جمعه ۷ ارديبهشت
|
|
آخر مهرم از مهر سخن می گویم
|
|
|
|
|
آنچنان رخنه به جانم کرده درد
مرهمی نَبْوَد به استثنای مرگ
|
|
|
|
|
مشترک عاشقی! اعتبار شما ...
|
|
|
|
|
رخ اگر که حور باشد
تن اگرکه زور باشد
توبدان که عاقبت زان
که خوراک مور باشد
توگرت که پادشاهی
ی
|
|
|
|
|
دلم پروانه شد،تا شمع رخسار تو دید...
|
|
|
|
|
منِ قاشق هر بار به جان میخرم
تنِ پر زه چسب و سرِ گیجِ گیج
تا شیرین شوی محض نوشیدنت
شتابان شوند کل
|
|
|
|
|
دل من گاه
یک صخره نشین است
هر آن ، بیم سقوط
اینهمه آدرِنالین خرجِ صعودها کردم
|
|
|
|
|
داد از كسي كه فطرت آن كينه ور شود
هر كينه جو زِ فطرت ديوي1 بدتر شود
هـر
|
|
|
|
|
غم فرو خوردن از این لحظه ، حرام
نغمه ی شادیِ ما ، عین حلال
|
|
|
|
|
یه روز میای که جای خالیمو میبینی
همیشه همین بودی و
همیشه همینی
همیشه همینی
همیشه همیــــــــــ
|
|
|
|
|
با صمیمی ترین دردهایم سخن بگو
و کودکانه مرا در آغوش بگیر
من در نگاه امن تو پاییزهای زیادی را وسوسه
|
|
|
|
|
امشب درون سینه ام بنشسته آهی
عالیجناب شعرهایم رو به راهی؟!!
|
|
|
|
|
نمک بودی ندانستی نمک هم
بگندد چون به گندابی درافتد
|
|
|
|
|
سرد شد استخوانم از حس بی لمسی
|
|
|
|
|
شب باتمام غرورش ناز میکند
ماه با تمام جلوه اش آسمان راشادمیکد
|
|
|
|
|
سنگی ز روی تکبر به شیشه گفت
آیا توهیچ دمی کرده ای درنگ
روزی اگربه تنت ضربه ای زنم
طعمِ حیات به ک
|
|
|
|
|
مزرعه بوی
علف مرده ی هرز
برکه خالی از آب
|
|
|
|
|
به جنون می کشد آخر نگهت کار مرا
به چه روزی بنشانی تو شب تار مرا
|
|
|
|
|
شبیه من کسی درگیر چشمانت نخواهد شد
|
|
|
|
|
گول ظاهر را نخور چون عالم نسبیت است
جایگاه متهم گاهی ز قاضی بهتر است
کعبه گر باشد طریق پادشاهی یا
|
|
|
|
|
با تو بارانم سخاوتمند و ناب
بی تو یک پرسش که مانده بی جواب
باتو چو رودی خروشانم پر از حس وجود
بی
|
|
|
|
|
امشب شبِ میلادِ ... تنهایی و دل کندن
ای چشم مبارک باد ؛ اشک آمده با زاری
|
|
|
|
|
من الان واسش شدم یه عاشق دلداده
|
|
|
|
|
یه روزی اشک من سیلی شود، پایت بگیرد...
|
|
|
|
|
جان پدر کجاستی ؟ دلتنگم و پریشان
از فرط بی قراری ، من رو زدم به باران
هرجای این جهان را ، من در پی
|
|
|
|
|
چهسکوتیستدراینخانه
کسی نیستچرا
|
|
|
|
|
به صحرا شدم عشق باریده بود
|
|
|
|
|
هوا سرد است آسمان ابر
ابری تیره سایه افکند!
|
|
|
|
|
در میکده چون مست و مدهوش
دیدم رخش ار پیاله رفتم از هوش
|
|
|
|
|
بایدازسیطرهٔ مرکزدریارَدشد...
|
|
|
|
|
در روزگار من...
عشق ممنوع نگاه ممنوع
زیبایی ، شعر ممنوع
|
|
|
|
|
سلام عطر خوشبوی دریا
تو را از میان دلم بو کشیدم
به روی نم ساحل بی کسی ها
نشستم دو چشم و دو ابرو ک
|
|
|
|
|
کوله بر درد میشکد در جای بار
|
|
|
|
|
مهرانه سلام
ای آخرین مهر قرن
دراوج بی مهری زمان
بی صدای کلاغ جاری
زیر چشم چنار
خفقان تنفس با ما
|
|
|
|
|
دارم هی بنگ ایکنم ،سی جات که منده ای گلم
ری دلم ترد ایزنه ،جون بم نمنده ای گلم
اسبته زین کردیو
|
|
|
|
|
بگشود گره ز بختِ نخجیرِ پریشان
|
|
|
|
|
اگر نخل صوابي1 را بـكشتم
ثواب2 آن سوفالي3 شد به چشمم
فشاري آنچنان بر چش
|
|
|
|
|
افسوس از آن فن بیانی که ندارم...
|
|
|
|
|
بیا بیا به خانه ات سر مرا به شانه گیر...
|
|
|
|
|
ساعت دوازده و نیم
اینجا آسمان است!
|
|
|
|
|
درمیان اینهمه عشقهای
یه قرون دوزاری
|
|
|
|
|
کوهِ یخ بودی و ندانست او
که چگونه ترا خطاب کند
آتشش کارگر نشد افسوس
تا ترا قطره قطره آب کند
|
|
|
|
|
گل خوشبوی من
چراغ زندگی ام
چگونه محبتت را جبران کنم
ای همدم و یار من
ای خورشید فروزان
|
|
|
|
|
گوهر اشک از چشمانم آویزان شده
مهر تو در اشک من جاویدان شده
می جوشد این چشمه همچو آفتاب
میبرد م
|
|
|
|
|
وستومه یاد روزگاری که
یاد حوض و همو حصاری که
تش تنیری دوواره ور کردی
تش ناهادی به هیمه هایی که
|
|
|
|
|
بي بصران را هنـر آورده ايم
ما كه دل از مِهر جهان كنده ايم
مِهر جهان ،ك
|
|
|
|
|
غزل
شراب جاری سرخ
میان تاروپودوجود
|
|
|
|
|
لعنت به آن روزی که باد آمد...
از روی مویت روسری برداشت...
|
|
|
|
|
منم دریا دلی شیدا اگر بگذاری ام امشب
|
|
|
|
|
ما دل شدگان منتظرِ جام الستیم
مجنون شده ایم و همگی عاشق و مستیم
|
|
|
|
|
ساقیا معشوقه گر رفت هیچ باک نیست
تو بمان ای که مرا جز تو هیچ یار نیست
|
|
|
|
|
در چشمانت بغض
نهنگی است که
...
|
|
|
|
|
خدای من،خدای عشق و حالِ
...
|
|
|
|
|
دل را به آتش می زند این ها که گفتم ای صنم
بت خانه بعد از رفتنت دل را به آتش می کشد
|
|
|
|
|
یک ایستگاهم خالی و متروک و ناچیز
|
|
|
|
|
چوبه هاى عقيم
هنوز هم وزن صدا را تحمل مى كنند
وقتى طناب جهل
رو به سقوط ، آويزان است
و با هوش
|
|
|
|
|
در خلوت خود شبی صدایت کردم
بر کشتی عشق ناخدایت کردم
|
|
|
|
|
بیا شادم کن به نگاهی یارم که / برمن مهلت زندگانی گذشته
|
|
|
|
|
چون شمع، روشنایی بخش تاریکی باش
پروانه عاشق را خلوت دلگرمی باش.....
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۵۸ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |