جمعه ۲۸ ارديبهشت
|
|
خوش به آنهایی که تو را می بینند...
|
|
|
|
|
پیشکش به مادرانِ مِهرنهاد
|
|
|
|
|
تا که بودم از نبودم غم به دل اندک نشست
|
|
|
|
|
جمله و شعر و غزل در وصف آن مغلــوب باشد
هر که تکریمش نداند حکم آن سرکوب باشد
ماه گون شد تارِ مو
|
|
|
|
|
زندگی سلام
***********
چشمه زندگی جوشان است
مشعلش ز عشق فروزان است
هر که را مسیر شیدایی است
قل
|
|
|
|
|
همچون دیه کز شتر حسابش بزنید
بر وزن شتر حقوق هر کس بدهید
|
|
|
|
|
مادر، چشمانم را ، به نورِخود شفا میداد
|
|
|
|
|
ردیف و قافیه های تمام شعر منی
|
|
|
|
|
فکری به حال قمری محزون کنی بس است
|
|
|
|
|
باورهایم ترک خورد
دل دیوار شکست
عبور کرد دروغ...!
|
|
|
|
|
با مذهب عشقش بِشُدَم زاهد مطلوب!
|
|
|
|
|
به که وا گویم ...!؟
که بهای خونم نشود
|
|
|
|
|
من در این خانه دگر بود جهانی دگرم
تو بدان خانه چرا خاک نهانی دگرم
من بدین سوی نهادم که سری دادسر
|
|
|
|
|
یاد تو همیشه در دلم می ماند
بعد از نشد راست کنم قامت خود
|
|
|
|
|
شکوه ها میکند از فاصله ها فاصله
|
|
|
|
|
پینه بسته است
ناکجای روحم
از تکرارزخم های بی التیام
درد می خیزد
از برهوت فهم
فریاد واژه ه
|
|
|
|
|
عهد کردم دگر عاشق نشوم، آه ولی
طرح چشمان تو زيباست، خدا رحم کند...
|
|
|
|
|
بسته بودم بمهر راهش را
بی تفاوت بمن رسید و گذشت
ازکنارم یواشکی رد شد ؟
اشکهای مرا ندید و گذشت
|
|
|
|
|
شاید که قبل از من کسی بهتر سراییده
از بی مرامی های آن لیلای زیبارو
|
|
|
|
|
این شعر حال کسی مغبون است که در جنون خود مجنون است نه راه پیش دارد نه راه پیس ، چه کند که طفلکی مسک
|
|
|
|
|
بیا که نیمه شبی عاشقانه هو بزنیم
دم از محبت و عشق و صفای او بزنیم
|
|
|
|
|
نقاشِ زمان ، نقشِ تو دلدار کشیدست ،
|
|
|
|
|
در آستان هجرتت، زین گفته تا به کی؟
|
|
|
|
|
این همه دلتنگ بودن در دلم جا میشود؟
|
|
|
|
|
پژواکِ رد پای توست؛
آرامشِ
--سنگ فرش خیالم!--
سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
|
|
|
|
|
برای نوشتن عاشقانه ای
واژه های ریز و درشت را الک می کنم
شعر بوی دلتنگی می دهد
آنقدر غمگین
که ا
|
|
|
|
|
(مادر) محبت از وجودِ تو عیان گشت - ثناگویت خدای مهربان گشت
|
|
|
|
|
رفتی و بی تو دلم بارِدگر شاد نشد
قصرِ رویاییِ ویران شده آباد نشد
|
|
|
|
|
سبقت در ریش و دینداری ،همه در پرده دزد
این فقط اییم که از اشل وطن قال مانده ایم
|
|
|
|
|
کمی آنسوتر کودکی خردسال ، با کیسهای بر دوشش
در میان انبوهی از زبالهها ، دنبال تکه نانی میگردد
|
|
|
|
|
گاه بایک خط سخنِ نادرست جهنم رابرایِ خود خریده ایی پس زیباسخن بگو تا زیبایی ها را به وجودت گره زنی..
|
|
|
|
|
حاجت روا
پس می دهم تقاص دلم را به پای تو
جان می کَنم به جان تو در ماجرای تو
دلبسته ام به جرعه
|
|
|
|
|
غمِ ایّام چوخالدی ، کیمه داد اِتمه لییز
مُحنتین یایلیغینا ، سانکی اوتورموش فَلَییم
کونلومون نَغمه
|
|
|
|
|
حالا منم با کوله باری از نبودن ها
|
|
|
|
|
مهر مادر
***
مهری است کزو بر دل و جان می ماند
از روز ازل ز وی نشان می ماند
در سوختن شمع وجود م
|
|
|
|
|
خداوند تاج عزت بر سر آد م نها ده است
|
|
|
|
|
قلبم را دریاب
با نفست باشمیم گل های بهاری .گیسوانت
|
|
|
|
|
رفع تحریم اگر گشت مهیا ، چه شود؟
|
|
|
|
|
گلزارمستی 569
می شوم گلزار مستی در حریم دیدنت
چشم ها را می گشایم موقع گل چیدنت
نغمه ی زیبای تو
|
|
|
|
|
روزگاری به تقدیر قلم سر زلف سخنم. شانه زدم
چو بلبل به ترب خانه گل بوسه ی مستانه زدم
سینه
|
|
|
|
|
در باره ياران چه بگويم كه نداني
از ليلي و مجنون شده صد بيت حدي
|
|
|
|
|
هر شب غوطه ور می شوم در رویای ....
|
|
|
|
|
کودکانه هوس دشت دویدن دارم
بر سر بوتهی گل شوق پریدن دارم
دوست دارم بدوم بر سر یک تپّهی سبز
|
|
|
|
|
من برایت میخواندم...!
من برایت در بالای بلند ترین کوه میخواندم...!
و صدای پرندگان در آسمان برکه
|
|
|
|
|
زیبای دوست داشتنی
به خدا میسپارمت
|
|
|
|
|
اي پادشاه حُـسن تـو حـُسن آفريده اي
داناي حُـسن و خلق ، به حُـسن آرميده اي
د
|
|
|
|
|
اشک شوق
در چشمانم
شوق دیدار تو
در فردای امروز
|
|
|
|
|
خیالاتی ،.. خیابان می شَود در من...
|
|
|
|
|
به منظور ترکاندن
در جشن شعر سروش
|
|
|
|
|
خسته ز این عالم و آدم منم ...
پیش چه کس درد دلم را برم ...
رفت ز یاد همگان آن قدیم ...
گشته دلم
|
|
|
|
|
مایی که در کوچه های برفی قد کشیده ایم
دیر زمانیست که دگر برفی ندیده ایم
|
|
|
|
|
بشکسته وصد پاره بشد
این دل
در بدر واواره کویت
همراه من است
|
|
|
|
|
خداوندا دل به کسی بسته ام که وفا نمی کند
|
|
|
|
|
باید "اخراج" شویم از برهوت از این غم
کارمان باز بدست دل "حوا" گیر است
|
|
|
|
|
گندم نخور پدر ! که دردیست در پی اش!
ای کاش حرف حق به گوش پسر شود
امروز این خداست قربانی بزرگ
خونی
|
|
|
|
|
وقت سفر آمد میان یاد جنگل های کهنه جان ** این غبار دل خسته را گر بشوید رود روان
|
|
|
|
|
از عشق چه ها گفتند
دیدیم و ندیدن داشت
|
|
|
|
|
می شود روزی که دست هر کودک بی نان به روزی برسد؟؟؟
یا که گرما زده را برف ،نه سوزی برسد؟
|
|
|
مجموع ۱۲۴۱۴۲ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |