يکشنبه ۹ ارديبهشت
|
|
در گورستان تنهایی
هیچ سنگی بنای تولد را بهانه ی مرگ نخواهد کرد!
یک درخت خشکیده
در انبوه آشف
|
|
|
|
|
کبوتر گفت :
نیّتِ شومِ سنگ زنیِ توست ،
باعثِ پَرزنی ام
|
|
|
|
|
دلم گَزِ تَدمُر می خواهد و فالوده ی صنعاء
|
|
|
|
|
نه میشه موند، نه میشه رفت وقتی کل مرزها متحدن
|
|
|
|
|
چون سایه در تاریکی شب های تنهایی
از زندگی تا رفتنم از یاد راهی نیست...
|
|
|
|
|
خبری خوش ، قدمی مانده به اعدام فقیران
|
|
|
|
|
بجوش در رگم ....
چون شراب کهنه ی عشق
|
|
|
|
|
میگن که این دنیا یجور سرابه/قیمت ارز و سکه یک حبابه
|
|
|
|
|
من
هوای تازه
ماهی گلی درون حوض
رقص پروانه ها
بوی ناب گل محمدی
آی..
همه چی دست به دست هم داد
|
|
|
|
|
تو همان قصه ی ناگفته ی لب های منی
|
|
|
|
|
تاسر زلف تو دردست نسیم افتاده است
|
|
|
|
|
گرشدی یوسف گذر از عشق دنیا می کنی
از بلورین تن زلیخاچشم پوشی می کنی
|
|
|
|
|
در برج عاج نشستن و
مستِ تفالۀ برتری شدن
با بذلِ لقمه ای به فقیران،
مفتخر، به گداپروری شدن
|
|
|
|
|
میوه ممنوعه خوردن درکنارت….
|
|
|
|
|
و صاریغی که این گونه برای ستاره ها....
متیلِ شب را می شست :
|
|
|
|
|
ای زندگی..عارفانه
تومی خواهی مرا نابود سازی
بدان این دل همیشه مست وبرپاست
تو می خواهی مرا تسل
|
|
|
|
|
افسوس و صد افسوس ،
ز این نفْسِ دوگانه سوز و،
این قلبِ پُرسوز
|
|
|
|
|
صدای نالۀ « فریاد » !! گویا درد دارد
|
|
|
|
|
ویران شدم وقت شکوفایی!
....
|
|
|
|
|
📌ترانه
م.مدهوش♥️
🎤دکلمه : بانو هستی احمدی🌿
|
|
|
|
|
دل تا نظرش دید به یک باره کفن شد!
زیرا ز قفس مژدهی پرواز نیامد!
|
|
|
|
|
سلام ای سرداریل شویل پشتکوه
سلام تیر زنیل ،قیام کردیل نوه
دلنیام نیه ن ،آوردگای سوه
ایل ارکوازی
|
|
|
|
|
در بعد بی اندازه ی دریایی تنهایی
از خود به آغوش خودم پناه میبرم ....
|
|
|
|
|
لب به ذکـر و عمــل گناه باشد
دفتـــرم از گنــه سیـاه باشد
تا ریا در عمل چو من دارم
عمــرِ
|
|
|
|
|
سقف آسمان امشب
چه کوتاهه
این همه
این همه ستاره
بر پشت شب سواره
ماه با لبهای خندان
عکسش روی
|
|
|
|
|
تمام هوا را بلعیده بود
و کوهستانی روی سینه ام در برف...
|
|
|
|
|
پوست کلفت شده اند
زندانی های نازک نارنجی ام
دیگر گریه نمی کنند
|
|
|
|
|
جنگیدم برای تو
برای رویای با تو بودن
|
|
|
|
|
جـهـانِ ســازگــر و نــاســازگــاریـسـت ..
یـکی را نـاز بـخـشیـد وان یـکی تـاخـت
|
|
|
|
|
و چه دروغ بزرگی بود عشق..
سوختن پای ساختنی که به ویرانی رسید
و معصیتی که به نام معصومیت به جان خری
|
|
|
|
|
وقت غروب از پیش من آرام جانم می رود
با رفتنش آرامش روح و روانم می رود
|
|
|
|
|
هر کجا دل ز میلعل تو سرمست گذشت
پای کوبان به سر کوی تو خوش بوی تو بود
سر زلف تو پریشان شدم و م
|
|
|
|
|
ای خدایا روز عید است غمگسار من کجــاست؟
آه یا رب مونس و شب های تار من کجــاست؟
سوختــــم از رفتنش
|
|
|
|
|
دقیقا کجایی و کجا ایستاده ای؟
من الان دقیقا در عصری از روزهای اردیبهشت هستم
همان اردیبهشتی که قول
|
|
|
|
|
چه آسان شیوه ی دل کندن از ما را بلد بودی
|
|
|
|
|
بانوغزل بگویم یا شعر نو برایت
|
|
|
|
|
ساقی ام امشب جامت را بالا بگیر
|
|
|
|
|
گذشت و بعد حاشا کرد، ننگی را که من بودم!
جدا کرد از تنش آن پای لَنگی را که من بودم!
|
|
|
|
|
کاش می شد در میان داستان زندگی
قسمت دلتنگی آن ، هیچ بازیگر نداشت
|
|
|
|
|
مثل معلمی از دانش آموز ، پرسید ،
وقتی خورشید پشت پنجره غروب میکند
و تابش ماه بر زمین و
سوسوی ستا
|
|
|
|
|
زل زدیم در امتداد یک شبیه خط عبور
|
|
|
|
|
در مغز فسفریت لغتنامهٔ لاتین
|
|
|
|
|
فقط امر کن !
قلبم را به آتش می کشانم
خودم را درمیانش می نشانم
|
|
|
|
|
اگر روزی
وداع از این جهان گفتم
|
|
|
|
|
سگ از راه رسید
لاشخورها فرار کردند
آهو نجات یافت
|
|
|
|
|
دغدغه بر عیبِ خویش گر داشتم
چشــــم ز عیــبِ دیگــران بـر داشتم
|
|
|
|
|
تتو کرده اند حوای برهنه را
|
|
|
|
|
«موسیقی در سکوت میان نتها است»
|
|
|
|
|
گرمرغ نمی پرد مگو بی بال است
سرتاسرِ زندگی بدین منوال است
آنی که به پول غره میگشت کجاست
انسانیت
|
|
|
|
|
خبر رسید که عالی تبار می آید
|
|
|
|
|
عاشقانه ترین حرف هایم در سکوت زده شد
|
|
|
|
|
روح من از رفتنت خود را که حلق آویز کرد...
|
|
|
|
|
من هنوزم تشنه دیدارم نمیآید چرا؟
|
|
|
|
|
یک شب که خفته بودم آورد رو سراغم
بُگذشته بود سالها از درد آن ِفراغَش
|
|
|
|
|
آه کاش هیچ هوسی هیز نمی لغزید
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |