چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
|
آن درختم که هر چه تیشه بر ریشه ام کوفت تبر
|
|
|
|
|
گناه من است این که عاشق شدم یا
تو هم غرق دریاچه ی این گناهی؟
|
|
|
|
|
فاطمه گفت بدانید این چنین است قاعده
هرکه گوید یا حسن کرببلایی میشود
|
|
|
|
|
چشمه غم در دلم افزون شده
از نفير روزگار دل خون شده
اشك چشمم گشته لبريز از فراغ
تا کی آيد روز وصل
|
|
|
|
|
مادر یعنی همه خوبی های عالم...
|
|
|
|
|
نسیم سحر عطرخوشبوی شب بو را برایم به ارمغان آورد
رایحه ی دل انگیز آن را یک نفس نوشیدم
|
|
|
|
|
چرا برایم نگفتی که چگونه ابر ترانه تر این فصل را فهمید
آنگاه که زمین حریر براقی شده بود.
من رو
|
|
|
|
|
ای شقایق ...سطر به سطر ...واژه به واژه
|
|
|
|
|
حوای من هوای دیگر دارد
در دلش آدم دیگر دارد
|
|
|
|
|
به لطف و گویش شیرین
وطعم لب هایت
همی گردد شیرین غزل هایم
|
|
|
|
|
بیفانوس؛
پرسه میزنیم
جادههای انتظار را
در حوالی ظلمت!...
لحظههامان
پر از پژواک تنهایی؛
|
|
|
|
|
بحث ما بر سر داغی ست ز میدان عمل
انتخابی که نخواهیم حمایت نکنیم
|
|
|
|
|
همه فیلمها را دید
گاهی حتی
اسلاید به اسلاید
|
|
|
|
|
رسم است راه خود رَوی و کینه در بشر
در راه کینه می رود ، اما ره خطر
|
|
|
|
|
دست خالق که به خشتی هنر خویش نوشت
خود بر این کرده ز اعجاز فرستاد درود
|
|
|
|
|
رفتی و جهانم همه خاکستر شد
غمت چو دریایی همه بر سر شد
رفتی و قلب من دیگر قلبی نیست
روزگارم تلخه د
|
|
|
|
|
دیشب از دولت می یاد نگار آمده بود
رهزن دل به شکار من زار آمده بود
|
|
|
|
|
فرقی نکند به خانه پنهان باشیم
یا در پس میله های زندان باشیم
تسبیح و نماز و ذکر کاری نکند
...
|
|
|
|
|
تا موی پریشان شده ات تاب افتاد
آشوب زمان بر دل بی تاب افتاد
بیدار شد و غیر تو را هیچ ندید
چشمی
|
|
|
|
|
آنقدر غم به وجود شَهِ کَرّار نشست
چونکه یکباره پرستو پَرِ پرواز گرفت
عاقبت نیمهی شب شد، همگی پژ
|
|
|
|
|
کشیده رو به گذرگاه آسمان راهی
|
|
|
|
|
بار غم زندگی کشیدن دارد...
|
|
|
|
|
(قسمت پنجم)
عزیزان این سوالم بی جواب ماند ....
به رویت لاله ای دیدم که از عشقش سراپا بود....
|
|
|
|
|
چوخیالِ دیدنت رابه سرم نشانه دارم
|
|
|
|
|
باران می آمد
و من بی هیچ خاطره ای
...
|
|
|
|
|
- شک نداشته باش!
همهی سربازان جوخهی آتش،
دل دارند امّا،،،
|
|
|
|
|
کلاغها این بار نمی خوانند
پنیرشان درمنقاراست
روباه دمش را روی کولش گذاشته
می رود به سرزمینی دیگر
|
|
|
|
|
اتاقم برایم پُر از توست...
|
|
|
|
|
در امتداد خیرگی وقتی که اشک می غلتد در میان واژه ها
|
|
|
|
|
با چهره ى سياهش
باز از سر ديوار ، خود را كشيد بالا
آهسته پا گذاشت ، توى حياط من
با شب ؛ پاييز
|
|
|
|
|
یک عکس
یه دیوار
پنجره ای که
رفتنت را فریاد میزند!
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
صد غزل خوانده ام امروز برای دل خود
تا مگر باز کنم یک گره از مشکل خود
|
|
|
|
|
در حسرت دیدار چشمانت جنون دارم
|
|
|
|
|
به حرف بافقی ، خویشتن رها کردم غلط کردم غلط
ساختم دل را فدای او غلط کردم ، غلط
|
|
|
|
|
من همانم که فلفور زدی زیر آبش را
هرگز نتوان یافت یاری چو جنابش را
|
|
|
|
|
در بوستان عاشقی ات بوسه های سرخ
روی لبم شکفته و تفسیر می کند
|
|
|
|
|
خاطراتِ خُفته یِ دورانِ دور /
طعمِ شیرین و گَسِ آلویِ شور /
مادرِ خوبم بیا من را بِبَر
پیشِ آ
|
|
|
|
|
نهال کوچکمان را به "بند" آزردند...
|
|
|
|
|
بعد از تو دل به لُعبت ثانی نداده ام
جان را بجز به یک بُت جانی نداده ام
صیادچیره دست منی تا
|
|
|
|
|
آشنایان به دلم خنجر خصمانه زدند
|
|
|
|
|
اینجا سرای بی کسی و درد و ماتم است ...
|
|
|
|
|
در مسیر زندگی از غم پریشانی گرفتم
دل به دنیا دادم و جایش پشیمانی گرفتم
|
|
|
|
|
مدح مولا امیرالمومنین علی(ع)
|
|
|
|
|
چنان مستم که دریایی کف پیمانه می بینم
تمام عاقلان در بند یک دیوانه می بینم
میترا
|
|
|
|
|
می خرامید خوش
همیشه چون طاووس
|
|
|
|
|
خیمه خواهم زد شبانه پشت دیوار شما...
|
|
|
|
|
واژهها یاد تو افتاده، غزل زاده شود ...
|
|
|
|
|
سوز زمستانی قوی هم در تن و هم در هوا
سر در گریبان برده ام بی هیچ امیدی بی نوا
|
|
|
|
|
بگو تو قناری از چه بیقراری
نکنه تو مثل من از زمونه بیزاری
مثل من کنج قفس نداری یه همنفس
مثل من بر
|
|
|
|
|
یک عمر عبادت خیالی کردم
از فکر درست شانه خالی کردم
یکدم به میان باده نوشان رفتم
...
|
|
|
|
|
مرا غمگین تر از غم آفریدند
|
|
|
|
|
صبح تا شام اَشهدُ اَن لا اله الا الله بسی گویی
در فهم نگنجد این ذکر والا، ندانسته همی گویی
|
|
|
|
|
گفتم شعاع چشمت راه سراب عشق است
گفتا که بر نگردد هر کس خراب عشق است
|
|
|
|
|
دل اگر رنجانده ای غمخوار می خواهد چه کار ؟
|
|
|
|
|
ترازوی دلم را دردست گرفتم
|
|
|
|
|
نفسم زیر ماسک می گیرد.
زندگی آس و پاس می گیرد
عقربه روی ساعت تکرار
از منو تو تقاص می گیرد
|
|
|
|
|
یک روز آمد در دلم،از عشق در دل خانه کرد
|
|
|
|
|
ما همه یاران شیطان بودهایم/ ادعا کرده مسلمان زادهایم/
|
|
|
|
|
گر به اندازه ی یک شمع
نور اندازیم
|
|
|
|
|
پایی که آسمان را می چرد
لابلای زمین به هوا
به مو شک دارم
که از ماست
به بیرون نمی کشد
|
|
|
|
|
هزاران شعله آتش بر آید
وجود نازنینت خوشتر آید
هزاران شعر گفتم از وجودم
که کام عشق تو یکدم سرآید
|
|
|
|
|
میان این قمارِ نابرابرِ گلوله های باد و برگهای زرد
برد با پیاده روست
|
|
|
|
|
کوزه گر بشکن سفالی را که از صهبا تهی است!
عشق در محراب قلب و با مِی آمیخته است ...
|
|
|
|
|
نباید از دلم بیرون کنم عشق زلیخا را
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۲۴ پست فعال در ۱۵۵۰ صفحه |