جمعه ۱۴ ارديبهشت
|
|
دیدم در نگاهت رنگ گرم زندگی
|
|
|
|
|
قسمت هجدهم از روزهای بی بازگشت
|
|
|
|
|
یه صدایی میومد
از راه دور
یه نگاهی میکرد
حتی به زور
منکه عاشق نبودم
شدم عاشق او
کاش عاشق نمیشد
|
|
|
|
|
سرم از جرم نبودت به دار تنم آویخته است...
|
|
|
|
|
شعری در مورد انسانیت و نزدیک شدن به ساحت مقدس الهی
|
|
|
|
|
دیگر بـه اَتـُم چه احتیاجیست
مــا مـرکـز انـفجــار ظلــمیـــم
هـــم رعــیـتِ والـی جفـائـــیم
|
|
|
|
|
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
|
|
|
|
|
گرمی دست هایت
خورشیدی دوست داشتنی ست!
|
|
|
|
|
و شاید بادها
تبری می شوند نامرئی
بدست درختان
تا تمام کنند انتحاری نیمه تمام را !
|
|
|
|
|
آجرها رازدارانِ دردِ دیوارند
تیرباران کردند
سرهایشان را
تا تیر نکشد
قلب هایشان
|
|
|
|
|
باور نمی کنم که تو رفتی ز پیش ما....
|
|
|
|
|
معبودم !
روح مرا
به ردّ شدنی ،
ازجانبِ افکارِ این دنیا ،
اگر طرد خواستی
برایم مهم نیست
|
|
|
|
|
چنين گفت : پيغمبر(ص) با شعور
بـجو دانش از مهد1 تا به گور
پيمبر(ص)همين نكته
|
|
|
|
|
چه غمگینم من از غم مینویسم
کمر بشکسته خم مینویسم
میان کلبه محزون قلبم
غزل با شعر در هم مینویسم
|
|
|
|
|
مسافر
در این صحرای بی پایان سوزان
که در آن جز بلا نیست
مسافر با لبی سوزان و پر تاول
ندارد توشه ا
|
|
|
|
|
آن یار بی وفا دل مارا نشانه کرد
|
|
|
|
|
زندگــی وای به حالت که مـرا خار کـــنی
آبرویم ببـــری حال مـــــــرا زار کنـــــــی
|
|
|
|
|
از خانه گریزانم و دلخوش به بیابان
شاید که بیابم اثر از زاده انسان
...
|
|
|
|
|
کودک کاری و مهری نیست اینجا بهر تو
کاش می فهمید دنیا این سکوت و قهر تو
|
|
|
|
|
سایبان دل من مجمر شد
"گل" گرفت دامن دل پر پر شد
درنیستان وجودم گمشد
نی نوازنده این" آذر" شد
|
|
|
|
|
مست می گردد دلم با جرعه ای دمنوش تو
|
|
|
|
|
دیدم که به خواب، پای دل زنجیر است
از دست سر زلف تو، کارش گیر است
|
|
|
|
|
که خسته تر از جهان بی تو ام!
خسته ... خسته ... خسته ...
|
|
|
|
|
عشقم از روی هوا بود؟ تو بگو
|
|
|
|
|
من از هجوم غصه شکایت نمیکنم
آغوش و گریه مال مصیبت ندیدههاست
من را معرفی نکن اصلا به این و آن
ا
|
|
|
|
|
زمان از حجم غم می کاهد اما اشتیاقت درد دارد...
ربود از من ندیدن عقل و از دلبستگی هایم نمی کاهد...
|
|
|
|
|
چشم و مژگان سیاهت مرا خواهد کُشت
|
|
|
|
|
کمیاب اگر گردی ، باارزش و در چشمی .
یک کوه طلا باشی ، پنهان چو شوی ، زشتی.
چون قلبِ صدف از سنگ
|
|
|
|
|
درجلگۀ سردابِ توعبّاس تماشاست
|
|
|
|
|
الهی گوش دلتنگی شود کر
در آید ریشه ی دوری سراسر
|
|
|
|
|
چه روان
با روان ما بازی می ڪند
نبودنت
مجید_محمدی
|
|
|
|
|
روزگاری دراز
در میانِ روشنای آسمان
دودِ تیره ای
از بَرِ شکسته کُنده ای حقیر
در دل خطوطِ دفترِ
|
|
|
|
|
آن روز گلها به جای شبنم صبح گاهی اشک میریختند
|
|
|
|
|
منِ دیوانه را مهجور کردی...
|
|
|
|
|
خواهی بزنش گردن و خواهي بنوازش
اين سر، به درگاه كسی جز خدا خم شدنی نيست
|
|
|
|
|
به جانم آتشی رخنه نموده از درون خویش
مرادرد از درون اما چنان اندر نهان سوزد
|
|
|
|
|
اندیشه های من هیچگاه
به حبس رضا نمیدهند و دائم
|
|
|
|
|
مُــــــرداد پر از شـرجی لـب های تو داغ...
بر مهر لبــــم خــــوب فریـبی زد و رفــــت...
|
|
|
|
|
اي تـو خداونــد جـهانـدار پاك
جسـم بشـر ساختـي از جـرم خاك
|
|
|
|
|
ای خاک مرا به سینه دریاب
وقت است به بستری رَوَم خواب
|
|
|
|
|
هر وقت دلم تنگ میشه میبینم اون عکس تو رو
وای که چه آتیشی میزد اون چشمان مست تورو
از وقتی که تو رفت
|
|
|
|
|
عاقبت شاد کنی شیعه ایرانی را
|
|
|
|
|
تو جاده زندگی بدون یک هم سفر
اون همسفر تو بودی عزیز سفر بی خطر
|
|
|
|
|
پشت آن بوته ی یاس....زیر نور مهتاب....غبطه می خورد دلم......به شکاف لب سرمازده ات
|
|
|
|
|
اندراین دنیا ندار م جز تو یار ی ای خدا
|
|
|
|
|
من زمینی گشته ام در دیده ام نان نیز دام
|
|
|
|
|
اخرین قرار بین عاشق و معشوق که به سرانجام نرسید
|
|
|
|
|
ای کاش میشد در شبی غمخوار من باشی
|
|
|
|
|
ساحل بادم
می زنم تن بر پنجره خاطره ام
|
|
|
|
|
گفتنِ این شعرم آمدناگهان
شهرِمازیباترین شهرِجهان....
|
|
|
|
|
می شود قاتل من پاشنه هایه کفشت
|
|
|
|
|
من مجرمم به خاطر عاشق شدن همین
با بوسه ای رسیده ام اینجا به دردس
|
|
|
|
|
کلاهیست در دستمان که بر سر یکدگر میگذاریم...
|
|
|
|
|
برایم شده ای مثل شهر جنگ زده
همانقدر خطرناک
همانقدر آشفته
همانقدر ویران و
همانقدر دوست داشتنی..
|
|
|
|
|
یک دقیقه سکوت ...برای ذوق اولین دیدار که بغض آخرین دیدار شد
|
|
|
|
|
وجودم چون برکهای زلال و جاری...
|
|
|
|
|
چه بی تابانه حاشا می کنی تنها گناهت را...!!!
|
|
|
|
|
تلافی میکنم آخر
نبودن های مُسریتُ
نوازش میکنم روزی
حریر موی چتریتُ
دلم دریای طوفانی
اسیر موج
|
|
|
|
|
اوضاع ما همیشه به سامان دیگری ست
سامان نگو سفینه به فرمان دیگری ست
|
|
|
|
|
تو كه گردي ز مژگانـم كني دور
چرا چشم جهان بينم، كني كور
مرا تشویق آز
|
|
|
|
|
غریبم
غریب تر از خواب چشم های نگاری در خیال دلداری مهجور
|
|
|
|
|
دفتر شعر تمام شاعران
پر شده از واژه ،از نقش و نگار
|
|
|
مجموع ۱۲۳۸۱۶ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |