يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
عمق چشمان من همچو گرداب...
|
|
|
|
|
در استقبال از غزل زیبای جناب عزیزیان
|
|
|
|
|
ما ، یکعمره که مِی خوردیم
خیلی شیک ، گیلاس گیلاس
آبِ انگور را با نِی خوردیم
|
|
|
|
|
قصد چاپ این اثر رو در قالب یک کتابچه دارم. تجربه اولم هستش لطفا برای مراحل چاپ راهنمایی فرمایید.ممنو
|
|
|
|
|
حتی دعا دیگر بر این خشکی بیهوده است
در آسمانی که دگر باران نخواهد دید....
|
|
|
|
|
تا بارگاه پلکت ، فوّاره ی فغانم
|
|
|
|
|
باز یلدا شد
شبی تاریک و طولانی
هویدا شد
یلدا آمد که بگوید
عمر کوتاه است
پایان شب سیه
سپید است
|
|
|
|
|
الهه ناز ، حسرت
بنان ، حسرت
آواز تو ، حسرت
|
|
|
|
|
خوشه چین از چشم تو، من مانده ام از دست تو
هر جا روی آنجا روم، من سایه ای از دست تو
|
|
|
|
|
عجایب به معجزات
نفس برید در سایه بی خدایی
در کمال قفلت
در کینه ی ریا
غو طه ور دریا
|
|
|
|
|
منم در سکوتم که فریادهاست
فقط ذات یکتا بگوید چه هاست
|
|
|
|
|
که بدون تو نگاهی
که به این جهان ندارم
|
|
|
|
|
موش تو گنجه
ننه اکبری با جوش گف :
اکبری پس باباد کوش
رفتِس تو گنجه چَن موش
|
|
|
|
|
گر منت دردی گرفت استاد کارش باش خودت
|
|
|
|
|
من شدم صیاد گیسوی رخ مهتاب تو
این هماز لعل لبت در مستی و جادوی توست
|
|
|
|
|
کسی ته دیگ احساسم را مستحق محبت نمی دانست!
|
|
|
|
|
آیا شده که حال دلت خوب نباشد
از تنگدلی وضع تو مطلوب نباشد
|
|
|
|
|
قهوهی ترش من از بُغض تو شیرینتر است
شعرهایم همه غمگین و غمانگیزتر است
نوشدارویی و سهراب ندارد
|
|
|
|
|
هردم مرا چشم امید باشد به غفرانت خدا
|
|
|
|
|
نیمه شب بازچرایادتوافتادم من
خنجر ظلم تودرسینه منجامانده
|
|
|
|
|
تلخ کامیست
که به جز
به شکر
نبرده باشی کامی .
|
|
|
|
|
تو را.....
ای غزل مهر شده بر پیشانی تقویم
فراتر از افق های گذران عمر دوست دارم
|
|
|
|
|
سالهاست که به عشق تو دلداده ام
|
|
|
|
|
نهاده بر طناب ها حکومت تو دارها
|
|
|
|
|
گویَمَش قولت برفت از یادها
گویَدَم یادم فقط تهمینه است
گویَمَش تهمینه را با من چه راز
گویَد
|
|
|
|
|
خط پیشانی. طالع، مهره ماربه کید
|
|
|
|
|
جسد در انتهای جاده از ویرانه میخواند
|
|
|
|
|
کس نیست در این غمکده پیگیر دل ما
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش❤️🔥
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🕊️
|
|
|
|
|
باز باران با طراوت و صدایش ،
رخنه کرد در دلِ سازم
|
|
|
|
|
تنت شاد باد ای رفیق شفیق!
|
|
|
|
|
من از این تاک ها مِی، می فشانم
|
|
|
|
|
بجویم عشقو در قلبت اگر بازم شوی انکار
بگویم ای خدای عشق تویی والاترین اسرار
|
|
|
|
|
میزون نیست حالِ تو درک میکنم
من عاشقانه
خودم را درانبوه مشکلات ِتو غرق میکنم
ای مهربان بیا
|
|
|
|
|
سروده" رویای بارانی "
شعری بر مبنای عشق و جویندگان محبتی که عاشق معشوق خویش را با نیازهایش آشنا ساز
|
|
|
|
|
هنوز هم می توانم
از تو بگویم
خندیدنت خودش
دنیا دنیا حرف دارد برای گفتن...!
|
|
|
|
|
ای کاش میشد ناز کشید آن نگاه ناز را
|
|
|
|
|
دست نیافتنی بودی
برای خود و اینگونه
بازیگری رونق یافت
|
|
|
|
|
پیغمبری از مشرق جانم فوران کرد
|
|
|
|
|
گاه عاشق در مسیرش ترک عادت میکند
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
ای که به هر نگاهت رازی نهفته داری
بغض نهفتهی من، عشقِ به سینه جاری
|
|
|
|
|
..........فنجان اگر از عشق تو لب پر شده باشد..........
|
|
|
|
|
ای مهربان ترین غزل عاشقانه
|
|
|
|
|
هر تکه از کابوس خیالم که میشکست
|
|
|
|
|
بر دستمان کشته های از جنگ بود
در ذهنمان روضه های تکراری
بوی کافور مرده های همسایه
با اشاره ی ماد
|
|
|
|
|
ظرف چینی که شکست
مادر از خواب پرید
پسرک هیچ نگفت
خواهرش جیغ کشید
|
|
|
|
|
تحمــــــــل کــــن دلا آری بگـــــاری چند.................................مگیر از دهر خود باری سوار
|
|
|
|
|
دلم نمی رود غیر از سوی غیر
|
|
|
|
|
دل را به تو از روز ازل یکسره دادم...
|
|
|
|
|
ویکباره
چشمهایت خاموش شد
ماه خود را
درنگاهت حلقآویز کرد
وپرنگرفت
پرنده ای دیگر
درآبی پیراهن
|
|
|
|
|
همسفر با سهراب
گل باغچه قایق من
ریشه در بیکران ها دارد
عطر گیسویش هم
نم باران، لب رود ،جریان
|
|
|
|
|
بیشتر اوقات در خود اسیر هستیم و باید برای ازادی بسیاری از تابوهای خودساخته رو بشکنیم.
|
|
|
|
|
نظر به صورت زیبـا چو بر گلستان کن /
طلب ز دیـده ی مسـتان این شبستان کن
|
|
|
|
|
پروانه را در پیله ای ، محصور می خواهی چرا ؟
باشد حیا در ذات او ، مستور می خواهی چرا ؟
|
|
|
|
|
به یادِ موج دریا اشک بر رودِ روان تسلیم
|
|
|
|
|
آفتاب را می شناسم
مُدام
برایم ژست می گیرد
|
|
|
|
|
روی دوشت نعش صدها عاشق دل مرده است
در میان جنگل مویت چه پنهان کرده ای!
حسین_وصال_پور
|
|
|
|
|
گاهی به دروغ اظهار می کنیم
همدیگر را دوست داریم
واین پایان آزادی نیست
|
|
|
|
|
ای دلهره های بی درک من !
ای افسوس های بی مرز من !
در قدمگاه حسرت سوختی...
|
|
|
|
|
صحبت شبهای بیخوابی
شوریده سخن گفتن
چه خوش است با تو
دل به دریا زدن و زار گریستن
چشم بر بستن و
|
|
|
|
|
از تمام خاطرات تو
نقش اناری ست در نگاهم
که ترک خورد....!
|
|
|
|
|
بارالها کفر اما آنچه اشرف بود نی مال من است
|
|
|
|
|
تار تنیدی به سکوت ،
خیره به شب شدی چرا
|
|
|
|
|
خنجرنامردیتعمریستدرقلبمناست
زجر دارم می کشم پسکیتمامش میکنی
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۰۲ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |