سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
|
|
به صلح نشست
حنجره ام با فریاد،
جیغ را درس گرفت...
|
|
|
|
|
پاییز
مهرش به دلم افتاد
آبانش را به جانم خریدم
|
|
|
|
|
آه امشب سایه ها خوابیده اند
وای امشب لحظه ها غرق سکون
|
|
|
|
|
بغض سکوت روز مرا شب شکسته و .....
|
|
|
|
|
عاشق دختر سگباز سخیفی شده ام
|
|
|
|
|
دل آراما چه سان گویم
دلم خواهد و چشمانم تمنائی زتو
بدیدن لحظه ای آن چشم و آن رویت
لبانت هم رخت
|
|
|
|
|
چو عشق جوهره بی بدیل زندگی است
دوام دولت از این دستگاه می خواهم
|
|
|
|
|
میکِشد مهرت به دل همچو کمان
بردی از یادم دل و هوش و زبان
|
|
|
|
|
زخمی که مروت به دلم زد به تنم نیست
|
|
|
|
|
راز ما را تو ندانی که چه ها با دل کرد...
میتراود همه عطر تو در این آثارم
|
|
|
|
|
وادی عشق
در این وادی هر چه دیدم با دیده ی مست
گرد و غباری بود که بر دل آینه نشست
چون
|
|
|
|
|
من خدا می خواهم ، تا پناه آورم از ترس به او.
|
|
|
|
|
بنام خدایی که لباس را زینت انسان قرار داد
امروز دلم خواست تا بدوزم یک لباسی
خدایا امروز داشتم م
|
|
|
|
|
تا غروبی از پس غم می وزید
یاد تو
بر خاطراتم می چکید...............
|
|
|
|
|
بیا عهدِ اخوّت تازه سازیم
درفشِ مهربانی برفرازیم
بیا وقتی که مستِ شادمانی
|
|
|
|
|
بشود منزوی دفتر شعر و حاشیه
|
|
|
|
|
زخم سر واکرده را ناکَس نمک میپاشدش...
من که تاوان داده ام،آخر چرا رسوا شَوَم؟!
ع.موسوی
|
|
|
|
|
ما بي خبران ،یک خبر از رأی تو جُستن
حسرت خورن آنها ،که خبر از تو نجستن
ما ر
|
|
|
|
|
دل از چنگال تاریکی رها نیست
|
|
|
|
|
الهامِ من !
چشمان خودت را ، واکن خوبِ من !
به اینهمه ، دنیای واقع
|
|
|
|
|
گله کفتار ها :
تیره و تار است چشم شهر من
بی تو بیمار است چشم شهر من ، تا نگیرد دلبرش را در بغل
خ
|
|
|
|
|
تنهاتر از همیشه
کسی تو را میخواند
|
|
|
|
|
و نگاه سرد و تکراری که چه دنیای.....
|
|
|
|
|
خسته ام از دلتنگی جمعه عصر
|
|
|
|
|
گردد دل من درمان از حیث وجودت
|
|
|
|
|
پاییز تمام شد
اما هنوز از این درخت
چند برگ زرد مانده
|
|
|
|
|
متن عاشورایی _ حضرت زینب (س)
|
|
|
|
|
چگونه بادو ابرو و دو چشم مست بادامی
سرائی اینچنین زیبا رباعی های خیّامی
|
|
|
|
|
بیورازی بگوم سیت ای براروم
که با ای کارخوم دنگ ای دراروم
|
|
|
|
|
این کوچهی ویرانه را باید بفهمی
|
|
|
|
|
خواب دیدم با دلم راه آمدی
مثلِ قبلاً ها هواخواه آمدی
التماست کردم و گفتم بمان
ماندی و این با
|
|
|
|
|
پنجره ام،،،
بُغض کرده ست!
گمانم؛
آسمان هم
هوس باریدن دارد!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
شور من دیوانه ی من
شمع جان پروانه ی من
سوزم و سازم به یادت
ای گل گلخانه ی من
|
|
|
|
|
چقدر بیهوده
در ابعادی اینچنین
با چشمانی نیمه باز
حتی نمی شود نفس کشید
انگار زنده ای!
روی تخت ر
|
|
|
|
|
نهنگم وُ،
فرو افتاده به گِل!
با تنگنای مشتی "خرافات"
در ازدحامِ متعصبان کور!
سعید_فلاحی (ز
|
|
|
|
|
دیده روشن شود از دیدن رویت بخدا
قبله گردد سر کاشانه و کویت بخدا ..
|
|
|
|
|
کودکی گرد ذباله ها همی گشتی درونش را که چیست
|
|
|
|
|
توای شرافت باران
امیدبخش تر زِ نور
به هر چه قلب تو را مسخ می کند.....
|
|
|
|
|
دم دمای صبح
سکسکه ی صبح
میگفت به من ،
که ربوده صبح ،
دلِ منو
|
|
|
|
|
كوس رحيل اَر زديـم عمر به پايان رسيـد
قافله سالار مـا دست زِ دنيـا كشيـد
|
|
|
|
|
آن خداوندی که ما را آفرید
این زمین و چرخ را آورد پدید
در حقیقت ، ذره را آو
|
|
|
|
|
عاصی ام از تمام شیطان ها
حرصی ام از درنده حیوان ها
مردمان شبیه گرگ و چموش
قاتلان تمام دوران ها
|
|
|
|
|
وجودت گرما
برای هستی سرد من
|
|
|
|
|
حبابی :
بُردنِ بزغاله ها در دشت بی آب و علف
زندگی را زهر مارم کرد و عمرم را تلف
در زمان کودکی د
|
|
|
|
|
ێ وا
64
به خت چه رمێ
چەرمێیـە جل و بەرگ بەختد
لە دۊیاێ هەناس،
دۊیـەت ئەزەرت لە دڵ ئاوای
ڕەژیاس
|
|
|
|
|
یاد آن کرمانشهان و طاق بستانم بخیر
|
|
|
|
|
دوباره برایت غزل می نویسم
تو را واژه ای بی بدل می نویسم!
|
|
|
|
|
خوشا آنان که به خواب گورند
خوشا آنان که به اقلیم دورند
|
|
|
|
|
از عمق جانم میرسد آهنگی از جنس شعف
از شوق این وارستگی دل میزند بر هر طرف
|
|
|
|
|
بسکه بر قاضی بشوریدیم و گفتیمش چرا؟
|
|
|
|
|
چهره بگشا ماهِ من شب خیمه بر پا کرده است
|
|
|
|
|
تقدیم به پرستاران مهربان و پر تلاش.
از جنس خورشید
همچون مسیحایی تو بر بالین بیمار
هر لحظه از خوا
|
|
|
|
|
بت خانه تویی و سینه سازنده ی تو
|
|
|
|
|
به ستون فقراتم
وروشنایی ونور چشمانم
ودم وباز دم نفسهایم
وتو وتنهاییم بیاندیشم !
|
|
|
مجموع ۱۲۳۷۶۲ پست فعال در ۱۵۴۸ صفحه |