سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
|
|
...................................
|
|
|
|
|
در ملك حق شناسي جز حق كسي نباشـد
آن حق با حقيقت در آدمـي نباشـد
گويا
|
|
|
|
|
احساسی عمیق و ژرف زده بر جان من ریشه
ویاسی حاصل ضربه از آن سنگ به این شیشه
|
|
|
|
|
زنجیره ی خلخال های ،
بیتاب شده روی مُچِ پاهات
جیرینگ جیرینگ اش ،
پیچیده دراین رقص
|
|
|
|
|
چشم من دید و پسندید دلم تاوان داد ...
|
|
|
|
|
بعد از سالها دوباره دیدمش
آن کاج پیر و تنها را
در آنسوی جاده ی خاکی...!
کوله باری از برف بر دوشش
|
|
|
|
|
بی مهابا
******
آنکه می پنداشتم خود چاره است در کار من
بی مهابا آمد و آتش زده در خرمن افکار من
|
|
|
|
|
نویسندگی یعنی پیوند دادن روح بر قلم و تولد یک تخیلِ راستین بردفتر...نویسنده:سامره حاجیان
|
|
|
|
|
این چنین که لبریزم از هوای مولانا
این چنین که می لرزد دل برای مولانا
می نویسم از حالم، می نویسم از
|
|
|
|
|
در نسیم صبحگاهان به ره رفتم تا دشتی بجویم ** بوی خوش از درختان سبز جنگل می آمد بسویم
|
|
|
|
|
این جماعت ضربه ها را از خودی ها خورده اند
|
|
|
|
|
تن تو سبدسبد گل
واسه باغ دستای من
|
|
|
|
|
من تو را هرکس که باشی قدرِعمرم دوست دارم
|
|
|
|
|
من از دنیا تو رو خواستم که این چیز زیادی نیست
|
|
|
|
|
تو را که دید دهان غزل به آب افتاد
قلم به رقص شد و ،واژه در شراب افتاد
|
|
|
|
|
چشم عاشق کی دهد تشخیص،راه از چاه را
این کبوتر دانه بیند دامهای راه را
|
|
|
|
|
فهمیدن تو میان عشق است و گناه...
|
|
|
|
|
تا باد خزان از سر جالیز گذشت
یک قاصدک خسته غم انگیز گذشت
بر روح طبیعت نفسی سرد نشست
عمر گل سرخ
|
|
|
|
|
گفت اَر نکنی طاعت من چوب رسد
شاکر نشوی این همه مرکوب رسد
کفران نکن ای بنده ی ناشکر که گر
کفران بک
|
|
|
|
|
در آرزویم بسیار رویت ببویم بسیار
شعراز تو گویم بسیار طبعِ غزلهایم بمان
|
|
|
|
|
گلی گم کرده ام پیدا کنم شاید
|
|
|
|
|
بیا امشب غزل مأوا بگیرد.....
|
|
|
|
|
من ادای شاعری را نقش بازی می کنم
من بدون عاشقانه ، عشق بازی می کنم
|
|
|
|
|
مسیر یاب آماده حرکت است .
|
|
|
|
|
دغدغه افتاده به آب و گلم
کز گذر عمر چرا غافلم
دمبدم از دود تغافل ز چشم
بحرروانی ست به جوی
|
|
|
|
|
غزل : روسری
آنقدر زیبا نشسته توی چشم ِ کائنات
طرح دانسی روی گلدان .. روسری سرکرده است
حق به آ
|
|
|
|
|
ذره ذره شدهام تابسرایم شعری
شعر میماندو من خنده کنان خواهم رفت
|
|
|
|
|
شاخه هایش را بریدند
بلوط کهنسال را ...
که عمری رقصان
در گذر بادها
نغمه ی آزادی
میخواند !
و
|
|
|
|
|
نگاهت صميمي و رؤيايي است
و چشمان من محو زيبايي است
|
|
|
|
|
آجزانه می کشیدند نو جوانی در بند
رحم آمد بر دلی گفت چه گناهی در سر آیند
گفت معمور از گنا هان
|
|
|
|
|
وقتی آمدی تو،
بردی !
دلِ من را بی بهانه
|
|
|
|
|
در اين جهان كه بگردم در آرزوي تو باشـم
به هر قدر كه بجويم به جستجوي تو باشـم
طريق م
|
|
|
|
|
روزگاری باخودم در گوشهی ملک دلم
مالک خود بودم در نقش مملوک دلم
|
|
|
|
|
نگویم من به هیج کس درد این دل گزارم یک زمانی زیر خاک و سنگ وهم گل
|
|
|
|
|
دلم را برده ای و دل سپردن را نمی دانی
نگاه سرد و سنگینت اجابت را نمی فهمد...
|
|
|
|
|
نفسهایت چون اقیانوسی ....
|
|
|
|
|
رسم دل نیست شعله برچیدن
بردن و ریختن به آینه ها
|
|
|
|
|
عطش عشق به سر شوق چشیدن دارد
|
|
|
|
|
بس همه راز نهانی که در این هستی ماست
لیک ما اگه نه ایم کز سر بد مستی ماست
گر که هشیاری
|
|
|
|
|
هر که بامش بیش دامش بیشتر...
|
|
|
|
|
فتاده از غم تو انقلاب زیبایی
به کلبه های دلم آفتاب زیبایی
|
|
|
|
|
خسته ام یار ببین،غم زده وُ تنهایم
من به عشقِ تو اَسیرِ غمِ این دُنیایَم
شده ام خانه نشین،خوابِ
|
|
|
|
|
دنیای من بعد از تو طوفانیست هر شب
|
|
|
|
|
من یه تومور تو مغز این دنیام
|
|
|
|
|
"حضرت ام البنین"
بعد زهرا کفو حیدر حضرت ام البنین
شد علی را یار و همسر ، حضرت ام البنین
کن
|
|
|
|
|
بسم الله النور
خجسته باد زادروز حضرت مادر ؛ زهرای اطهر سلام الله علیها و عرض شادباش این روز عزیز ب
|
|
|
|
|
رسیده ام به رگ های گورستان
|
|
|
|
|
مردی
میان
دستان کودکیش
خوابش برد....
|
|
|
|
|
ای کاش که اسرا مرا فاش نمی کرد
|
|
|
|
|
تمام وجودم کتاب مقدس
همه تارو پودم کتاب مقدس
.....
|
|
|
|
|
فردا اگر خواب نباشد
با بغض ده انگشت عاشقم
نامت را فریاد میزنم
مثل بوق ممتد خیابان
|
|
|
|
|
سالها به حجره ای ،
حرف زدن را آموختی
ولی ایکاش ،
خوب عمل کردن را ، می آموختی
|
|
|
|
|
قورت می دهم
بغض بی صدایم را
باران برای من می بارد...
|
|
|
|
|
شنيدم من از گفته ي ديگري
كه اين گفته باشد زِ خيرالانام
تبسم1 به با
|
|
|
|
|
فلکه آبی در قفس
نام میدانی در شهرکرد که ماه ها منتظر تامیرات است. الان پس از افتتحاح شبیه گیوتین شد
|
|
|
|
|
فصل سرماست که بر پنجره ام مهمان است
|
|
|
|
|
ای خدایی که به هر درد و غمی درمانی
|
|
|
|
|
آسوده میشوی تواز این روزهای سخت
روزی که مرگ از تو دگر دم گرفته است
|
|
|
مجموع ۱۲۴۰۸۷ پست فعال در ۱۵۵۲ صفحه |