جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
ما رگباری از خوشی و رنج بودیم
|
|
|
|
|
معشوق چو نقاب ز روی گیرد،
ایمان همه زاهد و عابد به نماز جمله بگیرد.
|
|
|
|
|
نمیدونم چرا اینجوری شده
سرعشق چی اومده
چرا همش پولی شده
|
|
|
|
|
هـدايــت گريــهاي حــق را نگـــر
هدايـــت كنـــد آدم از يـــكديـــگر
|
|
|
|
|
زنجیر به پایت نبند
تو پیش تر ها
همسفر او شده بودی...!!
|
|
|
|
|
فاصله ی بینِ شلیک و،
رسیدنِ گلوله
فقط یک ثانیه بود
|
|
|
|
|
از تو میگویم
از تو که گرم نگاهم میکنی
از من میگویم
از من که خواستنت را فریاد میزنم
|
|
|
|
|
من ندانم که خداوند می و میکده کیست
غیر این جمله نگویم که خداوند یکیست
|
|
|
|
|
مادرم
تو بخت وافبال منی
پس بمان باقی
تا ابد همراهمان
|
|
|
|
|
گشوده ای به باغ دل دری زچشم سبز خود
|
|
|
|
|
یک غر یبی در میان آشنا یان مانده ام
با دلی آشفته و بیمار و بی جان مانده ام
درد و داغی دارم از بیگ
|
|
|
|
|
دردکمی نبود که من عاشقت شدم
وقتی تمام وسعت این سینه آه بود
|
|
|
|
|
دل بردی و چون شرح شود راز نهانی
دل را تو سزاوار نِه ای، ساحت جانی
با مثنوی و شعر و الفبا نتوان گ
|
|
|
|
|
کمی ترانه بیاور شبیه چشمانت
|
|
|
|
|
برگرد که ویران شدهام در تب عشق
|
|
|
|
|
دنیایی جا می شود در انحنای عینکت
نازنین عینکی! دنیا فدای عینکت
|
|
|
|
|
و اگر از آسمان دو جهان گهر ببارد
به خدا نمی دهم ملک طلا به گوشواره
|
|
|
|
|
دەبێ ئهویندار ببین وُ
ئهویناداریش بمێنین...
|
|
|
|
|
لکنتیست بر زبانم
که به وقت دیدار
یورتمه میرود در دهانم!
|
|
|
|
|
پشت پلکت ماه دارم گیله دختر جان
|
|
|
|
|
دیگر نخورم گولِ تو ای زاهِدِ دِیر
من کُنجِ کِنِشتَم تو ولی جاهِدِ دِیر
سالی دو سه بار از سَرِ مَست
|
|
|
|
|
روزها در شهر و شب ها در...
|
|
|
|
|
🎃مترسک های پوشالی (آدمک)🎃
|
|
|
|
|
گرچه اکنون بخت ایا میست ز نزد ما جداست
|
|
|
|
|
گاهی نوشته ای هستیم ،
که دوست داریم طلاکوب شویم ،
به دیوارِ خاطره ها
|
|
|
|
|
عجب،سرد است و بی روحه
تن شهر
شبیه شهر شب
غرق سیاهی
|
|
|
|
|
راه خدا پرسـتــي ،فقر است و تنگ دستـــي
در راه خود نمايي، نـتوان خــدا پرستـــي
اي
|
|
|
|
|
لب تو
جام شراب
طعم گس
همچو شراب
|
|
|
|
|
در دوران سربازی، سرهنگ مسوول پادگان، در عبارتی فلسفی اعلان کرد: حضور در صبحگاه «الزامی» است
|
|
|
|
|
در این باغ تهی از پچ پچ باد
که خنده های شبنم رفته از یاد
دلم می خواهدش تاری نوازم
|
|
|
|
|
ببین بی تو چه دلتنگم
• دارم با گریه میجنگم
• بیا پیشم بگو هستی
• واسه دنیای بی رنگم....
• کنار
|
|
|
|
|
شب همه شب
ناله و افغان برآرم
چنانکه تا سحر لب به هم نگذارم
از لحن کلامم پیداست
خونین جگرم ،
ا
|
|
|
|
|
سجاده را به سمتت،قبله نما کردم
|
|
|
|
|
می پرستان که ساقی به زر فروختن
مستان آغوش یاران، به سرفروختن
|
|
|
|
|
یاد خواهی گرفت کم کم که ره هموار نیست
عشق دردی ممتدست، چون تکیه بر دیوار نیست
یاد خواهی گرفت کم کم
|
|
|
|
|
تصویر شام آخرم این بود...نقش غریبه در برم زایید
|
|
|
|
|
زندگی وقتی شروع میشه که ترسامون تموم بشه
|
|
|
|
|
عاشق چو گل مریم و رزش بدست بو نکشد معشوق او که اخر یکیست
ادمی چه شراب چه شر
|
|
|
|
|
بوی تلخی ز اطرف جهان میشنوم
|
|
|
|
|
ازجوانیتابهپیریشعرمیگویمولی
هیچکسدردمراازشعرهایمحسنکن
|
|
|
|
|
خیالِ خام
در خیالِ خامِ خود
با نگاهی خیره بر سقفِ اتاق
------ غرقِ رویا میشوم:
ساعت شش؛
کافه
|
|
|
|
|
ای که درمان داده ای بر دردمندان چمن
رخصتی فرما که برگردم به بالین شما
|
|
|
|
|
دوستان بوته شمشاد خریدند ولی من به یک شاخه گل یاس کفایت کردم
🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️🤍💐💐💐💐
|
|
|
|
|
من کتاب خاطراتم نیست بیش از یک ورق
|
|
|
|
|
در اسمان بی ستاره ی عبور عمر
غروب می کند تمام کودکی من
|
|
|
|
|
وقتی او را دوباره دیدم ،
سکوت میکنم
|
|
|
|
|
بـُوَد ديــن حـق ،بــــهتر از انگبـيـــن
چـه شيـرين و باشـد بــر اين مـسلـمـيـ
|
|
|
|
|
کویر بیبارون
ستارهای خاموش
روزهای بیخورشید
شبهای بیمهتاب
ابرهای بیبارش
چون تختهای ساکت
|
|
|
|
|
پیشِ تو ماهِ آسمان زنده به گور می شود...
|
|
|
|
|
دانستم خرج کردن اوقات برنادانان خطا بود
به زیرچکمه. ی نا مردمان لهه کشتن هم جفا. بود
|
|
|
|
|
به گل های قالی که می رسم
صلوات می فرستم...
|
|
|
|
|
نگاهت کردم و جونم
پراز گرمای عشقت شد
چشای مست و مجنونم
بازم محو دو چشمت شد
|
|
|
|
|
خانه ی دلش کلید ندارد
چاره ای جز بالا رفتن از
دیوارش را ندارم...
|
|
|
|
|
پیشِ رِندی هم چو من، از عالمِ بالا مَگو
از بهشت و حور و عین با چون منی شیدا مَگو
|
|
|
|
|
خوێندنی شێعر له
دایکم فێر بووم
|
|
|
|
|
--دستهی تبر،
یا،،،
-- کاغذ کتاب؟!
...
انتخاب؛
با درخت نیست!
|
|
|
|
|
در این گذارِ گمشده
در این راهِ پر غبار
در این کویرِ خسته و زخمی
ز تیغ و خار
|
|
|
|
|
سـرنوشت ؛ آغـاز تلـخ گـریههاست
در نـهـایـت اشـکریـزان مـیرویـم
فاجعـه آنجاست نمنم بعـد مـرگ
|
|
|
|
|
مجنون چه شده تورا شدی دور از من
|
|
|
|
|
بیگانه می کُشد به گلویم ترانه را
می خوانم از رخش عطش تازیانه را
|
|
|
|
|
بخشدم روزی حلال از برکت مهرش یقین
مقصد افکار تشنه چون به رازق میرسد
|
|
|
|
|
آدمی دارای قابی در تمام حشر خویش
حصر تصویرش کنار زندگی دهر خویش
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۸ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |