يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
صبح آمد و بلبل به تمنا
شعری از حنجرهاش ساز کرد
شبپره خاموشی گرفت
مرغ شب در خواب
خبر از ماه گرف
|
|
|
|
|
ایران جان ،تن ام ایران عشق ابدی ام
ایران وطن جان ام ایران بی تو نباشد تن ام
تا ع
|
|
|
|
|
هیچ کس غیر از خودم این شعر را از بر نکرد
|
|
|
|
|
عاقبت این کشتی سرکش به ساحل می رسد
کاروان آرزو روزی به منزل می رسد
|
|
|
|
|
فرقی نیمیش هارا گیدسین کاسیب
کد یا شهربختی یازان پیس یازیب
|
|
|
|
|
آدم برفی زیبایی برای محبوبم درست کردم...
|
|
|
|
|
....من و شب.....
من و شب به تیره مانیم
به سحرگاه خرابات
..
به سیاهی دل تو
به کبودی کلاغان
..
|
|
|
|
|
با قلم یک جامه ای از پاچه خواری کن به تن
|
|
|
|
|
بانو، اگرچه باورش سخت است،اما
روزی بهاری می شود پاییز این شعر
|
|
|
|
|
آزاده چو آزاد کند همچو منی را
از عطر کند پر همه ناس و سمنی را
افسردگی حال نماند چو ببویم
|
|
|
|
|
گمانم میتوان هم گفت من احساس این شهرم
|
|
|
|
|
من به جمالِ ازلی عاشقِ دلبسته شدم
دیدم و مُلک و ملکوت تابع و وابسته شدم
|
|
|
|
|
لب نوشین تو ای دوست برای دگریست
خنده قند لبت پهلوی چای دگریست
بهر من مانده نگاهی گذرا گاه به گاه
|
|
|
|
|
لباس هایی را دیدم در حال قدم زدن
از همه رنگ و همه جنس
می خندیدن ،می دویدن،خرید می کردن
دروغ می گف
|
|
|
|
|
باورت می شود این شهرِ پر از دود
که جان از ریه ها می گیرد
پیش چشم همگان می میرد،
زنده رودش بی آب
|
|
|
|
|
گفت ارزانی از آن ترسم که نفرینم کنند
واندران دنیا مکافاتی و سین جیمم کنند
|
|
|
|
|
سگ پارس,
گربه دم تکان می دهد
گوش _ ها
پر از ناله..
|
|
|
|
|
سینهودلمثلنانستو تنور
|
|
|
|
|
ای که هوای منی ،هر نفسی ماجراست
|
|
|
|
|
روز ۷مهرماه سال ۱۳۹۵ساعت ۶صبح
روزی که ایکاش خورشیدش طلوع نمیکرد
روز وداع با مادر و بعد از آن روز
|
|
|
|
|
با قد بلندش
هنوز خشت می خورد
دیوار حاشا
|
|
|
|
|
حرز قندیل به انگشتر خاتم دارد
|
|
|
|
|
باور نداری قدرت بال و پرم هستی
|
|
|
|
|
خدمتتان عرض کنم ای عارضون !
که سلامتی تان ، هست تمامِ آرزوم
|
|
|
|
|
صبح دیگر دفتری وا می کنی
گفته ها هر روز را تکرار می کنی
درد امروز را با زخم دیروز در مان می
|
|
|
|
|
بو گجه ده هر گجه یه تای
یوخسان دیه سن منه لای لای
|
|
|
|
|
(بحر طویلیست غزلگونه تقدیم به شما دوستان ناب)
|
|
|
|
|
داستان واقعی از زندگی عده ای از مردم این سرزمین که در فقر دست و پا میزنند و ما شاهد هستیم و کتری آ
|
|
|
|
|
زیر شاخ و برگ های کاج
در سرخی غروب باد ملایم می رفت...
|
|
|
|
|
آدمیزاد است دیگر ، ساده عاشق می شود
|
|
|
|
|
دیدم به خواب آمده ای ، در رکاب تو
عیسی عصا به شانه اجساد می زند
|
|
|
|
|
بارِ اول دیدمَش باران بود
بارِ آخر خاطراتُ
نم نمِ باران بود.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
یک آدمِ سرد و بی وفا خواهم بود
|
|
|
|
|
میدان شهر ما محل گشت و گذار مردان و پسران در رفاه بود
|
|
|
|
|
شهادت حضرت زهرا س تسلیت باد
|
|
|
|
|
گفتهبودم که دلم غمگین است؟ایناست..
|
|
|
|
|
ما چو دسـتور زبان عشــق را آموختیـم / عاشقـانه حافظـا مای مظفّر سوختیم
|
|
|
|
|
بیچاره تک درخت بلندی که ناگزیر...
|
|
|
|
|
به تَمنّای تماشای تو لبریز ، نگاهم/
چشم براه نِگَهت از سَرِ شب تا به پگاهم
|
|
|
|
|
در بهار عاشقی،دستی به کف آرد خزان
|
|
|
|
|
سراغ دلم،جهان همه گویا،مگر با تو نگفتم!
عزیزم،از هیاهوی تو،بر این دل،فریاد رسد
خدا،سوق دهد عشق،معن
|
|
|
|
|
چقدر حرف از اندوه و رنج و غم بزنم
زناگواری وضع زمانه دم بزنم
|
|
|
|
|
من پر از ذوقم برای ساختن همراه تو
|
|
|
|
|
گویند به من ،ز شعر ، شادی باید(ویرایش 1402/09)
|
|
|
|
|
این مستی کورانه ز دوران تا کی؟ (ویرایش 1402/09)
|
|
|
|
|
گرنظری کنی نگام معجزه میشود برام
درد هزار ساله را نام تو میدهدشفام
|
|
|
|
|
دلشوره های واهی ،
روی دفتر کاهی
اثر میگذاشت همیشه
مردک کشید آهی
کشید یه دونه ماهی
|
|
|
|
|
بامعرفت.انسانشناس
در عمل هر کس که دارد معرفت
هر کجا با او توباشی با صفاست
معرفت را پیشه کن در راه
|
|
|
|
|
چون اناری نیمه آویزازدرخت
می خوردهردم ترک قاب دلم!
|
|
|
|
|
خاکسترش به باد رفت ،جهانش خراب شد
بیچاره آن تن چون سَرو ناز، خاک وآب شد
|
|
|
|
|
در بركه ساكنیم و به دریا نمیرسیم
درگیر لحظهایم و به فردا نمیرسیم
|
|
|
|
|
زطایف عشقی از حلقه ی گیسوی چه می دانی
در انتظار شب وصل وزحرمت زفافی چه می دا نی
محضرعشق
|
|
|
|
|
سخت است درد دوری و هجران خدا نکند که کسی به این بلا مبتلا شود . که هم جگر سوز است و هم انسان را بیم
|
|
|
|
|
سنگقبرت را عزیزممن تماشا می کنم
خوبمیدانمکهرفتی باز حاشامیکنم
|
|
|
|
|
سـخـن هــر قـدر زیـبـا هــم کـه بـاشــد :
مـهـم کـردار و سـرسـخـتانـه ؛ شـک کـن
|
|
|
|
|
پرواز فرو ریخته از سیطره ی بال
|
|
|
|
|
آن مه قدسی که باشد پر ز نور
میزند طعنه به یار پر ز شور
آن چنان یاران بی تابند وصبر
|
|
|
|
|
دل برای سکه ی کم قدرِ دنیا خوش نسازم ..
|
|
|
|
|
کودک اندوه، با سنگ می شکند، شیشه ی احساس را، در غروب...
|
|
|
|
|
چه شیرها که پای سیخ و سنگ دیده ام
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۹ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |