دوشنبه ۱۴ خرداد
|
|
برای نوشتن عاشقانه ای
واژه های ریز و درشت را الک می کنم
شعر بوی دلتنگی می دهد
آنقدر غمگین
که ا
|
|
|
|
|
(مادر) محبت از وجودِ تو عیان گشت - ثناگویت خدای مهربان گشت
|
|
|
|
|
رفتی و بی تو دلم بارِدگر شاد نشد
قصرِ رویاییِ ویران شده آباد نشد
|
|
|
|
|
سبقت در ریش و دینداری ،همه در پرده دزد
این فقط اییم که از اشل وطن قال مانده ایم
|
|
|
|
|
کمی آنسوتر کودکی خردسال ، با کیسهای بر دوشش
در میان انبوهی از زبالهها ، دنبال تکه نانی میگردد
|
|
|
|
|
گاه بایک خط سخنِ نادرست جهنم رابرایِ خود خریده ایی پس زیباسخن بگو تا زیبایی ها را به وجودت گره زنی..
|
|
|
|
|
حاجت روا
پس می دهم تقاص دلم را به پای تو
جان می کَنم به جان تو در ماجرای تو
دلبسته ام به جرعه
|
|
|
|
|
غمِ ایّام چوخالدی ، کیمه داد اِتمه لییز
مُحنتین یایلیغینا ، سانکی اوتورموش فَلَییم
کونلومون نَغمه
|
|
|
|
|
حالا منم با کوله باری از نبودن ها
|
|
|
|
|
مهر مادر
***
مهری است کزو بر دل و جان می ماند
از روز ازل ز وی نشان می ماند
در سوختن شمع وجود م
|
|
|
|
|
خداوند تاج عزت بر سر آد م نها ده است
|
|
|
|
|
قلبم را دریاب
با نفست باشمیم گل های بهاری .گیسوانت
|
|
|
|
|
رفع تحریم اگر گشت مهیا ، چه شود؟
|
|
|
|
|
گلزارمستی 569
می شوم گلزار مستی در حریم دیدنت
چشم ها را می گشایم موقع گل چیدنت
نغمه ی زیبای تو
|
|
|
|
|
روزگاری به تقدیر قلم سر زلف سخنم. شانه زدم
چو بلبل به ترب خانه گل بوسه ی مستانه زدم
سینه
|
|
|
|
|
در باره ياران چه بگويم كه نداني
از ليلي و مجنون شده صد بيت حدي
|
|
|
|
|
هر شب غوطه ور می شوم در رویای ....
|
|
|
|
|
کودکانه هوس دشت دویدن دارم
بر سر بوتهی گل شوق پریدن دارم
دوست دارم بدوم بر سر یک تپّهی سبز
|
|
|
|
|
من برایت میخواندم...!
من برایت در بالای بلند ترین کوه میخواندم...!
و صدای پرندگان در آسمان برکه
|
|
|
|
|
زیبای دوست داشتنی
به خدا میسپارمت
|
|
|
|
|
اي پادشاه حُـسن تـو حـُسن آفريده اي
داناي حُـسن و خلق ، به حُـسن آرميده اي
د
|
|
|
|
|
اشک شوق
در چشمانم
شوق دیدار تو
در فردای امروز
|
|
|
|
|
خیالاتی ،.. خیابان می شَود در من...
|
|
|
|
|
به منظور ترکاندن
در جشن شعر سروش
|
|
|
|
|
خسته ز این عالم و آدم منم ...
پیش چه کس درد دلم را برم ...
رفت ز یاد همگان آن قدیم ...
گشته دلم
|
|
|
|
|
مایی که در کوچه های برفی قد کشیده ایم
دیر زمانیست که دگر برفی ندیده ایم
|
|
|
|
|
بشکسته وصد پاره بشد
این دل
در بدر واواره کویت
همراه من است
|
|
|
|
|
خداوندا دل به کسی بسته ام که وفا نمی کند
|
|
|
|
|
باید "اخراج" شویم از برهوت از این غم
کارمان باز بدست دل "حوا" گیر است
|
|
|
|
|
گندم نخور پدر ! که دردیست در پی اش!
ای کاش حرف حق به گوش پسر شود
امروز این خداست قربانی بزرگ
خونی
|
|
|
|
|
وقت سفر آمد میان یاد جنگل های کهنه جان ** این غبار دل خسته را گر بشوید رود روان
|
|
|
|
|
از عشق چه ها گفتند
دیدیم و ندیدن داشت
|
|
|
|
|
می شود روزی که دست هر کودک بی نان به روزی برسد؟؟؟
یا که گرما زده را برف ،نه سوزی برسد؟
|
|
|
|
|
به روی شانه ات سر می گذارم
که امشب همچو ابری در بهارم
مرا آرام کن با حرف هایت
پناهی جز بغل ه
|
|
|
|
|
ای عشق
هنوز
کام "حافظ" شیرین می شود
وقتی از تو
غزل سرایی می کند
(در ازل ، پرتو حسنت ز تجلی د
|
|
|
|
|
بگو چگونه منتشرشوم ؟
در حواس شانه ات
|
|
|
|
|
میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها
|
|
|
|
|
آن چنان آرام وبی سروصدا
ازاین کوچه گذرخواهم کردکه...
|
|
|
|
|
چشمان سایه منتظر یک ستاره بود
|
|
|
|
|
ریگهای ته رود
انگاری چشم داشتند
ومرا می دیدند!
|
|
|
|
|
رباعی
این واژه ی عشق روح دارد انگار
رسوا بشود عاشق مجنون بسیار
هم تلخ کند کام تو را هم شیری
|
|
|
|
|
این بار هم سیرابم از جنون این کلمات
|
|
|
|
|
.
تواز سقوط چیزی نمی دانی
|
|
|
|
|
منظومه ی شعر منی و روی مدارم
با چرخش هر واژه به یاد تو دچارم
|
|
|
|
|
تو که باشی دگر ترسی ندارم از غم و سختی
سوار کشتی تو میروم بی ترس در طوفان
|
|
|
|
|
عشق را در غزلم باز شکوفا کردی
|
|
|
|
|
گفت معشوف. گیسوان افشان کنم عاشقی را مجنون چشمانم کنم
گفت عاشق آتشی از عشق آن کنم. جان
|
|
|
|
|
به کوی عشق من باز آ غرورت را فدایی کن...
|
|
|
|
|
در این دنیا ...مون دل وم تنگه.. .
|
|
|
|
|
خیال میکنم شبی ز خاطرم گذر کنی
همای آرزو شوی به دیده ام نظر کنی
|
|
|
|
|
مدتهاست کلاه الف را گم کرده ام
|
|
|
|
|
" نواي سازدهني" ، مدتهاست كه ديگر كسي را بيدار نمي كند .
* اميرو* را ديگر كسي نمي شناسد .
معج
|
|
|
|
|
خدایا، خداوندا تو دستم گیر .....
که دگر هیچ نخواهم...
که در این وادی غربت، غریبم .....
|
|
|
|
|
به دریا دل بزن تا بنگری آن عشق رویایی
|
|
|
|
|
فریاد ازاین مُرده خور و مُرده پرستان
چون رفت گرفتند همه دور و برش را
|
|
|
|
|
تو باید مرا آن گونه که هستم...
|
|
|
|
|
یکعالم درختِ لخت
اَبناءِ زمستان بود
|
|
|
|
|
مصطفي(ص) در عمل مصمّم1 بود
رأس پيغمبري اش، خاتـم2 بود
چون پيمبر زِ اول
|
|
|
|
|
سرپناهی کو
تا تو را
در میان گیرم
|
|
|
|
|
شعرم کن در این کویر خاشاک
|
|
|
|
|
ر کسی را که مهر آیین باد
قلب او هر زمان بلورین باد
کام را کسی که شیرین کرد
کام او لحظه لحظ
|
|
|
مجموع ۱۲۴۵۰۸ پست فعال در ۱۵۵۷ صفحه |