جمعه ۱۰ فروردين
|
|
ساکتم در جمع و در خلوت نه
|
|
|
|
|
عطرِ عشقش
عقل و هوشم را بُرد
محوِ اندام ظریف اش بودم
پلک من سنگین شد
ناگهان خوابم بُرد
تاولم تر
|
|
|
|
|
مرا درگیر چشمان سیه کردی
مهیا باش
|
|
|
|
|
بازیچه
تا ابد آیا در این زنجیر می مانیم ما
با چنین زولانه ی درگیر می مانیم ما
شاهکار خلقت و ا
|
|
|
|
|
-توهم امید
بعضی وقت ها آنقدر غرق خوبی های تو می شوم
که در عالم مستانه خود برایت رویای آرزو ها را م
|
|
|
|
|
...........................
|
|
|
|
|
خاص خواسان بهرام بی په ی
هی هی سردار ایل ارکوازی هه ی
مصافِ سَه ر الماسِه ی نِه ی
هی هی سردار
|
|
|
|
|
نگری هست در این عالمِ بی منطق ما
عالمی هست ندیدیم به سر ،منزلِ ما
|
|
|
|
|
بوی یاس،بوی بهارنارنج،گل های آبشار نارنجی و شیپوری عجیب حال دلم را خوب میکند مرا می برد به دور دست
|
|
|
|
|
درِ ایــن میکـــده چنــد روزِ دگـــر بستــــه شود
مانَـــد افسوس که بی جامِ شراب بـرگـردیم
تـــا ک
|
|
|
|
|
زپرتی* شده بود همه افکارش ،
وقتی آمد ز پارتی
|
|
|
|
|
بی قرار است ماه
بیچاره غرق شده است
در دل برکه
|
|
|
|
|
وقتی تقوا
لای ابرها جستجو می کرد،
سواد
از پشت کوه رسید
|
|
|
|
|
تا چند پریدن چو کبوتر لب هر بام...
بیهوده نگرد عشق در آغوش کسی نیست
|
|
|
|
|
تو اتفاق افتادی
و این، از حجم تنهاییام
پیدا بود...
|
|
|
|
|
شبی با ماهِ چشمت آسمانم را بسازی کاش
|
|
|
|
|
باد در علفزار می وزد ، و درختان بید را به رقص در می آورد
ماه می تابد ، چه شب روشنی
|
|
|
|
|
دخترک چشم سبز مو طلائی ، خنده رو ،
نامش کاپی ، از اهالی رومانی !
|
|
|
|
|
مهره مار جذاب نیست
خرمهره جذاب نیست
روح سرگردان آزاد جذاب نیست
غول چراغ جادو جذاب نیست
کوچ
|
|
|
|
|
شوق دیدار تورا باز ندارم دیگر
آن سراسر تپش از شوق ندارم دیگر
|
|
|
|
|
دردآشنای عشقت درمان نمی پذیرد
چیزی به جز غمت از دوران نمی پذیرد
|
|
|
|
|
شـمـشـیــر زبـانــم ؛ لــبــۀ تــیـز دارد ..
خواهی نَـبُـرَد بـکش کـنار ، رُک هستـم
|
|
|
|
|
عاقبت معتاد شوی از خوبـی ها دور میش وی
چون با چشم خود بدیدی زیر پل ها خفته اند
ای برادر دست بکش از
|
|
|
|
|
شاعری بغض غزل را آسمانی می کند
با ترنمهای باران شعر خوانی می کند
تک گل نرگس تبسم می کود در شعر من
|
|
|
|
|
زندگی در لحظه باشد این بدان
قبل آن بگذشته بعدش هم نمی باشد عیان
کل دنیامان اسیر لح
|
|
|
|
|
🚩برای کاغذ رنگی های کوچکم 🚩
|
|
|
|
|
من به عسقت شده ام با دل دیوانه سهیم
|
|
|
|
|
تو را من بی بهانه, عاشقانه دوستت دارم
تو را امروز و فردا نه
تو را من جاودانه دوستت دارم
تو را م
|
|
|
|
|
🍂 دستامو رها که کردی
زندگی منو رها کرد
|
|
|
|
|
آیـــد آنــــروزی شرف سر در گـــریبـان می شود
خصلتِ گــرگ در میــــانِ نسلِ انسان می شود
مــی شود
|
|
|
|
|
یک فنجان چای میخواهم
آن هم از نوع قند پهلو
من باشم وتو
عطر بهارنارنج
عجب مست میکند
میدانی؟؟
آر
|
|
|
|
|
وقتی یادِ توست در سَر
بی خیالِ گُل و ریحان
|
|
|
|
|
تا دیدمت رو قلبم اسم تو رو نوشتم
بزار اینو بگم بت از ته دل عاشق هستم
این روزا این عشقت بد کاری
|
|
|
|
|
شاعری هیزمی از فصل زمستان بشکست
آمدش فصل بهار و غم پنهان بشکست
|
|
|
|
|
و حاصل ما این بود از عاشق هم بودن
بگذشتی و بگذشتم ،تواز من و من ازجان
|
|
|
|
|
بازی قایم باشک را دوست ندارم
چشمانم را بستم
یک
دو
سه
رفت و بر نگشت...!
|
|
|
|
|
زدیم سنگ علی را به سینه زیرا که.............
|
|
|
|
|
دنیا به سکوت..584
دنیا
به سکوت گرفتار
به خواب رفته ساحلی است
که دریایش مرداب است
بی هیچ موج
|
|
|
|
|
من بی توکل نیستم
اماتوکل تابه کِی
گردن به تیغ آرم ولی
لب ترکنم برجامِ مِی
|
|
|
|
|
شب قبل از رویایت ،مرا شکنجه مزن
|
|
|
|
|
گم شده ایم
باید دوباره مرور کنم
به کوچه بر می گردم
آسمان آبی و پرندگانش
سگی که هنوز بو می کشد
|
|
|
|
|
روزگار از چرخِشَت دارم هزاران جا گله
|
|
|
|
|
دلبری حیله ی آهوی به دام افتاده ست
من که دیگر بلدم جان دلم ناز نکن
همه دیدند سرت جان و دل از بر
|
|
|
|
|
بیا امشب قصد سفر کن
زخانه برخیز ومیل خطر کن
اورارهاکن مرا تودریاب
ای کیمیای زیباوکمیاب
|
|
|
|
|
همسفر با تو شدم
هم قطار قصه ها
شب شد و هنگام خواب
من تمام روز را
|
|
|
|
|
پیرمردی زشت و اخمو و کچل
زندگی می کرد او در یک محل
|
|
|
|
|
سقف و طناب زخمی عصیان خودکشی
|
|
|
|
|
وطن
و تن
ساده است
ایمان
نان آجر نمیکند
کجا خانه می سازید
با سیمان آب و پول
|
|
|
|
|
سوره ای خواند به زیبائی ترتیلی که...
|
|
|
|
|
ا لهی که همه دل ها شود شاد اند ر این سال
بکام مردمان شیرین شود هفت سین این سال
|
|
|
|
|
درختان گشته چون چوبی، ذغالی ، چاه جوشان مرد
|
|
|
|
|
در ظلمات ظلم
صدای نور باش!
....
|
|
|
|
|
به کدامین گناه گرفتار شدم که از دست دادن تو تاوانش بود؟؟؟
|
|
|
|
|
قصه ی دل هرکسی
رازیست که به هیچ کس نتوان گفت
سجاده را بگشا وسر بر سجده بگذار
الله اکبر بااین طنین
|
|
|
|
|
بیتابیِ من ازآن ،
موشکِ پرتاب گذشته
|
|
|
|
|
در من دیوی به زنجیر است
که گاهی
دست مییازد به اعماق درونم
درونم تیره میسازد
روشنایی رنگ میبا
|
|
|
|
|
از آن هنگـــام ریـــا آمــــد حیـا رفت
حیا از هـر کجــا رفتــه صفــا رفت
ز نــادانــی چـو کـرده بـ
|
|
|
|
|
عیب نشمار بیخیالی های ما را ز ین سبب
ما نشستیم بی گلایه تا که دنیا بگذرد●
|
|
|
|
|
لبخند هایت نگاه هر تشنه ای را سیر می کند...
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۴ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |