سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
|
|
رها کردی رها کردم رهابادی چنین حایل
به آزادی پناهم ده که بیداری شود حاصل
|
|
|
|
|
ای عشق من آن دل که بردی باز ده
به پرنده این دل من تو فرصت پرواز ده
ای عشق و دنیای من ای خوب و خدای
|
|
|
|
|
در نامه ات که زسوی آسمان ،
برایم آمد
گفته بودی که بجز من مخواه !
گفتم چَشم ، به دیده ی منّت
|
|
|
|
|
قاصدک
برلب رود
یادم اور
یارچه گفت و...
ومن درپی اوبوی باران راشنیدم...اه
مهتاب
|
|
|
|
|
تسبیح اشک های مرا دانه میکنی وقتی نظر به منظر بیگانه میکنی
|
|
|
|
|
گر یاد خدا به اشک و زاری باشد
پس خنده بگو دگر چه کاری باشد
...
|
|
|
|
|
تو آن انتخابه آخرینی.......تو بحبوحه تورا صدا کردم
|
|
|
|
|
شعر یعنی ترنم یک خیال🌷🌷🌷بُغضی در همین حس و حال
|
|
|
|
|
ایهالناس جنس ارزان میخریم
|
|
|
|
|
از قرص لب هایت که مثل قرص اعصاب است...
مــــی خــــوردم و بهبــودی ام انگار ساعــت داشت...
|
|
|
|
|
اي بشر خيره سر ، مي برنت در سفر
از وطن اي خيره سر، توشه بِـبر در سفر
آ
|
|
|
|
|
اگر آن یار زیبارو به مهر آید خدا داند
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
|
|
|
|
|
عشق تو به عقربزدگے میماند!!
|
|
|
|
|
برزخم دل سوخته ام مرهم باش
افسرده دلم ز بی کسی،همدم باش
دنیا همه از بی تو از برایم هیچ است
....
|
|
|
|
|
به دور نشستن دل و بی خیال ماندن از همه شیدایی هایش
|
|
|
|
|
دست از تمنا می کشم ، جانم تمنا می شود
هرجام تلخی می کشم ، شهدی مُهنا می شود
برکوس مستی می زنم ، رو
|
|
|
|
|
ناشکیبا
آب رفته ، برنگردد زان مسیر
|
|
|
|
|
خانه پر از سردی بهمن شده
بارش باران همه جا تر شده
قمری سرما زده لرزان شده
فصل زمستان گلستان شده
|
|
|
|
|
شیشه عطر نفسهای تو افتاد و شکست
|
|
|
|
|
یک روز از این شهر سفر خواهم کرد
|
|
|
|
|
به تماشا نشستم
غروب را می دیدم
|
|
|
|
|
مشـو سـنگ و مـزن آسـیب که آه شیـشه میـگیرد
مـن از قلـب شکــستــه یا دل گــریـان هــراسـانـم
|
|
|
|
|
آخر دلم به عشق تو درگیر می شود
|
|
|
|
|
این شام سیه که من در آن زندانم
|
|
|
|
|
دختر گیسو طلا پیراهنت را باد برد
غنچه های نازک باغ تنت را باد برد
|
|
|
|
|
لبخند که میزنی،
(فرقی نمیکند)
چارفصل، بهار میشود.
|
|
|
|
|
یکی بود یکی نبود
روزی و روزگاری بود
اون روزهای قدیم مون
چقدر شادی بود توی روزها مون
یه روز یکی
|
|
|
|
|
دم مزن دانی اگر دل دادنی در کار نیست
یا اگر دانی کسی در قامت دلدار نیست
امتحان بسیار کردم من سرا
|
|
|
|
|
ساعت از خواب پرید
دل شب روشن از همهمه گندم شد
|
|
|
|
|
کرامت نفس خود را قدر دانی
|
|
|
|
|
جهان را آب می میگیرد
صدای غرش ابر و
صدای بارش باران
زمین آب،آسمان آتش
فضای ظلمت و وحشت
و من آ
|
|
|
|
|
تو از کدام پنجره می بینی؟؟!
|
|
|
|
|
گنبدت را نصیب چشمانم کن
تا بشویم زاشک این حرم را
توبزرگتر از آنی که پنداشتم
تو بگیر زیر بال
|
|
|
|
|
می کُشد آخر مرا طرز نگاه مبهمت
|
|
|
|
|
دور و دور و دورتر
رها شده ام روی این کلک
و فاصله ی نگاهمان را
آب های زمان
دور می کند از هم
|
|
|
|
|
جایی برای زیستن نیست!
اینجا رخوت
چنگ میزند بر گاهِ سینهها...
فرو میچکد بر خاکِ افته
چکچک
|
|
|
|
|
زن،
روز نامه ای
گُر گرفته
از آتش ست!
|
|
|
|
|
باغ اگر سوزانده شد دیوار می خواهد چه کار ؟
|
|
|
|
|
ســـر عشقـت کـــه جـــنون داد به قلـبم سوگند...
کـــه شــبی شاهــرگ دســـت حســـودان بزنـــم...
|
|
|
|
|
برای قافیه زود است رد پای حریف
به فکر شاعریت باش و انتخاب ردیف
|
|
|
|
|
در اعلا ملك حق، تا مي توان رفت
چرا در خاك اين دنيا بمانيـم
مگر اي
|
|
|
|
|
لاته ،
معرکه گرفته بود، برای دوستاش
|
|
|
|
|
هربار با خندیدنت سامان گرفتم...
|
|
|
|
|
خوارتر از این ز چه خواهی مرا
بنده نفرین شده ای از الست
|
|
|
|
|
موج سرگردان افکار خویشم
از غبار ساحل کویت با من بگو
|
|
|
|
|
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بر من بلرزد
بسوی عشق پر درد نمیروم شیرینی زندگی بیشتر بر من میل
|
|
|
|
|
به سیل اشکها بغضم جا نمی ماند،
عزیزم دوستت دارم
درون من یکی پیوسته میخواند،
عزیزم دوستت دارم
تو
|
|
|
|
|
چه تلخ این انتظار من، چه شیرین مژده ی وصلت
چه تلخی ها و شیرین ها و یک دنیا شکیبایی
|
|
|
|
|
بغض دارد این صدا
بغض دارد این گلو
چه کسی بغض مرا حمل کند؟
بغض من سنگین است
ا
|
|
|
|
|
خواب دیدم آمد و یک شاخه گل بخشید و رفت
|
|
|
|
|
گرفتار به چاهت یوسف آسا من
|
|
|
|
|
خیلی شیرین شروع شد؛اما تلخ شد آخرش...
|
|
|
|
|
آن درختم که هر چه تیشه بر ریشه ام کوفت تبر
|
|
|
|
|
گناه من است این که عاشق شدم یا
تو هم غرق دریاچه ی این گناهی؟
|
|
|
|
|
فاطمه گفت بدانید این چنین است قاعده
هرکه گوید یا حسن کرببلایی میشود
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۱۸ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |