دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
تک سوار تشنه جان همه عالم را جهانی
|
|
|
|
|
ذهنم،،،
اشغال میشود،
زیر قدمهایی که؛
بر نداشتی!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
ڕۆژئەژمێر
چهند مانگه
نههاتنت
ئهیکیشی به پهچهکم!
|
|
|
|
|
هوالمحبوب...
میدانی چیست؟
بی تو هرگز نمی شود جهان را تصور کرد
تاریک است و سرد
یخبندان است و ت
|
|
|
|
|
غزل : معمّا
《 باز دلتنگت شدم 》 سرمشقِ املایِ تو بود
این چنین دلبردن از من در الفبایِ ت
|
|
|
|
|
دَر گِردِ جَهان هیچ نَگردید نباشد
جز نامِ حسین قابلِ تَمجید نباشد
|
|
|
|
|
بعد از تو من هرگز به عاشق ها نخندیدم
بعد از تو من هر شب،لب ِ سیگار می بوسم
شاعر :
|
|
|
|
|
من ز واحه ای به نام آدم ، اینجا آمدم
|
|
|
|
|
شبیه توام
همانی که موقع باران
صورتش را
غبار پوشیده
و پشت تپه های ماتم زده
خاطره ها را جا گذاشت
|
|
|
|
|
در ره طوفان و سيل خانه كه ويران بُـوَد
خانه نشايد بساخت آب كه طوفان بُـوَد
|
|
|
|
|
دستهایم دور تو
حلقه
چشم در چشم خمار تو
گشته خاموش
گشته بسته
|
|
|
|
|
باش بر شش جهت از فتنهی او مومن باش
|
|
|
|
|
گلاب هر لحظه را در شیشه دل میکنم
موقع دیدنت این شیشه را تقدیم میکنم
|
|
|
|
|
مادرم فاطمه ایی بود ، ولی زهــرا نه
باشم از نسل علی ، مام ولی عذرا نه
|
|
|
|
|
دلم گرفته بینالحرمین کمی قدم بزنم
دوباره خاطرهای ناب بسازم و رقم بزنم
دلم گرفته در آغوش بگیرم
|
|
|
|
|
هردم که دمغ می شوم از نبودت...
|
|
|
|
|
دلِ (احمد) شده بی تابِ تو و آمدنت
گر نیایی زغمت ، کَنده ز جان خواهد شد
|
|
|
|
|
خدایا هیچ کس را
"تن" بیمار و
"کیسه"بیمار مگردان....
|
|
|
|
|
بازگشتم
بعد از وقفه ای چند ماهه
|
|
|
|
|
تقدیر عشقت چشمهایم را حزین میخواست
|
|
|
|
|
سروش های عاشورایی، 11 تا 14
|
|
|
|
|
در گلستان غزل آیهی ما بود که رفت
|
|
|
|
|
آب از گذر زمان نمی خواست حسین
|
|
|
|
|
شعرمجنون به خداارزش خواندندارد
|
|
|
|
|
فضا آکنده ازبوی مدیراست تخصص بامهارت سربه زیر است
|
|
|
|
|
چون خورشید باش
بر من بتاب ...
|
|
|
|
|
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟
|
|
|
|
|
هر جامه ی مشکی که ندارد خبر از کرب و بلا
|
|
|
|
|
چشمانت قاتل یک شهر است
که همه جا را ویران کرده
و من آن شهر ویرانم
که هر لحظه فرو می ریزم
و از نو
|
|
|
|
|
می روی با رفتنت مهد هنر هم ، تار شد
|
|
|
|
|
از ره نرسیده غم راهی شدن آمد
حیرانم از این غم که گه آمدن آمد
نادیده رخش انده رخ دیدن آخر
پیشش ننش
|
|
|
|
|
من زار زدم زمین پر از باران شد
|
|
|
|
|
سایهات از سَرِ من هیچ زمان کم نَشَود
درد بی تابیِ من درد دمادم نشود
|
|
|
|
|
من یک ستاره ام وسط آسمان تو
|
|
|
|
|
تو حضرت زیبایی هستی
و من کافر لاوبالی
بسیار سرکش و چموش و نادان
هزاران معجزه بایدت که مومنت
|
|
|
|
|
دست تقدیر،
سایه را با خود برد؛
بار دیگر این جهان را آب برد...
|
|
|
|
|
همواره در کنج دلم خلوت نشینم
در حسرت دیدار یا ر نازنینم
|
|
|
|
|
آن که مانندت ندارد با چه ذوقی زنده است
ای که تنها خوبِ این دنیای نازیبا تویی؟!
دستِ من باشد هم
|
|
|
|
|
شاهد خدا ،شهید شدمت اما مشهود بود که شهد مشهدت با دگران است
|
|
|
|
|
هوشنگ رفته است و به شهر ابتهاج نیست...
|
|
|
|
|
و اشیانه ای خواهم ساخت
سرشار از مهر وصفا
ومحبت
وتهی از نفرت وکین
|
|
|
|
|
چو پروانه گردیدم دور جهان
|
|
|
|
|
مرد رندی مایه دار و نانجیب
گرد کرده مال هنگفتی عجیب
|
|
|
|
|
ای نازین ای نازنین،از دوری ات گشتم غمین
|
|
|
|
|
سلام بر حجّتِ حـق، پورِ حیدر - بر آن کوهِ دلیـری و شجاعت
|
|
|
|
|
بیجا چو بُوَد ستایشی زان می دان
سودی ندهد ترا مگر جز خُسران
|
|
|
|
|
یَومٌ علی صدر النّبی یَومٌ علی وَجهِ الثّری
|
|
|
|
|
تا حَسن مردم يك مدرسه نشناخته است
علم و تزوير و رياي خودش آن باخته است
هركه نش
|
|
|
|
|
مملو ازعشق ،
میسوختم درونِ کوره ای
|
|
|
|
|
بزن كنار پرده را بيا كمى نگاه كن
نگاه پشت كرده را دوباره رو به راه كن
اگرچه پشت پنجره هميشه
|
|
|
|
|
مرا در چال گونه هایت خاک کردی
مرا بعد این حادثه،هیچ یاد نکردی
|
|
|
|
|
تو ماهی و
من خورشید
به من نگاه کن
آنگونه که
ماه
روشن شود
|
|
|
|
|
مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
|
|
|
|
|
از کودک درون قلم انتظار چیست؟!
|
|
|
|
|
بیا عادت کنیم به هم
کار که
نشد ندارد...!
|
|
|
|
|
من که در سرم بجز هوای عشق تو نیست...
پسچگونه شهادت دهم خدا یکیست؟!
|
|
|
|
|
سیل را دیدی وآن نشناختی
دیدی آن ویرانی و نشتافتی
سیل بی جان این چنین بنیان کن است
سیل مردم
|
|
|
|
|
گل های آسمان
که باز می شوند..
|
|
|
|
|
" فـروغ لـحـظـههـای تـارِ یـزدان ..
جـهـانـتـابـی نبـوده غیـرِ کـیهـان "
|
|
|
|
|
وقتی پیام خون خدا، بر زمین رسید
آوازِ رنج و تشنگی از یاسمین رسید
وقتی به ضربِ تیغ عدم،
|
|
|
|
|
قیماقیمه
تنی
به عزا بزنند و
دلی
از عزا در بیارند
|
|
|
|
|
کلون قلعه تنهایی ام را زنگ خورده ست و نمی دانم...
|
|
|
|
|
شمال یا جنوب
شرق یا غرب
فرقی نمیکند
|
|
|
|
|
تو بهترین بهانه ای برای تازه تر شدن
|
|
|
|
|
زرد است و دلی غریب و تنها دارد
|
|
|
|
|
تو دریایی و من جویی ندارم
دگر میلی به یک سویی ندارم
به بوی خاک آن گلهای باغ ات
یک اندک میل
|
|
|
|
|
غزل : هَل مَن ناصِر
چکانده قطره یِ ناب از دوات ِ اعلا تر
خدای خالقِ ارباب ِ بی سر از محشر
به
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |