شنبه ۱۹ خرداد
|
|
گر شکارت دانه دید و دام را آغوش کرد.
قدر لحظه را بداند آن که شعرم گوش کرد.
|
|
|
|
|
وقت عشق و عاشقی و انتظار روی یار /
یا به هنگام گریز از بند تزویر حصار /
می زند دل در طپش ها تن به
|
|
|
|
|
■سلامم
کوله باری از خداحافظی ست
جدایی
افکنده میان من و تو
دوستت دارمم درد میکند
●عزیزحسی
|
|
|
|
|
پیچ و تاب شال سبزت کوچه باغی آشناست
ترکمن بانوی مشکین چشم هر شعر و خیال
|
|
|
|
|
گمم،
—گوشه کناری!
لای ورقهای کتاب و دفترهای تو!
بین پیراهنهای چروکات!
میان افکار مشوشات...
|
|
|
|
|
جهان ویترین آینده را از چوب می خواهد
|
|
|
|
|
فواره ی خون پنج لیتر بعد ،
آرام گرفت
|
|
|
|
|
دوست گرزخمی زندبرقلب درمان می شود
آشناوقتیکهخنجرمیزندزجرآوراست
|
|
|
|
|
انتظار می رود
هوا آفتابی تا قسمتی ابری
در تیتر روزنامه ها
گل آفتابگردان بروید
|
|
|
|
|
رفتی و این دل شوریده به سامان نرسید
حیف شد قصه ی این عشق به پایان نرسید
مثل پروانه پُر از خواهش
|
|
|
|
|
لذت عشق
ماورای همه لذات بود لذت عشق
سرخوش آنکس که همه عمر برد لذت عشق
هرکه غا
|
|
|
|
|
روزگار
بامَرام آ غیرِتی بودن همه اون زَمونا
تو مَرامیشون نبود چِلوندنی ناتَوونا
|
|
|
|
|
.بیا باران ببار بر زنگ دلها
که ریختن کا
|
|
|
|
|
چشمهایم را میبندم
در خیالم
به پرواز درمیآیم
کویر بی بارون
قایق بی پارو
دشتهای غبار گرفته
|
|
|
|
|
هر آنکه بر چشمان تو افتاد خون گریست!
هرکه در این معرکه ها افتاد،جان نبرد!
|
|
|
|
|
تو شمع ، نذری داری
و من نذر داشتن تو را . . .
|
|
|
|
|
دیر و بازی بوده ام اندر فراق و جستجو
|
|
|
|
|
از ساز غرور من و ما غافل مباش
آیینه در دست تمثال است و من خوابیده ام
|
|
|
|
|
درد ، تفسیر شب تار من است..
روزگاریست که صبح ، گرمی مهر
ندیدست ، چوشب...
عشق خوابیست ، فراموش شد
|
|
|
|
|
به آرامی رفت
رود به پاهایش افتاد
سنگ او را می زد
|
|
|
|
|
به دوش خاطره هایم گسل زدم تا تو
لهیب زلزله تا انتشار میزنَدم
|
|
|
|
|
گاهی میان ماندن و رفتن فرقی نیست
|
|
|
|
|
چو بودیم از ازل ما آشنای روح و جان هم
شدیم از بخت خوش در این جهان ما عاشقان هم
|
|
|
|
|
باید طواف کرد شبیه کبوتران
|
|
|
|
|
و اگر بارقه عشق بهمراه خوشی
نرسانم به جهان هستی
و به هر دم از وقت ندهم احساس از جنس حضور
|
|
|
|
|
در تار و پود دامن تو تور میشوم
|
|
|
|
|
گفتم اگر لشکر غم خیمه زد
گفت غمی نیست زینب است
گفتم اگر مشکل ما عود کرد
گفت تو را عقده گشا زینب ا
|
|
|
|
|
شرابِ سادۀ تو نغمهسازِ بیداریست
خرابِ بادۀ تو رشکِ مستِ هُشیاریست
|
|
|
|
|
زنده هستم روزگاری بی صدا دارم حدوداً
|
|
|
|
|
می شود از امتحانم دست برداری رفیق؟
|
|
|
|
|
سکوتی مرگبار پُرشده بود ، درکوچه خیابان
|
|
|
|
|
سکانس بی پایان خون
در یک شات بلند
از من فقط
|
|
|
|
|
هوای زندگی ، از تعارف و تاریخ
بیام بیرون ز احوالش
|
|
|
|
|
باعث خبط من یقین دیدن چشم مست توست
|
|
|
|
|
اگر نسیم بودی
نفس به نفس
حبس می کردم تورا
میان سینه ام
نه اصلا
موهایم را گره می زدم
به انگ
|
|
|
|
|
آنکه دریاد تو میسوزد منم
عشق تو میروید از خاک تنم........
|
|
|
|
|
ای نور خدا، متی ترانا و نراک؟
|
|
|
|
|
مجنون بیاوبسکن یکعمرعاشقی را
هردمدهندفریبت توعارودردنداری
|
|
|
|
|
ای پریشان می روی با قلب ویران می روم
پابه پای مرگ خویش آری چه آسان می روم
حال بد گم کرده ام خود
|
|
|
|
|
در اینجا همه آب بود و علف
و من هم شدم دختری ناخلف
|
|
|
|
|
نسخه مجددا ویرایش شده شعر گوشه چشم
|
|
|
|
|
یارب! زدلم امید،تاراج مکن
این سینه به تیر هجر آماج مکن
یک عمر به حسرتم بسوزان اما
یک لحظه به غیر
|
|
|
|
|
خسته و دلشکسته
نا امید از دنیا دلشکسته
|
|
|
|
|
من چه غمگینم در این شبهای تار
من چه غمها دارم از این روزگار
|
|
|
|
|
خریده جان جهان علم بی شمارش را
|
|
|
|
|
رودی بی سرانجام
از چشمه سار عطش جاری است
|
|
|
|
|
بعد تو من دیده ام آهسته جانم میرود
|
|
|
|
|
(۱)
قطاری بر ریل
انتظاری بیهوده را
به دوش میکشد...
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
دنیایم،
پر از شعرهای ناگفته است
و من تنها!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
ستاره ای ستــــــاره .................از ابر پاره پاره ..............
تو آسمون چشمام...........چشمک
|
|
|
|
|
حتم دارم؛
تُو خورشید را به یکباره بلعیده ای
|
|
|
|
|
شب بود درمبهمی سکوت
دوختم نگاه را
از پنجره ی ماه به ایوان ملکوت
هلال ماه وزیبای مهتاب
نظاره
|
|
|
|
|
یار سیَه موی پری روی من
رد نشوی جز ز سر کوی من
|
|
|
|
|
تـا بـه خـود امـــدم یهـو دیدم
او عروس است و موقع زاشه
|
|
|
|
|
پـمــپـاژ خـون ، تـنـهـا کــارِ دل نـبـاشــد ..
تـا دلـکـشـی دیـد و کـرد آغـاز بـه تـپیـدن
|
|
|
مجموع ۱۲۴۶۲۰ پست فعال در ۱۵۵۸ صفحه |