سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
«دیر کردی نیمهی عاشق ترم را باد برد »
که مرا تا اندیشهی دیوانهی غم باد برد
در جواب ، او غزلها
|
|
|
|
|
همپای شعر داغ و عریانم ، امشب تو هم در خاطرم هستی
از دست من انگور میگیری ، همراه اشعارم تو هم مستی
|
|
|
|
|
......مادرم.....
مادرم
این پنج شنبه هم گذشت
این شب سرد فتنه هم گذشت
مادرم
گلهای خانه بی رنگ ش
|
|
|
|
|
همواره پیِ لقمهی نانیم چه سود
|
|
|
|
|
شاید آخرین تلاش کلمات همین اند...!
|
|
|
|
|
یجایی دستمو ول کن توگیسات کمترو ژل کن
مرس اینقد خودت ماهی ینم کمتر تو خوشگل کن
بزار این رابطه باشه
|
|
|
|
|
ساغر ازاین عاشقی لبریز باید ساختن
طبع شعری گرم و شور انگیز باید ساختن
کن مهیا هر طر ف؛ با ید بساز
|
|
|
|
|
هرسحرگاه به دنبال دعا باش که عشق
سرخی جام غروبش به تماشا ببرد
|
|
|
|
|
این شعر پیرامون مهین عزیزمان ایران است.
|
|
|
|
|
خلوت خاموش من، بیتاب شد از غصه ها
|
|
|
|
|
تو با تمام وجودیتت بندی به مرگ
گذرگاه عجیب النفسی ست این درک
|
|
|
|
|
می سوزم و می سازم با بخت بد اقبالم
|
|
|
|
|
هرات زلزله زده گان را دعا کنید
|
|
|
|
|
می بینی با نصفه گالن دریاچه اش ..
چه عشوه ها...
|
|
|
|
|
سلام به اطلاع می رسانیم به علت مسافرت ضروری پیش امده..
|
|
|
|
|
این شعر در باره نگرانی و تشویش شدید سروده شده از دل بر آمده امیدوارم بر دل بنشیند
|
|
|
|
|
کوچه های این محله تمام خیابونای این شهر
صدای قدمهای ما را میشناسند
یادته یه روز بارونی پیاده افت
|
|
|
|
|
اسمان از دیدارم گم
اشیان بدورم تن اسیره رهایی نبینم
از گذشت دانستن جایی نداره
غم بار گشت باور
|
|
|
|
|
میراثِ تابستان شده ، پائیز
حرمتش نگه داریم !
|
|
|
|
|
دیر زمانیست که همه گوش شدم
همه چشم شدم خیره به اطراف شدم
همه زبان شدم
پرسیدم و فریاد زدم
همه پ
|
|
|
|
|
✍🏻توکه نیستی غم به چالش میکشد، تمام غزل های مرا، با حزن و اندوهی زیاد پریشان و درمانده،
|
|
|
|
|
خالیشده از جرأت رودیم همه
|
|
|
|
|
با یاد تو آتش به تن خشک و تر افتاد
دل سوخت و با نام تو جان در خطر افتاد
|
|
|
|
|
با آمدنت زلزله ای در دلم افتاد
|
|
|
|
|
....زخم زبان...
مدتی است ای دوست زخم زبان نمیزنی
همت از وجودی خود به این و آن نمیزنی
دیریست دگ
|
|
|
|
|
بی تو نتوان چنین نوشتن، بیتو نتوان چنین سرودن...
|
|
|
|
|
1
اندوهِ جگرسوختگان کم شدنی نیست
آسایش این قوم فراهم شدنی نیست
|
|
|
|
|
شعر دنیای ناروا از مهلا بهلولی
|
|
|
|
|
از دورها میآیی
شبیه سرابی که تشنه را سیراب میکند
میدرخشی
...
|
|
|
|
|
نخ می دهد خاطره
هفت گنبد دورتر
خاک می خورد...
کودکی
|
|
|
|
|
رفته ام از این همه قانون و آداب و اصول
|
|
|
|
|
شکست میخورد آخر طلسم ابلیسی
|
|
|
|
|
قلمه زدن ایستادن میخواهد!
|
|
|
|
|
من به صدای فریاد تو محتاجم میدانی
که دل درک کند تو از عشق هیچ نمیدانی
و من که برای تو دعا خواهم ک
|
|
|
|
|
درروزگار روشنگریِ دانش
فهم جهان شده تاریک
|
|
|
|
|
سر رفته حوصله ی اشتیاق از آغوشِ آشپزخانه
|
|
|
|
|
تو را گفتمت ای گل اندام ناز
وجودم کنارت پر احساس شد
دمی از کلامت چو مهمان شدم
دلم مست عطر گل یاس
|
|
|
|
|
کودک ، این اسوه ی مظلومی
می گذشت ز گذرگاهی
|
|
|
|
|
فصل زیبای برگ ریزانست
زیر پا برگ های رنگارنگ
|
|
|
|
|
سفرت بخیر جانم ، که سفر یه امتحانه
که به وقت سفر تو ، مهر تو زدل نرفته
سفرت به مهر جانم ، که سفر ی
|
|
|
|
|
✍️ترانه
م.مدهوش✨
🎧 دکلمه: بانو هستی احمدی🌱
|
|
|
|
|
در کوچه ی خزان زده با من قدم بزن
از خاطرات عاشق غمگین قلم بزن
|
|
|
|
|
شراب عشق تو را میخورم، بدان که بعد از این ، دیگر ترک این می و ساغر نمی کنم.
|
|
|
|
|
خوشرنگتر از معجزهی پاییزی
|
|
|
|
|
باز هم انکار در جریان شعرم پر کشید
خشکی طاعون طبعش را به شعر تر کشید
|
|
|
|
|
حال من حال وخیمی ست که ایران دارد...
|
|
|
|
|
همچون پلنگ گشنه ای بیدادگر بیا
چون آهویی رمیده ز دام سحر بیا
من عاشقم دوا نکند بهر من اثر
|
|
|
|
|
خیره به چشم های پنجره بودم...
|
|
|
|
|
تو کیستی؟!
که با خیال حصار
سنگی...
بر بُغض گلو گیر
دل
تو را
در خیال زمستانی
به بهارانی ز ره
|
|
|
|
|
با من که پریشان توام قهر نکن
|
|
|
|
|
حجاب شعری از قدرت الله حاجی پور
دختر آن ماهی که در روی تو است
زینتی از لطف حق سوی تو است
چ
|
|
|
|
|
من را به کجا بردی ؟
بیدارتر از قبلم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۴۳ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |