جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
باید بچینی لحظه ها را خشت خشت
|
|
|
|
|
من و تنهایی و تصویر تماشایی تو
|
|
|
|
|
به دریای پُر ازعشقت بی شک ،
منم غرق
خوف ام ز تو آنقدر زیادست ،
که با هر رعدِ امرت ،
ازمن میپرد
|
|
|
|
|
دستهایم از من حساب نمی برند
تا می بینمش
در آغوش می کشند
او را...!
|
|
|
|
|
تک بیت ..عارفانه
باید که بشکنیم ما جام می بلارا
تادلبران بدانند احوال عشق ما را
محمد_
|
|
|
|
|
زندگی گفتند آسان است چه میدانستیم !
دارِ مکافات انسان است چه میدانستیم!
|
|
|
|
|
صدام کن که برگردم از قلبِ قهر
|
|
|
|
|
در غم عشق تو با آنکه بسی دلشادم
همه شب با دل غمناک به جان میآیم
تا دلم بود ، برفت از نظرم صورت
|
|
|
|
|
خوش خطی با دل ما دل گرانی می کند
هر سر زلفش چو ابر عطر پرانی می کند
.حلقه
|
|
|
|
|
بر قدمگاه فدایی های راه سرخ عشق
باز شد آغوش امن و بی ریای اصفهان
|
|
|
|
|
از اول راه بی حضور افتادیم
از محفل حاضران به دور
|
|
|
|
|
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم....
|
|
|
|
|
مرغک سر به هوا بر ره آسمان پرید
به تمنای وصال از بر عاشقان پرید
|
|
|
|
|
بــس گـفـتـۀ بـد گـفـتـه شـده دربــارم :
" زین پس خودم را به خودم بـسپارم "
|
|
|
|
|
آدم غریب قصه ام
میشه دست بر دارید از من
میشه راهیم کنی تو باد
گم بشم تو تب سنگین ،توی درد بیکس
|
|
|
|
|
دخترم با خنده ات بابا جوانی می کند
|
|
|
|
|
باران، روزی که تمام میشود
به خاطر آن، که هیچ کس نمیتواند درکش کند
هیچ کس نمیتواند درک کند
چه ا
|
|
|
|
|
بود با ملا یکی راهب رفیق
از برای یکدگر یاری شفیق
|
|
|
|
|
ای کاش که عاشق شود انسان ریاکار
در محفل عشاق ، دگر جای ریا نیست
از عاقبت خوشهء گندم نفهمید
|
|
|
|
|
یک سبد آرامش از قلبِ خدا دارد ببین
|
|
|
|
|
این همه چرخیدن اندر دور دوران کافی است...
|
|
|
|
|
گرچه پیرم ناز نازان، کیمیا آورده ای
|
|
|
|
|
من اگرچه خاطی و عاصیم/ تو گذر ز خبط من ای خدا
|
|
|
|
|
📌تصنیف
م.مدهوش✨
🎤دکلمه: بانو هستی احمدی💫
|
|
|
|
|
دیریست که یاران همه رفتند
لکسوس سواران همه رفتند
|
|
|
|
|
رایینا ، راه میباید سپرد
صد هزاران سال میباید شمرد
رایینا،گر تو خواهی تا شوی منزل گزین
گا
|
|
|
|
|
خندق به خندق
جبههی دل را باختم
|
|
|
|
|
سکوتِ مرگ اجباری نموده زار خاکستر
|
|
|
|
|
هاپولی شده اینهمه گنجِ مردمی
|
|
|
|
|
در هوایت از حقیقت تا مَجاز افتاده ام
بعد از عمری پادشاهی در نیاز افتاده ام
|
|
|
|
|
حوالی چشمهایت مرا هم ببین
بیا و دمی در کنارم بشین
|
|
|
|
|
لبخندتو
تسکین دردمن را
دارورو میخوام چه کنم...
لبخندتو دوای درد بی درمان من است
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
|
|
|
|
|
عشق را معنا مکن دیوانه می بینم تو را
|
|
|
|
|
خدا بخشنده و بس مهربان است
که مادر نام زیبای جهان است
|
|
|
|
|
رهزن مباش و قافلهها بگذار
این چند روز خسته کمی سرکن
چشم طمع به مال کسی نفکن
جانی نگیر و چشم کسی
|
|
|
|
|
می برد سرمایه هامان بی امان ، گرگ اجل/
ما خرامانیم و تیزست و دوان ، گرگ اجل
/می رسد هر روز ا
|
|
|
|
|
در من
جمعیتی معترض ایستاده
|
|
|
|
|
عمریست به دنبال تو سر گردانم
مانند گدازه ها پر از عصیانم
هرچند که رفته ای ولی باور کن
تا
|
|
|
|
|
سرزمین عشق اینک رهسپارت می شوم
رهنورد راه های مرگبارت می شوم
|
|
|
|
|
بانوی ایرانی
آینه ای ست ایزد نشان!
|
|
|
|
|
به جنگ که می رفتم ، زنم به بدرقه ام آمد از جنگ که برگشتم ، زنم مرده بود
|
|
|
|
|
طعم جانم ز آب او ايمان گرفت
در طريقت نام او ريحان گرفت
|
|
|
|
|
چو مه ظهور مکن در دل فلک زانکه
ستاره ها همه شب در کمین روی تو اند
|
|
|
|
|
در گوشه ای از اتاق ناگهان با خیال همراه شدم.
باد و باران و برف و تاریکی شب.
|
|
|
|
|
عنوان: فرشته ی سعادت (شعر به مناسب تبریک روز معلّم هست.)
|
|
|
|
|
دیدنِ خاکسترِ یک کارگر پیگرد دارد
|
|
|
|
|
درمیانِ رقصِ شاخه های ،
ز باد مسحور
|
|
|
|
|
در کوچه باغِ عاشقی سر می برند از یاس ها
|
|
|
|
|
هنوز بوقلمون ها
در تدارک مبالغه ی خطایِ باصره اند
|
|
|
|
|
فصل پاییزی شبهای بلند
برخیز و چشم بگشا
مرثیهام را بشنو
راه خوانده است مرا
فردا خواسته است مرا
|
|
|
|
|
عشق دنیای مرا در هم ریخت
و تو را کنج دل من آویخت
سالیانیست که در این دلمی
تو همون موج لب ساحلمی
|
|
|
|
|
خوشا بحال کلاغان قیل و قال پرست
|
|
|
|
|
منم آن قایقِ تنهایِ سرگردانِ ،دریا که
نبردم لذت آغوش لنگرهای عاشق را...
|
|
|
|
|
دستان پدر پر میشود از خالی خالی
|
|
|
|
|
یک سحر اندیشه کن عمر تباه رفته را
|
|
|
|
|
ای صَنَم یادِ تو امشب عشق بازی میکند
|
|
|
|
|
وقتی تو را دیدم دلم دیوانهتر شد
|
|
|
|
|
خوب من...
محبوب من...
تو را مثل وطن من دوست دارم.
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۶ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |