شنبه ۲۲ ارديبهشت
|
|
درمیانه ی اینهمه ناامنی
باید خوابید ولی ،
خوابی خرگوشی
|
|
|
|
|
قرص خنده دادم
به لب هایم
گریه خوابَ ش برد
|
|
|
|
|
میشود آغازبخشِ نوبهارانم شوی ؟
|
|
|
|
|
عشقی که برین باشد انکار نمی باید
|
|
|
|
|
بچه بودم گریه میکردم همیشه
|
|
|
|
|
در هوای عشق خود روح و روانم بردهای
راه در ژرفای قلب مهربانم بردهای
|
|
|
|
|
سید علی خامنهای رهبر ایران
فرمود که نابود شود لشکر شیطان
|
|
|
|
|
سهراب،
آیا قایت جا دارد؟
برای من و خاطراتم،
برای درد و غم هایم،
برای کوله بار خستگی هایم،
جا د
|
|
|
|
|
🎂❤️دختر ناز و زیبا، فرشته خوب ما❤️🎂
🎂❤️یکسال دیگه سر شد، تولدت شد حالا❤️🎂
|
|
|
|
|
ای وصیِّ مصطفی شاه دوعالم یاعلی
ای قسیمِ جنَّت و دوزخ تویی نفس نبی
|
|
|
|
|
بردستنبی عصایاعجاز بتولاست
براهلیقین دوبالپرواز بتولاست
|
|
|
|
|
جزدیدن توای جان درجستحو ندارم
غیرازخیال وصلت درگفتگو ندارم
|
|
|
|
|
سربه دامان تو می گذارم اِی یار
|
|
|
|
|
تو میدانی من در دلم چه غمی دارم؟
اصلا میدانی من اکنون در چه حالم؟
می دانی برای خود قفسی ساخته ام
|
|
|
|
|
جای ظرف آب ، یک دریای اشک...
|
|
|
|
|
به نسیم صبحگاهان به ترنم بهاران
به نگین آفتاب نخلهای استوار ریگان
|
|
|
|
|
نکنه این همه سردی دوره دوری دوره دوری
رفتی که تو بر بگردی ای امان ازین صبوری
روزایی که بی تو طی
|
|
|
|
|
شاه شطرنج دلم
بنگر که فوج فوج سربازان دلیر احساسم
بر قلعه قلبت پاسبانی می کنند
بیت بیت غزل هایم ب
|
|
|
|
|
دل تو کرده خجالت زده مِی را
|
|
|
|
|
سلام بر آغازِ فهم
سلام بر شروع خِرد
ننگ بر تسلیم بر نهادهگردن،
که خورشید به تمامیت
بر چهره
|
|
|
|
|
هیچ کس نفهمید
کسی توجه نکرد
برای هیچ کس مهم نبود
آن لحظه که با دستان لرزان به دنبال راهی بودم
|
|
|
|
|
مرا ز صبوری،غافل از خویش گذاشتی
ثمر بوده تو را،من هیچ،نظر مکن تو مرا
گر نظری هست،سوی توست،با دو چ
|
|
|
|
|
خاموش مانده ام كه خودت را رها كنى
شايد بگويى آن همه حرف نگفته را
همواره حرف هاى مرا گوش كرده ا
|
|
|
|
|
به آسمان چه بگویم ؟ به زور می بارد
به جای صاعقه چشمش به برق شمشیر است
|
|
|
|
|
ساز مرا بردار/این غم دل برچین
|
|
|
|
|
باز هم شب شد دلم با یاد رویت بی قرار
|
|
|
|
|
......عاشق که شدم.......
عاشق که شدم جز تو کسی یار ندارم
صحبت نکنم انگار که طلبکار ندارم
رندان
|
|
|
|
|
غم قلب ستمدیده شده طاعون خریدارم
|
|
|
|
|
تو کجایی؟ که مرا کشت غم فاصله ها
خم شد از دوری رویت، کمر حوصله ها
دام گسترده جنون ، ای دل
|
|
|
|
|
قاصد موی سپید کرده ی دهر است.
|
|
|
|
|
لب به لبِ این پلِ زشتِ سقوط ،
|
|
|
|
|
✍️ تصنیف
م.مدهوش❤️🔥
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی✨
|
|
|
|
|
آغوشت را میخواهم
تا عطشِ عشق
بسوزاند
تنِ عریانم را
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
خاطر خاطره ام را با شما آراسته ام
|
|
|
|
|
پیشمی باز دلم تنگنگاهت شده است
|
|
|
|
|
در ته مانده های زیر خاکسترم....
|
|
|
|
|
برو و بیش از این در خطر نیندازم
به خانه عجینم مرا در سفر نیندازم
|
|
|
|
|
میشه پا بذاری به روی گلوم؟
بذار رو گلوم پاتو هستم رفیق
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
اشک جاری میشودبر روی گل
چون که چیند باغبان دم گوی گل
تا شودپر گل همه بالا و پست
|
|
|
|
|
مکتب مردان رفته ایم بسیار چیز آموخته ایم
|
|
|
|
|
کابوس وحشتناک شد، خواب خوش و شیرین من
خاکستری بر باد شد، آرامش دیرین من
تعبیر خواب سرخوشی، با رقص
|
|
|
|
|
دل تنگ توام!
بیا
لحظه ی مرا
در غمت بنگر...!!
که چگونه
ثانیه ثانیه ی عشق را...
در بُغض د
|
|
|
|
|
تو گر کنی صحبت عبس نمیآید...
|
|
|
|
|
گُر گرفته تنم از سراب خیال
|
|
|
|
|
باز شور کربلای پربلا دارد دلم
حال جابر آن رفیق بیریا دارد دلم
|
|
|
|
|
راستی
می دانی
بی توحوضِ
نقاشیِ من
بی رویاست؟!
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
به غلیظترین لهجهی قلبم
و به زبان اشاره
فریاد میکنم دوست داشتنت را...
|
|
|
|
|
تمام واقعیت های دنیا هم خیالی است
|
|
|
|
|
تیکه تیکه های بوته ،
روی هم میان میشینن
|
|
|
|
|
به کوه آمدهام
خودش راه مینماید گاهی
گاه اما
برگی از دفتر بیسرانجامی است
قدم در راه میگذارم
|
|
|
|
|
لالههای پرپر خود را به دست باد داد...
|
|
|
|
|
نمیدانم دلیل این همه تنهایی چیست؟
اصلا تنهایی چرا با این همه اذم
می شناسی تنهایی را
آشنایی با بی
|
|
|
|
|
آدم عاقل فقط با خویش همدردی کند
|
|
|
|
|
باز پاییزی ، اسیر باد و بورانم هنوز
|
|
|
|
|
ولی با خفت و خواری تکراری
که می جنگی و مغلوبی
چه باید کرد ؟
نمی داند تو می دانی؟
|
|
|
|
|
نگاهم چموشانه
پشت درهای بسته شیهه میکشد
هنوز هم بوی سبز خاطرهها
زمانی برای مستی اسبهاست
|
|
|
|
|
به نام مردی که شده شرمنده
|
|
|
|
|
هراسیدن گاهی صلاح است
از چگونگی زندگیمان...
|
|
|
|
|
در من کودکی خسته و دل رنجور بود
نقد بر سینه ی خود کرده و معصون بود
|
|
|
|
|
آنکس که دلش سنگ و وجودش گِلِ زرد
از عنصر خاک است و فلزش مس سرد
با آن خود خصمانه ی خود آمد و گفت:
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۰۸ پست فعال در ۱۵۵۱ صفحه |