سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
|
|
برگرد
پس بده خودم را به خودم
بعد تو
غریبه ایی شده ام در خودم
|
|
|
|
|
چنین سرگشته و حیران نمودی
مرا تا کویِ خود یکجاکشاندی
مرا از کُنجِ دنجِ خلوت خود به جمعِ ناکسان ت
|
|
|
|
|
کاش یک بار دگر تحفه نگارم بودی
|
|
|
|
|
ای کاش زمان ، مثل ساعت مچی
دایره وار می چرخید
|
|
|
|
|
انگار کسی باید بیاید
چرا نمی آید؟؟
|
|
|
|
|
احساس می کنم مرده ام !
...
|
|
|
|
|
من هنوزم شبها،همدمم تنهایی ست
|
|
|
|
|
اجازه میدهی که من همیشه یارت باشم؟
|
|
|
|
|
می دانم
فرصتهایت اندک اند
اما وسعت دریایی ات
موج می زند
درساحل اندیشه ام
و امید را می شوید
وبا
|
|
|
|
|
لبخند که میزنی،
(فرقی نمیکند)
چارفصل، بهار میشود...
|
|
|
|
|
تبر باش و خواص بی خاصیت را ریشه کن کن
|
|
|
|
|
ناامید و خسته ام حال مرا میفهمی؟
|
|
|
|
|
چـون بـاغ بــزرگـم نـه در آن هــیـچ درخـتی
مــن شهــر وســیعـم کـه در آن نیسـت تــردد
|
|
|
|
|
در یک زمانه ای چشم باز کرده ای
|
|
|
|
|
حــواست هست دنیایم شدی؟! یا نه ؟!
خودت کابوس و رویایم شدی، یا نه ؟!
|
|
|
|
|
خداوندا تو دانا و بصيـري
دغلكاري زِ خلقت كي پذيري
دغ
|
|
|
|
|
طاقت بیار تا غم هجران به سر شود
این شام تیره باز به صبحی سحر شود
|
|
|
|
|
بیتها پراکنده انتخاب شده است.
حسی که تو دادی
یک حس تو خالیست
یک حس بیماری
یک حس پوشالیست
|
|
|
|
|
یکی صورت و سیرتش زیباست و دیگری صورت و سیرتش زشت است .
|
|
|
|
|
شعله ای برخاست تاریخی به خاکستر نشست
دود آن بر عرش عالم بلکه بالاتر نشست
|
|
|
|
|
هر کجا دل برود محفل عنقای من است
|
|
|
|
|
از آواز نور و تبسم ستاره
از خواب آینه تا چشمان مهتاب
|
|
|
|
|
نه. تنهایی را گریز نیست.
ما از لحظهی بریدن بند ناف تنهاییم.
|
|
|
|
|
مهر تو را به دوش دلم بعد رفتنت....
|
|
|
|
|
شرح باور
کمی از جاده بردارید خاک پیکر ما را
به باد نغمه بسپارید سودای سر ما را
برای آنکه بار
|
|
|
|
|
درین دیارغمزده
جزسکوت سردشب
|
|
|
|
|
"طعم سادگی"
طعم سادگی چه شیرین است
بگذار بگویند فلانی هیچ نمی داند
شاید آن وقت دیگر بتوانی
|
|
|
|
|
گفتی برو و لیکن ، دنیا وفا ندارد.
زخم وُ عذاب و دردش ، رسما دوا ندارد.
|
|
|
|
|
ای شقایق ...راستی تو کی از راه خواهی رسید
|
|
|
|
|
گله دارم من از بی اعتنائی
|
|
|
|
|
در مسیر بادها از نم نم باغ تنت
میتراود بوی خوش از نخ نخ پیراهنت
|
|
|
|
|
پنجره ها
آشفته خواب پنجره هارا ندیده ای
در چار سوی عشق خدا را ندیده ای
ای نازنین تو دیر رسیدی ک
|
|
|
|
|
شده از باده چشمان کسی مست شوی؟
|
|
|
|
|
جان و دل ار می دهیم ،وز سر پیمان عشق
چرخ و فلک در جنون، واله و حیران عشق
|
|
|
|
|
قسمتم نیست به پرواز جز از سوختنی
به غم شمع فروزان ز خود افروختنی
|
|
|
|
|
خیلی وقته که احساس میکردم ما با هم تفاهم نداریم
بهتره همدیگه رو تو زندگی برای همیشه تنها بزاریم
خی
|
|
|
|
|
حافظ از مسند عزّت1، ره توفيق بيافت
ما از آن مسند توفيق ، توان ياد كنيم
|
|
|
|
|
خالق دفتر تویی......سرور و مهتر تویی....از همه بهتر تویی.....من چه منم تا تویی
|
|
|
|
|
عاقبت کاخ بلندت شود از داد خراب
|
|
|
|
|
نادیده گرفتن عاشق توسط معشوقه
از نظر عاشق
|
|
|
|
|
برای پرواز توانی در پرم نیست
دعای مادرم پشت سرم نیست
|
|
|
|
|
پر درد و رنجم ای خدا تو این دوره زمونه
این روزا که دیگه کسی قدرت رو نمیدونه
هر کسی به فکر خویشه نگ
|
|
|
|
|
لبی به نغمه گشودن چه لذّتی دارد
ترانه ی تو سرودن چه لذّتی دارد
|
|
|
|
|
ای کاش میشد بودنت رویا نباشد
|
|
|
|
|
آمدی از راه دور و من از راه به در شدم
|
|
|
|
|
یادت آید به تو گفتم که از این عشق حذر کن؟...
|
|
|
|
|
شیرین تری ز شیرین ای یار خوش زبانم
در وصف خال رویت عاجز من از بیانم
دائم ز هجر و دوری صدها گلایه
|
|
|
|
|
همگی مثل یکدگر هستند
این نویسندگان قلّابی...
|
|
|
|
|
انتخاب کن
چگونه مُردن را
مرگ رانیز توبرمی گُزینی
|
|
|
|
|
آنچه از ضحاک خواندم شاهدم
تا که اکنون سر به راه کاوه ام
ظلمت شب را چنین من شاهدم
صبح
|
|
|
|
|
ای خدا دادم قسم بس من تورا------------ناله هایم می ستایندهی تورا
عاشقی کردم بدانم راه عشق --------
|
|
|
|
|
الحمدالله از هر چه که شانس نیاوردیم...
|
|
|
|
|
عشقم
دیونه شدم
نیستی کنارم
بد شده حالم
عشقم
نازنینه همدم
نکاستی دردم
این درده دلم
رفتی از کن
|
|
|
|
|
ارباب بیا و به من حاجتی بده
تا جان فدای رهِ آن محترم کنم
|
|
|
|
|
ای جان بیا که دلبر دنیای من شوی
|
|
|
|
|
دارم به این نتیجه می رسم بی شک
که این جهان
چقدر کم به چشم می آید ؛
وقتی که من
|
|
|
|
|
هر فرد دانش اندوز ، در جمع بي سوادان
مانند يك غريب است ، در مردمان نا
|
|
|
مجموع ۱۲۳۹۱۹ پست فعال در ۱۵۴۹ صفحه |