جمعه ۲۸ ارديبهشت
|
|
غم و شادی جهان می گذرد ...
|
|
|
|
|
پک میزنند عابران/ به تفاله سیگارها...
|
|
|
|
|
خون بهای عاشقان اشعار ماست
عاشقی از رنگ و .....
|
|
|
|
|
باتو فرشته ی من
ریاضی را؛
عاشقانه دوست دارم !
|
|
|
|
|
اي كاروان حُـسن تو در مُلك ما نِـه اي
فهميده ايـم بـر هـمه ما تو صانعـ
|
|
|
|
|
دل با تو که بیراهه نمیره
دل با تو جَوونه
پیرانه نِمیره
|
|
|
|
|
صبح یکشنبه اومد
پُر خواهش
پُر پرواز پر خاطرهها
|
|
|
|
|
نه دگر حالی مانده
و نه دگر احوالی
پیش به سوی مرگ میروم
با دستانی بسته
|
|
|
|
|
شب سیاه وبارانی وروزهایت بخیر
|
|
|
|
|
در بند توام
شمع شب تار
منی
در قفس من
|
|
|
|
|
خداوندآغوشش بازاست کافیست ما راه را بلدباشیم
|
|
|
|
|
تو زیبایی غزل سازی ، چه گوید کاغذ و خودکار
|
|
|
|
|
ببین چه گرم و بدون غرور مردانه
بجای تو بغلم کرده آشپزخانه
زنی که لحظهی پا پس کشیدنت را دید
کشی
|
|
|
|
|
گمونم عمر تنهائيت سر اومد
ببین افتاده تو چائيت تفاله
|
|
|
|
|
خداوندا بده صبری به مجنون
|
|
|
|
|
به دشت سبز آن باشد نشانی از شقایق ها
|
|
|
|
|
کشاورزی شغل اجدادم نبود
کشاورز شدم وقتی
بذر لبخندت را
پای پنجره پاشیدی
|
|
|
|
|
فصل عشقت شال زردی بر سرم انداختی
رنگ گندم باز اغوا کرده ات، دلباختی
|
|
|
|
|
تقویم
ماههاست
نیامدنات را
به رخام میکشد.
سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
|
|
|
|
|
در آستان هجرتت زین گفته تا به ........
|
|
|
|
|
زندگی!
ای گره کور نافرجام
|
|
|
|
|
نوشته ها سکوتمان را فریاد می زنند...
|
|
|
|
|
شعر میگویمبهاجباردلماماچرا
|
|
|
|
|
دست من نیست که پایم به خطا می افتد
|
|
|
|
|
فصل پاییز نشان از رخ بی جان دارد
ا
|
|
|
|
|
مدتی که در خود میریزی با کسی آشنا میشوی که خود واقعی توست، بچرخید و بشناسید و بمانید.
|
|
|
|
|
من رو به مرگم . . . تو منو دادی به باد
|
|
|
|
|
مستی عیان شد و چندان گریستم
ای جلوه گاه حسن عیان کن که کیستم
از خود بر
|
|
|
|
|
از غار های نقاشی شده اجدادم
تا نقاشی های سه بعدی روی دیوار
از غاز های وحشی مهاجر
تا پرواز
|
|
|
|
|
گر از دستور بينايي ، حدودي را توان ديدن
گر از تاريخ ايراني ، حدودي را بـف
|
|
|
|
|
کودکی هایم را درمیانِ خیابان هایِ شلوغ و دودهایِ خفته بر دلِ آسمان جای گذاشتم وآنچه درخاطرم ثبت شد د
|
|
|
|
|
بهشت اندك بود مادر كه زير پاي تو باشد
|
|
|
|
|
در مزرعه ای کلاهی ، درارتفاعِ یک آدم ،
داشت به جلو میرفت
|
|
|
|
|
چیزی بگو، عیان بشود دُر فشانیت
من تشنه ی کلامِ جواهر نشانیت
عمریست خنده می زنی و شاد می کن
|
|
|
|
|
صورتی از لطف خدایی مادر
پرتوی از نور سمایی مادر
|
|
|
|
|
باعشق تو به نام خدایت قلم زدم
|
|
|
|
|
در تماشایت وجودم عشق را فریاد کرد
|
|
|
|
|
در آشفتگی لفظ چنان نظم درآیی
رندانه ترین شاعر اسما و زمینی
از خاطر ما دور نگردد خم مویت
هر سو
|
|
|
|
|
سروش هایی از تاجیکستان
در بزرگداشت فردوسی
|
|
|
|
|
وقتی سیب کالم
از شاخه فرو افتاد
نیوتن هم اشتباه می گفت!
|
|
|
|
|
بانوی بهشت دست هایت آهنگ عاشقی می نوازد.
|
|
|
|
|
شور هستی عشق را کم داشت،زهرا خلق شد
چهره ی مولای ما غم داشت ،زهرا خلق شد
|
|
|
|
|
آمده خیرالنساء بهر علی
او بُود دردانه ماه نبی
خالقش فرمود خندان دانمش
بر پدر آمد که کوثر خوانم
|
|
|
|
|
زندگی با دختر آوار کردن مشکل است
|
|
|
|
|
روز زن بر تمام مادران
و زنان ایرانی مبارک
|
|
|
|
|
شمعی که نورانی شود پروانه را کشته
|
|
|
|
|
گِره افتاده به قلبـــم ، سَرِ حسّی گُذَری
من تو را خـواستم اما ، تو زِ ما بیخَبَری
یا ندارد دل
|
|
|
|
|
درسته خوب نیستم اما مامان
تو که غمگین باشی من می میرم
|
|
|
|
|
ماه بهمن بانگ و بوی پیروزی رسید ** نغمه های خوش ز شور آزادی رسید
|
|
|
|
|
ورود بدون لبخند ممنوع !!!
|
|
|
|
|
کاش بداند. انسان که. موجب. حرمان نشود
قلب. عاشق. را نشکند که. دگر بند زندان. نشود
با یک سخن.
|
|
|
|
|
و خدایی که خدایی جهان
بس برازنده ی اوست
|
|
|
|
|
راهی این دلِ تنگِ پُرِ از غصهٔ من
نشود آنکه مگر طاقت ماندن دارد
|
|
|
|
|
شاید نمی دانی
شاعر بدون ذوق می میرد
|
|
|
|
|
هزارمین شعرم را
به شما تقدیم میکنم مادر
|
|
|
|
|
ای سرزمین ناشناخته
تو را کشف خواهم کرد
روزی
شاید
|
|
|
|
|
عطر
عطر دلخواهم
می پیچد
میان کوچه باغ های روستا
پر می کشم
تا باغ خاطره
تکیه میکنم
بر ع
|
|
|
|
|
در تار و پودِ من چنان
بنشسته ای خوش تر ز جان
گر رو بگردانی ز من
تارم زِ پودم می رود
عین_قا
|
|
|
|
|
مادرم آندم که چشم در آغوشت باز نمودم ...
|
|
|
|
|
چشم های تو گل های باغ من است جانا
|
|
|
|
|
واقعی ترین قشنگ تو رویاهام
|
|
|
|
|
باز از دور صدای جرسی می آید
از دل دامن شب بوی کسی می آید
|
|
|
|
|
ای تو زيبا سروده هستی
ای تو بوی خوش سرمستی
اشگت گرانترين گوهر زمانه
لبخندت آخرين تحفه عاشقانه
|
|
|
|
|
از برج حَمَل که من قرینش بودم
تا سوت اَسَد مَثَل ترینش بودم
دستی به قلم مثال نقّاشم من
یارم گل آس
|
|
|
|
|
مستفعل . مستفعل مستفعل. فع لن
از هجر تو یاییزم، و هر لحظه خزانم
نامت شده ، دائم برلب ورد زبانم
|
|
|
|
|
زندگی همچو دروغ و یک سرابی بوده است
بردگی ما به دنیا عین خوابی بوده است
|
|
|
|
|
آن که باید یک جهان را زد به نامش مادر است...
همنشین هر غم و هر شادی ات هم مادر است.
فاطمه "امِّ اب
|
|
|
|
|
از داغِ جدایی ، داغی سوزان تر نیست ....
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۴۲ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |