جمعه ۱۰ فروردين
|
|
(غزل سپید)
در کنج خانه ی دلم خاطرات عاشقی گرد و غبار می خورد.
من را هزار سال پیرتر در خاطرات عاشق
|
|
|
|
|
من اولین کپی از عشق خداوندم.
|
|
|
|
|
این جامعه مانند کتابی طنز است
|
|
|
|
|
یک شب سفرکنم سوی پهنای سینه ات
من غرق می شوم سوی پهنای سینه ات
|
|
|
|
|
از پرنده، از تپیدن، از رها شدن
در قفس پریدن از همه جدا شدن
|
|
|
|
|
چه با دنیای خود کردم؟که چون پروانه میگردم
به گرد شمع خاموشی که بیمش از حرارت هاست
|
|
|
|
|
باران شلاقی می بارد
شلاقِ خاطره های دور را برتنم می کوبد
|
|
|
|
|
ای کاش در نگاهت گاهی نشسته بودم ...☘️
|
|
|
|
|
خو ش آن کس که رنج دیگر مرد مان از برا یش غم است
|
|
|
|
|
بادقت بخوان....واژه هابسیاربیمارِحقیقت اند!!!!
|
|
|
|
|
دلهای عاشق در مسیر کربلای نور ....
|
|
|
|
|
روزی خواهم رفت از این شهر
با پاهایم یا مرگ
روز ی آتش خواهم زد این زندگی را
با آه یا کبریت
|
|
|
|
|
افق جایی است
که تو آغاز میشوی
دریا جایی است
که تو درآن حل شدهای
|
|
|
|
|
در مجمع آن بيخردان ، بحث خدا نيست
درمجمع آن با خردان،سخن غيرخدا نيست
بحثي كه در
|
|
|
|
|
بی تو، بی معنایی ،
می سوزاندم
|
|
|
|
|
زیبایی و معنای حیاتی ای عشق
|
|
|
|
|
گر به تنزیلی دو ساله می نما
|
|
|
|
|
منتظر بنشسته ام در کــــــــوی یارم جانفدا
نی که امروز از الستم کرده این دل مبتلا
|
|
|
|
|
گرچه میخانه فرو بسته و ماییم خمار /
دل نبندیم به هر ساقی بی اصل و تبار
|
|
|
|
|
یا علی گرچه لوای تو برافراخته ایم
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
شُکرباری دگرم گلشنِ جان باز آمد
گلِ پُر عشوۀ من باز بصد ناز آمد
|
|
|
|
|
دیدی پریشان حالی ام
از هر طرف رسوایی ام
هم ناله و هم درد را
از سوز این تنهایی ام
|
|
|
|
|
آینه دستی کشید بر صورتم
بی رمق گفت چرا افسرده ای؟
حس و حال دیدنم را برده ای
|
|
|
|
|
مرگ خوب است چوهمسایه شود
اه خوب است اگر ازدل بیگانه شود
تا که این است در آن کله او
همه اش
|
|
|
|
|
در غم صومعه خاموش بمانی تو به چند...
|
|
|
|
|
می بینی؟!
خوب نگاهشان کن،
ببین که چگونه دارند قد می کشند!
درست برعکسِ درختان که پاییز ...
|
|
|
|
|
زلف تو وقتی كه بر طوفان عنايت میكند
شالت از یک جنگ تحمیلی حکایت میکند
چال گونه يكطرف ،چشم سياهت
|
|
|
|
|
ناگهان باد وزید و
گیسوانی پریشان شدند!
......
|
|
|
|
|
محرم برای سینه ی عاشق فقط خداست
یعنی هنوز چاره ی درد دلم دعاست
|
|
|
|
|
موج دریا دل به ساحل بسته بود
عاشقی صادق ولی دل خسته بود
|
|
|
|
|
چرا به یاد نمی آورم .....
|
|
|
|
|
عاشق شدم عشقم به تو اندازه ندارد
|
|
|
|
|
معدن مهر و مُرادِ ماه و محبوبِ مَلَک/مُثمَنِ مُلک از مقرنس کاری ایوان توست
|
|
|
|
|
صوموا تصحّوا، با سحرهایِ تو آغاز /اُمیدم و اُمیدِ بر افطارم ای عشق
|
|
|
|
|
آنکه با ما روزگاری عهد ماندن داده بود
در کنارش گاه گاهی فکر رفتن کرده بود
|
|
|
|
|
مُنعم به راه دور به غربت ، غريب نيست
چون شخص سالم ، عاجزعلم طبيب نيست
ثروت كه با
|
|
|
|
|
لرزم گرفته دراین گرمای۴۰ درجه
|
|
|
|
|
باز هم یاد تو افتد دلم و تنگ شود
|
|
|
|
|
این دل غمی داشت
با هر که نشست
حال بدی داشت
روز از پی شب
شب در پی روز
خونش با زهر غم
داد و ستد
|
|
|
|
|
شهر آشوبه ای
شهره به توست نام من
دل آشوبه ای
ز بی خبری توست به جان من
|
|
|
|
|
کودکی بود و در خرد سالی
رنج میکشید جای نقاشی
سالها گذشت با خود گفت
تمام می شود اگر صبور باشی
|
|
|
|
|
همه ی حجتم از مکتب قرآن حسن است
|
|
|
|
|
جمعه ای دیگر آمد و پایان یافت و من ساعتها در خلوت دلگیرش نوشتم و ساعتها هر چه نوشتم را خط زدم
چرا
|
|
|
|
|
اسیرم کنج تنهایی و غم ها سر نمی آید
پریشان می شوم از بس کسی از در نمی آید
دلم در موج موج غصه ه
|
|
|
|
|
وقتی به یمن دیدن هم آشنا شدیم
پروانه های شعله مهر و وفا شدیم
|
|
|
|
|
خوشه خوشه نگاهت آویخته
بر شاخه های خاطره ام
|
|
|
|
|
به خودی تکیه نکردی نشنیدی سخنش
بی سبب ملعبه و سخرهٔ اغیار شدی
|
|
|
|
|
اجازه می شود دلتنگ چشمانت شوم بانو؟
|
|
|
|
|
آفتاب زیر ابر آسمان
دل چشم انتظار منی
یقین دارم
بیرون می آیی
و نباتی لاغر دلم را با نور
وگرمای
|
|
|
|
|
بر من آواره ، نگاهی خالی از تو
|
|
|
|
|
و یا شاید جوی آبی بود کوچک...
از دور، جایی نانشناس، ناشناسی مِهری به آب میانداخت و این خودش تجربه
|
|
|
|
|
من...
آدمکِ ناتمامِ نقاشیِ دخترکِ شش ساله ام
سرچسبیده به چهارگوشه ی تن
من اسیر زاویه های اضطراب
|
|
|
|
|
عمری است که سرگشته ومجنون توهستم
ای عشق! بلا دیده ی دلخون توهستم
|
|
|
|
|
روحم یکریز درمیانِ شط خون ،
دارد پارو میزند
|
|
|
|
|
گاهی بیا از کوچهء قلبم گذر کن
در عالمِ رویا شبی با من سحر کن
|
|
|
|
|
ولی او عهدها بست و دلُ خوش کرد و عهد بِشْکست
کنون من را مثال عاشقی مجنون، مثال عاشقی دلباخته و شی
|
|
|
|
|
(آشنای پاییزی)...
پاییز که می آید
رُفتگر
دلتنگی هارا
میان برگ های پاییزی
دسته می کند
و تن رن
|
|
|
|
|
طفل زِ روز اولش ، پيرو هرزه گردي است
بيخبر از نكات دين وز اثرات معني است
بيخبراس
|
|
|
|
|
بیا تا قدردان باشیم
و قدر هم بدانیم
که گویند قدردانی
دلیل عمر طولانیست گویا
دلیل خواب خوب و
دلی
|
|
|
|
|
من طوفان زده ای دلشکسته ،پریشانم
سیلابی سهمگین برد مرا....من ایرانم
|
|
|
|
|
کهکشان راه شیری کاروان کربلا
|
|
|
|
|
لاعلاجِ درد را، با ناله سودا میکنم...
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۸ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |