شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
زمان از حجم غم می کاهد اما اشتیاقت درد دارد...
ربود از من ندیدن عقل و از دلبستگی هایم نمی کاهد...
|
|
|
|
|
چشم و مژگان سیاهت مرا خواهد کُشت
|
|
|
|
|
کمیاب اگر گردی ، باارزش و در چشمی .
یک کوه طلا باشی ، پنهان چو شوی ، زشتی.
چون قلبِ صدف از سنگ
|
|
|
|
|
درجلگۀ سردابِ توعبّاس تماشاست
|
|
|
|
|
الهی گوش دلتنگی شود کر
در آید ریشه ی دوری سراسر
|
|
|
|
|
چه روان
با روان ما بازی می ڪند
نبودنت
مجید_محمدی
|
|
|
|
|
روزگاری دراز
در میانِ روشنای آسمان
دودِ تیره ای
از بَرِ شکسته کُنده ای حقیر
در دل خطوطِ دفترِ
|
|
|
|
|
آن روز گلها به جای شبنم صبح گاهی اشک میریختند
|
|
|
|
|
منِ دیوانه را مهجور کردی...
|
|
|
|
|
خواهی بزنش گردن و خواهي بنوازش
اين سر، به درگاه كسی جز خدا خم شدنی نيست
|
|
|
|
|
به جانم آتشی رخنه نموده از درون خویش
مرادرد از درون اما چنان اندر نهان سوزد
|
|
|
|
|
اندیشه های من هیچگاه
به حبس رضا نمیدهند و دائم
|
|
|
|
|
مُــــــرداد پر از شـرجی لـب های تو داغ...
بر مهر لبــــم خــــوب فریـبی زد و رفــــت...
|
|
|
|
|
اي تـو خداونــد جـهانـدار پاك
جسـم بشـر ساختـي از جـرم خاك
|
|
|
|
|
ای خاک مرا به سینه دریاب
وقت است به بستری رَوَم خواب
|
|
|
|
|
هر وقت دلم تنگ میشه میبینم اون عکس تو رو
وای که چه آتیشی میزد اون چشمان مست تورو
از وقتی که تو رفت
|
|
|
|
|
عاقبت شاد کنی شیعه ایرانی را
|
|
|
|
|
تو جاده زندگی بدون یک هم سفر
اون همسفر تو بودی عزیز سفر بی خطر
|
|
|
|
|
پشت آن بوته ی یاس....زیر نور مهتاب....غبطه می خورد دلم......به شکاف لب سرمازده ات
|
|
|
|
|
اندراین دنیا ندار م جز تو یار ی ای خدا
|
|
|
|
|
من زمینی گشته ام در دیده ام نان نیز دام
|
|
|
|
|
اخرین قرار بین عاشق و معشوق که به سرانجام نرسید
|
|
|
|
|
ای کاش میشد در شبی غمخوار من باشی
|
|
|
|
|
ساحل بادم
می زنم تن بر پنجره خاطره ام
|
|
|
|
|
گفتنِ این شعرم آمدناگهان
شهرِمازیباترین شهرِجهان....
|
|
|
|
|
می شود قاتل من پاشنه هایه کفشت
|
|
|
|
|
من مجرمم به خاطر عاشق شدن همین
با بوسه ای رسیده ام اینجا به دردس
|
|
|
|
|
کلاهیست در دستمان که بر سر یکدگر میگذاریم...
|
|
|
|
|
برایم شده ای مثل شهر جنگ زده
همانقدر خطرناک
همانقدر آشفته
همانقدر ویران و
همانقدر دوست داشتنی..
|
|
|
|
|
یک دقیقه سکوت ...برای ذوق اولین دیدار که بغض آخرین دیدار شد
|
|
|
|
|
وجودم چون برکهای زلال و جاری...
|
|
|
|
|
چه بی تابانه حاشا می کنی تنها گناهت را...!!!
|
|
|
|
|
تلافی میکنم آخر
نبودن های مُسریتُ
نوازش میکنم روزی
حریر موی چتریتُ
دلم دریای طوفانی
اسیر موج
|
|
|
|
|
اوضاع ما همیشه به سامان دیگری ست
سامان نگو سفینه به فرمان دیگری ست
|
|
|
|
|
تو كه گردي ز مژگانـم كني دور
چرا چشم جهان بينم، كني كور
مرا تشویق آز
|
|
|
|
|
غریبم
غریب تر از خواب چشم های نگاری در خیال دلداری مهجور
|
|
|
|
|
دفتر شعر تمام شاعران
پر شده از واژه ،از نقش و نگار
|
|
|
|
|
پای هر کس را ببندی عزم رفتن می کند...
|
|
|
|
|
بعد از قریب به یکسال
از آمدنِ این ویروسِ منحوس
که پایش بشکند به حق علی
که اینگونه به جانمان افت
|
|
|
|
|
بغضی به تلخی خفقان
آرواره های جهانم را به هم می فشارد.....
|
|
|
|
|
رفتم به کوی می فروش ، خمخانه دیدم خم به جوش
دین و دلم از کف بشد، وز روی پیر می فروش
|
|
|
|
|
دانی که زمین و آسمان و هستی
با این همه وسعتش به مویی بند است
...
|
|
|
|
|
مبادا سركشي كردن ، به راه بندگي كردن
نـشايد سركشي كردن ، اگر كرديم گمراهيم
|
|
|
|
|
درد عشق درمان ندارد جز به دنیای خیال ...
|
|
|
|
|
مرد میدان عمل ، پیرِ جوانان حرم
سر وجان داده به راه سر وسامان حرم
|
|
|
|
|
سهم ما از آسمان غیر از تراسی بیش نیست
سبزهٔ ما را نصیب از عیش؛ داسی بیش نیست
جان ما را جامه خیاط
|
|
|
|
|
کوچه را گشته ام به دنبالت
نیستی هر چقدر گشتم آه...
|
|
|
|
|
پرگار به تنگ آمد و آن لحظه کم آورد
|
|
|
|
|
بروید گل از بوی خاکستر دل
|
|
|
|
|
دل بیمار عشق است،درد من هم مرهمی دارد
دل دیوانه ام گویا که طبع بلغمی دارد
...
|
|
|
|
|
لحظاتی برسد
تا به کنار جانان
|
|
|
|
|
من در تمام آسمان عشق تو را احساس کردم
|
|
|
|
|
مرغک پر غم و ماتم زده ای...
|
|
|
|
|
مسئله ها
پی بردی اگر بال و پر چلچله ها را
چون ابر بهاری همه ی فاصله ها را
پابند غم و حسرت و اند
|
|
|
|
|
در سیاهی پرده افتاد از رخ تابانتان
|
|
|
|
|
عشق از منظر من تنها تو هستی نازنین
|
|
|
|
|
قدحی پر کن زمی تا رنج فراموش کنم
آتش و درد درون بامی خاموش کنم
|
|
|
|
|
می شود بوسه دهی تا که من افطار کنم
همه جا فاش بگویی و من...
|
|
|
|
|
گریه کردم دوباره تنهایی
گریه روی عکس یک پروفایل...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۳ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |