دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
چمدان باز کن
این بار که به
خوابم آمدی
.
.
.
بمان!
|
|
|
|
|
اینها را که می گویم ،
مربوط به آن زمانی ست که درجه ام ،
همچون درجه ی اکنون ام ، سرباز بود
|
|
|
|
|
برای من
عشق با تو آغاز شد
دست نوازشگر باد
از هوای روی تو
وزیدن گرفت
|
|
|
|
|
درد همان شوق ستم بر هیبت است
ناشیانه زخمه ای بر پیکر است
|
|
|
|
|
آنکه با ما روزگاری عهد ماندن بسته بود
در کنارش گاه گاهی عزم رفتن کرده بود
آنکه با ما از دل و عاشق
|
|
|
|
|
شعرهای من همه نذر چشمان تو باد
|
|
|
|
|
با قلم از موی تو بی تو قناری میکشم
|
|
|
|
|
بگو به برگ های زرد ،سخت ضربه میخورند
به وقت بی نوا شدن به زیر پای عابران
|
|
|
|
|
اگر دنيا چنين نَبوَد چرا دنيا بد آهنگ است
فقط از بهر دانا دل مداوم عرصه تنگ است
به هر
|
|
|
|
|
(ای عشق...)
نگاهم سوی پنجره بود
برف های ماتم زده
خاطره ی
دیروز تورا
به دوش میکشیدند !
زمان..
|
|
|
|
|
صبح سردی بود و باغی پر درخت
سار و بلبل باغ را بر بسته رخت
|
|
|
|
|
ابرُ بارونُ و تن خیس درخت/میگه تنگ دلشون واسه بهار
یه نفس هوای پاک عاشقی/یه سفر به جاده های بی حصار
|
|
|
|
|
گیسو گشود و روز جهانی سیاه کرد
این نازنین که عشق منو کل هست توست
گو اندکی نگهی سوی ما کند
گر این
|
|
|
|
|
آخر شبی سر میرسد دلتنگیِ شب ها و آه
رگبار بـوسه میـزنم روی تنـت در نور ماه
|
|
|
|
|
شده پاییز بهارم گل و گلزار چه شد
|
|
|
|
|
غزلی به بهانهی بیستم مهرماه و بزرگداشت حضرت حافظ.
|
|
|
|
|
ای همسفر! برو به سلامت؛ سفر بخیر
|
|
|
|
|
کنم دفتر شروع با نام الله
|
|
|
|
|
عشق، زیبایی خفته در چهره
کردار نیک در رفتار
و پندار نیک در سخن نیست
مجموعه عشق پر از تهیست
ز
|
|
|
|
|
صورخیال در پی تصویرکشمکش ریشه وباد
|
|
|
|
|
با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد
ذهن آشوب هوسِ خوابِ شیرین دارد
نظرم نزد خرامانِ نگاه ات خوار است
|
|
|
|
|
هر که در شهر دل وارد شد
همچو پیغمبری بود
که مرا با جذْبهی خویش تغییر داد
و تو همچو موسی (ع
|
|
|
|
|
گر به نقد جان دهدیک بوسه از لعل لبش
روشن است این نکته آن مه خویش را مجنون کند
|
|
|
|
|
رقص گیسوی تو در آینه غوغا می کرد
|
|
|
|
|
ز بیماری،مترسان این مرا؛من عاشقم
|
|
|
|
|
امان از زوزه یاد
نجوای دلفریبت را میخواند
|
|
|
|
|
چه کنم که دلم دلتنگ نگاهت و صدایت می شود
|
|
|
|
|
عاشقانه از جواد کشتکار ویزمکی
|
|
|
|
|
درد دارد سینههای مردمِ این سرزمین؛
ای خدا! بهرِ دلِ پُردردمان، درمان رسان!
|
|
|
|
|
سه سپید کوتاه + یک تک بیت
|
|
|
|
|
هزار معجزه دارد رسول ِ کیش ِ قلم
|
|
|
|
|
خواستم خِشت ز خُم گیرم وجام از لب یار
چرخ دوری زد و خِشت لب دیوارم کرد
|
|
|
|
|
حریمِ ما ، دریده شد
زبانِ ما ، بریده شد
|
|
|
|
|
جمع مزن با دلم سنگ دل دیگران
خانهی من کوچک است، از دگران بیکران
بیتو مریضم عزیز حال مرا درک ک
|
|
|
|
|
چه صبحی چه شامی؟زمان از تو می گفت
که چندی است هوایت طراوت ندارد
تو بودی تو پیغمبر شعر و شورم
که ب
|
|
|
|
|
با همه شهر غریبه ام سمت تو من دویده ام
|
|
|
|
|
پاییز فصل
هجرت است
ببین پرندگان را
که چگونه
گم میشوند
در دوردستها
و جز خاطرهای
به جا نمی
|
|
|
|
|
بر سر حجله این بوم خدایا شاید
قطره باران بکند، نافله درد جدا
|
|
|
|
|
قابِ عکسِ تو شده خالی و اما دائم ...
چشم من خیره به قاب است ، تو که می دانی
|
|
|
|
|
خانه گمانم به هنر می رسد
گرهنراز عیب و گهر می رسد
|
|
|
|
|
۰۰۰ رو به انحطاطِ غرور و تعصب
پاهایم را دراز میکنم...
|
|
|
|
|
دستمان بریده از قلم
پایمان شکسته از قیام
رویمان افسرده بود
|
|
|
|
|
پرچمی که در باد میرقصد...
|
|
|
|
|
از حالت چشمان تو پیداست خماری
با این دل سر گشته ی من کار نداری
در فکر تو باشم به خدا یار جفاکار
|
|
|
|
|
همخـواب غـم تعبیـر بیخـوابی و سردردم
از راه تـــــو حتّــــی بمیـــرم، بــر نمـــی گــردم
|
|
|
|
|
چشمههای جهان خشکید؛
با خشکسالیهای متمادی...
اما هنوز؛
چشمهی چشمهایم
--در انتظارِ آمدنت
|
|
|
|
|
شب ستارهها میدرخشند،
اما چشمهای تو
--دیدنیست!.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
زمستان بود و ما تب داشتیم
|
|
|
|
|
نگاه ابری دنیا خزیده در جانم
سکوت مبهم قبل از شروع طوفانم
فشرده پنجه ی بغضی گلوی تلخم را
|
|
|
|
|
زبان حال......................
|
|
|
|
|
لیلی قصه های من یک شبه پر کشید و رفت،،
|
|
|
|
|
گفت بی پروای این آتش بود
گر بسوزد جان. روح. آرام. بود
داستان. ساختن از حال پروانه
|
|
|
|
|
خبر آمد ز ملائک که تویی باغ بهشت
خالقت خشت تو را با گل آدم نسرشت
حاجیان گرد تو گردند نه گرد کعبه
|
|
|
|
|
یکی ازاینطرف و دیگری ازآنطرف و،
یکی هم ، آنطرف تر
سه کس بودند ولی ،
ز سیمرغ آنطرف تر
|
|
|
|
|
زیر بارونِ نگاهت دلم انگار ...
|
|
|
|
|
در نماز افتاده باش و بی ریا خلوت گزین
با صدای دل بگو اللّه، می آید پدید
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۲۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |