دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
|
|
ای خیالت همدم شبهای من
وی وصالت در دل رؤیای من
|
|
|
|
|
با دلی رنجیده و مست و خراب
رفت یاد ایامی چند
دیدهام پرخون شد از
بیداد دست روزگارانی چند
هوای سر
|
|
|
|
|
دیشب از نورِ تو ، خوابم چقدر نورانی بود
|
|
|
|
|
ياران نــظر كنيــد ، وفــاداري شــهيد
جانش فـداي امـر خدا شد ، بر اين اميــد
|
|
|
|
|
دلم هر آن تمنای تو را دارد
شبم تصویر رویای تو را دارد
جنون قلبم آویز نگاهت شد
صدایم سوز آوای تو
|
|
|
|
|
تو و
این غائله و
حجم سکوتی بر شب
|
|
|
|
|
تو اگر فال مرا می خواندی 🌟❣🌟
|
|
|
|
|
چطور مرد ؟ کی مرد ؟ نفهمیدم!
|
|
|
|
|
پرسیدم ازحکیمی دنیابه چند
ارزد
گفتاکه مپرس جانم حتابه پر
کاهی
گفتم حکیم دانادنیا چندروز
است
گ
|
|
|
|
|
اضطراب ،
از پس نور بی فروغش می ریخت.
|
|
|
|
|
زندگی کوتاه اما غصه هایش بس دراز
اینقدر چون موج و ساحل بی ثمر دعوا مکن
|
|
|
|
|
چه خوب است جای هر درگیری و جنگ
با هم صحبت کنیم راجع به فرهنگ
|
|
|
|
|
پیراهن سبز غزل قد تنت بود
رد بهار از گونهها تا دامنت بود
|
|
|
|
|
نهشکستهای و
شکسته نشانم میدهی
آه
ای آینهی دو رو
|
|
|
|
|
🌹m.kh🌹
" دود سیگار"
همراهیم نمیکند ، تنهایی ام
|
|
|
|
|
چند سالیست که با لطف خودت اهل دلم
|
|
|
|
|
رویت شُکوهِ جلوهء یک باغِ باصفاست
گیسویت آبشارِ فریبندهای جداست!
|
|
|
|
|
بهترین خصلت انسان ادب است
هدیه از حضرت لقمان ادب است
|
|
|
|
|
روانه شد قاصدکی ، دل کویر گفتمان
سپرد دانه ی امید ، درون خاکی به امان
|
|
|
|
|
حضرت عشق بمون عطر تو خوابمکرده
|
|
|
|
|
« پیامکی به زندگی »
وقتى به دیدنت آمدم
گریان بودم
تنها بودم و بی کس
خندی
|
|
|
|
|
من خواب بودم که پدرم مرد!
بیدار که شدم ، فامیلمان چه مهربان شده بود!
|
|
|
|
|
چی شده تازگیا میخندی؟
فهمیدی چه اشتباهی کردی؟
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
ای دیدۀ بارانی ، سیلاب نما رخسار
|
|
|
|
|
چاهِ شبُ در ِخانه باز شدند
به یک ناله
|
|
|
|
|
صاحب نظران ، رد شدن از پرده ي پندار
تا آنكه به رفتن به ره ، آن پرده نگهدار
|
|
|
|
|
گرداب !
مرا ویران کردی، چه سود؟
چله عمر گرفتی ، چه سود ؟
...
|
|
|
|
|
تنم اینجا بود و پایم میدوید
|
|
|
|
|
خط ممتد سیاهی
از درون قلب سردم
صدای کوتاه آهی
از گلوی پر ز دردم
نگاه یخزده من
به بلندای نگاهت
|
|
|
|
|
روزی بار دگر
زین کوچه گذر خواهی کرد
. . .
|
|
|
|
|
باران می بارید نرم نرمک در باغ
|
|
|
|
|
رفت پاییز برایم غزلی تازه بگو
|
|
|
|
|
باز کن پنجرهء دل که وزد مهر در آن
خانه ویرانه شود گر شود از کینه گران
|
|
|
|
|
آمد و شد روز را می بینم
رهگذران نیمه راه را
|
|
|
|
|
از شهر می آیم
از جهان حباب های سرد
|
|
|
|
|
هر واژه شبیه زخم بر پیکر توست
|
|
|
|
|
ببخشای اگر من هنر در شکستن ندارم ....گذشتن ز عهد و ز پیمان ندانم
|
|
|
|
|
با تشکر فراوان از آرام عزیزم که با صدای قشنگش ، به شعر من جان بخشید
|
|
|
|
|
من در نگاهت باختم از روز اول خویش را
|
|
|
|
|
بنشسته به باده در خیالت ،همه شام
خاطرت را نقش بستم روی ایوان زیر بام
در میان خلوت این شب بشکست
|
|
|
|
|
(غزل سپید)
کاش هرگز نمی رفتی کاش گاهی مرا کنی یاد.
دلم گرفته است کاش گاهی فکرم باشی تا دلم شود شا
|
|
|
|
|
زیر پا له دست ظالم چون خسی
|
|
|
|
|
جانا تو را با این سفر، گویم که جانم میرود
هوش از سرم گردد به در، چونکه روانم میرود
|
|
|
|
|
و ناگهان باد وزید و در جهان غوغا شد
...........
|
|
|
|
|
چند روزی با خودم می جنگم از دسته مه
|
|
|
|
|
اینهمهزجرتودادیوفقط خندیدم
|
|
|
|
|
و تو جواهری بودی زیر آسمان
|
|
|
|
|
"زیر باران ،دیدن دلدار می چسبد عجب"
|
|
|
|
|
غزل : سلفی عاشقانه
در هر نفس کشیدنم امیدواری است
سلفی عاشقانه بگیریم ما دو تا
شاعر
|
|
|
|
|
می خواهم حلال معادله ای دوسویه شویم
تنگ در آغوشم گیری و تنگ در آغوشت گیرم...
و طنین بیفتد در تن کا
|
|
|
|
|
رفتی که من ازخاطرِ تو دور برافتم
رفتن زِتو و خاطره برمن توچه دانی
|
|
|
|
|
بشد ریزه سنگی به کفشم سوار
|
|
|
|
|
در بیابان میدوی مست و خراب
از پی آبی که می باشد سراب
ای دریغ دنیا همه گشته سراب
مردم
|
|
|
|
|
اي آنكه تو اين خواندن حق است به فالت
آسايش دنيـاست ،كه انگشت محالت
آن جور
|
|
|
|
|
ردِ تیغِ نوری که ،
خورد به تنِ شب
قلبم را
آماده بهرِ نمازِ کرد
|
|
|
|
|
چرا من اینگونهام
در دوردستها
جایی شاید
برف میبارد
سینه کوه سپید است
صدای کلاغی
روی شاخه در
|
|
|
|
|
دست در دست هم
دل ها می شود رها زِ غم..
|
|
|
|
|
مرگ کی آیی سراغم تا مرا راحت کنی
از غم دنیا خلاص و راحت ازطاقت کنی
|
|
|
|
|
من شاعر شعرهای تلخی هستم
که حادثه بودن تو
چنین مرا به دام انداخته
|
|
|
|
|
ما همه چیز را پیش از آنکه تجربه کنیم، تجربه می کنیم
|
|
|
|
|
من از حکایت دردم
و از هجوم طوفان
رُسته در شکاف
خیال
در آرزوی تو هستم
و پیوستم
به اواخر این فص
|
|
|
|
|
باوەشت لە گەڵ مالی خوا
تەنها یەک فەرق ههس
|
|
|
|
|
شبیه تو،،،
برایم کی پیدا میشود؟!
...
وسع من کوتاه وُ،
ارتفاعت افزون!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
آن لحظه ای که دیدمت آوراشد ارکان من
باقوس ابرو ناز چشم آتش زدی برجان من
دل اختیار از تن گرفت ا
|
|
|
|
|
در تمام مختصاتِ نقشه ها، مقصد تویی
حال، رویِ خود ز ما،از هر طرف خواهی بگیر
محسن ملکی
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۴۴ پست فعال در ۱۵۴۷ صفحه |