چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
|
به سرم سودای رسوا شدن انداخت صدایت
|
|
|
|
|
خورشید پگاه
آئینه دل در گروه چشم سیاهت
ویرانه جان در طلب چهره ماهت
عالم همه سرگشته پرچین شلالت
|
|
|
|
|
غصه در غصه روی هم آوار... در میانش گلی جوانه زده
شعر آمد چکید از دستم...دوست امشب به سری به خانه زد
|
|
|
|
|
جز لطف دولت در حیطه فرمان همه خاموش
به آفاق ادم نکته دل نشین جز به لبان
|
|
|
|
|
روزی ز روزهای روزگار روزی رسان
جوانکی بود بی خرد،غافل،نادان
وی بدید مقام فراوان به زر و مال
لکن ن
|
|
|
|
|
چشم هایم بسته
بر لبم مزّه ی قند
دست من پوشانده
ردّی از یک لبخند
آخ... این دیوار است؟!
ناگهان
|
|
|
|
|
قسمت شانزدهم از روزهای بی بازگشت
|
|
|
|
|
برت میسازدم سرخوش
چنان روح مسیحایی
گرفتارم به زلفانت
چه خوش نخجیر زیبایی
|
|
|
|
|
من آمدم غزلی عاشقانه بنویسم
من آمدم که برایت ترانه بنویسم
دوباره از لب و ساقی و زلف و چشمانت
ور
|
|
|
|
|
دهانم را هم ببندند
باز واژه های تلنبار شده
بسیارند در حلقم
و در هر شعر ام
تنها تویی که
از دهان
|
|
|
|
|
یارى ام كن كه از آوار شب خود برهم
لحظه اى در شب مهتاب تو پا بگذارم
پشت اين وحشت بيدارى بيايم ن
|
|
|
|
|
برای رفیقی که زندگی در زبان و کلامش شعر بود...
|
|
|
|
|
بیـا ای زن , بیـا ای مونــس تنـهائی ام بر گـرد
|
|
|
|
|
گفت یک مصرع بگو از چشم ناز دلبرت
گفتم بنشین دیوانی بیارم بر درت
|
|
|
|
|
تا نمیبیند خدا ؟
چشم دارد او نگاه
|
|
|
|
|
چشم انتظار لیلی
من مانده در سرابم
پیمانه گشته خالی
ساقی بده جوابم
|
|
|
|
|
ای شقایق ...باز حجم نبودنت ...امروز هم حجم دلم را برد
|
|
|
|
|
بعد هجرانت دلم از زندگانی طرد بود
|
|
|
|
|
من در ميان سيل تمنا و انتظار ...
|
|
|
|
|
اسم تو که میاد
دلم حری میریزه
اسم تو که نیاد
شهر بهم میریزه
بعد تو حالم دیگه
مثل قبل نمیشه
به
|
|
|
|
|
🌾💛 نه شعرم بردل سنگت نشیند
نه آهنگم دهد رنگی برایت...
|
|
|
|
|
آخر مهرم از مهر سخن می گویم
|
|
|
|
|
آنچنان رخنه به جانم کرده درد
مرهمی نَبْوَد به استثنای مرگ
|
|
|
|
|
مشترک عاشقی! اعتبار شما ...
|
|
|
|
|
رخ اگر که حور باشد
تن اگرکه زور باشد
توبدان که عاقبت زان
که خوراک مور باشد
توگرت که پادشاهی
ی
|
|
|
|
|
دلم پروانه شد،تا شمع رخسار تو دید...
|
|
|
|
|
منِ قاشق هر بار به جان میخرم
تنِ پر زه چسب و سرِ گیجِ گیج
تا شیرین شوی محض نوشیدنت
شتابان شوند کل
|
|
|
|
|
دل من گاه
یک صخره نشین است
هر آن ، بیم سقوط
اینهمه آدرِنالین خرجِ صعودها کردم
|
|
|
|
|
داد از كسي كه فطرت آن كينه ور شود
هر كينه جو زِ فطرت ديوي1 بدتر شود
هـر
|
|
|
|
|
غم فرو خوردن از این لحظه ، حرام
نغمه ی شادیِ ما ، عین حلال
|
|
|
|
|
یه روز میای که جای خالیمو میبینی
همیشه همین بودی و
همیشه همینی
همیشه همینی
همیشه همیــــــــــ
|
|
|
|
|
با صمیمی ترین دردهایم سخن بگو
و کودکانه مرا در آغوش بگیر
من در نگاه امن تو پاییزهای زیادی را وسوسه
|
|
|
|
|
امشب درون سینه ام بنشسته آهی
عالیجناب شعرهایم رو به راهی؟!!
|
|
|
|
|
نمک بودی ندانستی نمک هم
بگندد چون به گندابی درافتد
|
|
|
|
|
سرد شد استخوانم از حس بی لمسی
|
|
|
|
|
شب باتمام غرورش ناز میکند
ماه با تمام جلوه اش آسمان راشادمیکد
|
|
|
|
|
سنگی ز روی تکبر به شیشه گفت
آیا توهیچ دمی کرده ای درنگ
روزی اگربه تنت ضربه ای زنم
طعمِ حیات به ک
|
|
|
|
|
مزرعه بوی
علف مرده ی هرز
برکه خالی از آب
|
|
|
|
|
به جنون می کشد آخر نگهت کار مرا
به چه روزی بنشانی تو شب تار مرا
|
|
|
|
|
شبیه من کسی درگیر چشمانت نخواهد شد
|
|
|
|
|
گول ظاهر را نخور چون عالم نسبیت است
جایگاه متهم گاهی ز قاضی بهتر است
کعبه گر باشد طریق پادشاهی یا
|
|
|
|
|
با تو بارانم سخاوتمند و ناب
بی تو یک پرسش که مانده بی جواب
باتو چو رودی خروشانم پر از حس وجود
بی
|
|
|
|
|
امشب شبِ میلادِ ... تنهایی و دل کندن
ای چشم مبارک باد ؛ اشک آمده با زاری
|
|
|
|
|
من الان واسش شدم یه عاشق دلداده
|
|
|
|
|
یه روزی اشک من سیلی شود، پایت بگیرد...
|
|
|
|
|
جان پدر کجاستی ؟ دلتنگم و پریشان
از فرط بی قراری ، من رو زدم به باران
هرجای این جهان را ، من در پی
|
|
|
|
|
چهسکوتیستدراینخانه
کسی نیستچرا
|
|
|
|
|
به صحرا شدم عشق باریده بود
|
|
|
|
|
هوا سرد است آسمان ابر
ابری تیره سایه افکند!
|
|
|
|
|
در میکده چون مست و مدهوش
دیدم رخش ار پیاله رفتم از هوش
|
|
|
|
|
بایدازسیطرهٔ مرکزدریارَدشد...
|
|
|
|
|
در روزگار من...
عشق ممنوع نگاه ممنوع
زیبایی ، شعر ممنوع
|
|
|
|
|
سلام عطر خوشبوی دریا
تو را از میان دلم بو کشیدم
به روی نم ساحل بی کسی ها
نشستم دو چشم و دو ابرو ک
|
|
|
|
|
کوله بر درد میشکد در جای بار
|
|
|
|
|
مهرانه سلام
ای آخرین مهر قرن
دراوج بی مهری زمان
بی صدای کلاغ جاری
زیر چشم چنار
خفقان تنفس با ما
|
|
|
|
|
دارم هی بنگ ایکنم ،سی جات که منده ای گلم
ری دلم ترد ایزنه ،جون بم نمنده ای گلم
اسبته زین کردیو
|
|
|
|
|
بگشود گره ز بختِ نخجیرِ پریشان
|
|
|
|
|
اگر نخل صوابي1 را بـكشتم
ثواب2 آن سوفالي3 شد به چشمم
فشاري آنچنان بر چش
|
|
|
|
|
افسوس از آن فن بیانی که ندارم...
|
|
|
|
|
بیا بیا به خانه ات سر مرا به شانه گیر...
|
|
|
|
|
ساعت دوازده و نیم
اینجا آسمان است!
|
|
|
|
|
درمیان اینهمه عشقهای
یه قرون دوزاری
|
|
|
|
|
کوهِ یخ بودی و ندانست او
که چگونه ترا خطاب کند
آتشش کارگر نشد افسوس
تا ترا قطره قطره آب کند
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۲۰ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |