز آرامش
یه جوری سینهام خامِش
که قصدت جونمم باشه
بازم باشم توی اون دامش
|
|
|
|
|
از جام تهی حاصل، مستی نشود جانا
|
|
|
|
|
فکرمکن که سربه تن زیادی کرده ،
هرکه درمقابل جُور،
خود را کامل ،
بی انقیاد کرده
|
|
|
|
|
درودی بیش بر یار دل افروز
که از یاری وی هر شب شده روز
سلامی بر تو ای هور پر ازنور
که
|
|
|
|
|
وای بحال من دیوانه اگر دیر شود
قصه عشق اگر با دگری پیر شود
|
|
|
|
|
نمیخواهم که امشب را سحر باشد
|
|
|
|
|
شکسته ام...
اما دوا نمی کنم!
|
|
|
|
|
یه بشکن ، یه خنده ، یه بلرزون ،
همه ش رفکسی ازحالی باحاله
|
|
|
|
|
گر هدیه بود بغیر مردم ندهید
|
|
|
|
|
از لحضهی اول که نگاهم کردی
به دکمهی پیراهنت آویزانم
|
|
|
|
|
ماه جانم به چه می اندیشی؟
|
|
|
|
|
صد پنجره آغوشم و از تو خبری نیست
صد چشم تماشا شدم از تو اثری نیست
|
|
|
|
|
هر آنچه دیدم تو بود
هر چه شنیدم تو بود
|
|
|
|
|
چهار دهه دهان کژی های
بدسگالان به نیکخواهی مردم
|
|
|
|
|
ما حاصلِ دوتا غزلِ نصفه کاره ایم
|
|
|
|
|
ای قلعه افلاک دیار خرم آباد
در سایه ی سنگین نگاهت اثرم نیست
|
|
|
|
|
هر که از در میرسد فردا رهایم میکند
مشکلی در دل ندارم چون خدایم میکند
|
|
|
|
|
شعر عید سعید فطر تقدیم به کودکان و نوجوانان عزیز ...
|
|
|
|
|
به معراج رفته با ماتم پدر بود
|
|
|
|
|
زندگیم شکلی به خود گرفته بود ، اما ،
مثلِ یخی درمیان گرما ،
وارفتم و بی شکل شد بازهم
|
|
|
|
|
عشق تو،
حالتِ خوبی بود ،
که من را دریافت
|
|
|
|
|
موج بی جوش و خروش کنج این ساحل منم
آهوی دشت جوانی های بی حاصل منم
گرچه هرکس را که میبینی به دنبا
|
|
|
|
|
یار در پرده نشـین خوش ز دلم پرده دری
می کنی شام و سحر بر دل من جـلوه گری
|
|
|
|
|
اضمحلال در زیستن و کوششی منفک!
|
|
|
|
|
وقتی رفت تو چشماش حسی نبود
اصلا انگار ادم سابق نبود
|
|
|
|
|
یکریز، بدنبالشان میگردم ،
" هم مستی و هم ساقی "
|
|
|
|
|
ایران من تو بودی و ایران من تویی
|
|
|
|
|
یه کاری بکن واسه من سردمه
یه کاری بکن واسه من یخ زدم
|
|
|
|
|
دیدم امشب که کسی در ته میخانهٔ عشق
میسراید غزلی از ستم خانهٔ عشق
|
|
|
|
|
جز او کسی پای نخواهد گذاشت...
|
|
|
|
|
خوشبو چو گل باغ بهاری هستی
|
|
|
مجموع ۲۶۹۰۶ پست فعال در ۳۳۷ صفحه |